English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mastodon U پستانداری شبیه فیل که در دوران الیگوسن وپلیستوسن میزیسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
gooseneck U هر چیزی شبیه گردن غاز هرچیز شبیه U
pinnulate U شبیه برگچه شبیه بالچه
pinnulated U شبیه برگچه شبیه بالچه
rotation U دوران
era U دوران
circulation U دوران
gyration U دوران
periods U دوران
gyrations U دوران
circulations U دوران
swimming U دوران
vertigo U دوران
cycle U دوران
cycled U دوران
period U دوران
cycles U دوران
eras U دوران
race U دوران مسیر
paleozoic U دوران اول
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
lucid interval U دوران افاقه
fulcrum U نقطه دوران
dizzy U دچار دوران سر
plane of rotation U سطح دوران
qyaternary U دوران چهارم
wartime U دوران جنگ
wifehood U دوران زوجیت
space age U دوران کیهان
lives U دوران زندگی
life U دوران زندگی
peacetime U دوران صلح
off season U در دوران کم کاری
revolution U دوران شورش
rotation about a line U دوران دور یک خط
revolutions U دوران شورش
revolutions U چرخش دوران
revolution U چرخش دوران
sense of rotation U جهت دوران
stound U دوران درد
off season U در دوران کسادی
raced U دوران مسیر
angle of rotation U زاویه دوران
axis of rotation U محور دوران
climacteric U دوران یائسگی زن
distance between centers U طول دوران
rotation U چرخش دوران
circulation U دوران خون
rotates U دوران کردن
rotated U دوران کردن
races U دوران مسیر
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
rotate U دوران کردن
circulations U دوران خون
aftertime U دوران پیری
golden age U دوران رونق و رفاه
golden ages U دوران رونق و رفاه
rotation U دوران گردش بدور
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
geocentric U دوران زمین مرکزی
season U دوران چاشنی زدن
seasoned U دوران چاشنی زدن
circulatory U مربوط یه دوران خون
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
rotational U دوران گردش بدور
iceman U یخی بستر دوران یخ
revolutions U دور دوران کامل
geriatrist U امراض دوران پیری
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
revolution U دور دوران کامل
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
seasons U دوران چاشنی زدن
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
azoic U دوران ماقبل تاریخ
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
jumped-up U تازه به دوران رسیده
off season U وابسته به این دوران
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
protectorates U دوران حکومت کرامول درانگلستان
mesozoic era U دوران دوم زمین شناسی
whirls U چرخش یا دوران جریان سیال
whirled U چرخش یا دوران جریان سیال
whirl U چرخش یا دوران جریان سیال
whirligig of something U دوران دایمی [اصطلاح مجازی]
unemployment benefit U کمک دریافتی در دوران بیکاری
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
Early Christian architecture U سبک معماری دوران مسیحیت
peripheral course U دوران پیش دانشگاهی نظامی
The whirligig of time revolves. U دوران دایمی زمان می چرخد.
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
age earnings profile U برنامه درامد در دوران زندگی
Victoriana U وابسته به دوران ملکه ویکتوریا
gyrate U چرخ زدن دوران داشتن
whirling U چرخش یا دوران جریان سیال
protectorate U دوران حکومت کرامول درانگلستان
gyrated U چرخ زدن دوران داشتن
gyrates U چرخ زدن دوران داشتن
long run period U دوران محاسبه بلند مدت
anthropic U مربوط به دوران پیدایش انسان
gyrating U چرخ زدن دوران داشتن
yawed U دوران هواپیما حول محورقائم
yaw U دوران هواپیما حول محورقائم
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
hallstatt U وابسته به دوران قبل از عصراهن اروپا
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
rolls U دوران حول محور طولی غلطش
twisting U دوران حول محور افقی پیچش
roll U دوران حول محور طولی غلطش
lathe center U مرکز یا محور دوران ماشین تراش
twists U دوران حول محور افقی پیچش
Pre-Raphaelites U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
Pre-Raphaelite U هر نقاش ایتالیایی پیش از دوران رافائل
vorticity U میزان برداری دوران موضعی سیال
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
We are living in the age of mass communication. U ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
rolled U دوران حول محور طولی غلطش
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
paleocene U قسمتی از دوران سوم زمین شناسی
twist U دوران حول محور افقی پیچش
quadrangle U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
quadrangles U حیاط یافضای بزرگ که دوران ساختمان باشد
banks U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank U دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
Edwardian U معماری دوران ادوارد اول و دوم وسوم
Edwardian U ادبیات و هنر و مد لباس دوران ادوارد هفتم
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
paleontologist U ویژه گر زیست شناسی دوران قدیم یا کهنه سنگی
golden age U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
ornithopter U هواپیمایی که در ان بالهاحول محوری نوسان میکنندولی دوران نمیکنند
golden ages U دوران طلایی که در آن بشر شاد و سعادتمند و معصوم بود
rhythm method U روش تنظیم خانواده از راه شناخت دوران باروری زن
inertia welding U جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
rotor incidence U زاویه بین سطوح عمود برمحور دوران و باد نسبی
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
lenten veil U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pin U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
shamanism U پیروی از عقاید جادوگران وکاهنان دوران اولیه تمدن بشر
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
pinning U میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
disturbing moment U گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
probation officer U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
dendrochronology U دوران شناسی و مطالعه قدمت محیط از روی حلقههای متشکله در چوب درختان
sabbatical year U در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
probation officers U ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
new deal U روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
pitch control U کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
vortex line U خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
gyro U برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
neared U شبیه
like <adj.> U شبیه
more like;most like U شبیه تر
similes U شبیه
luteous U شبیه گل
anthoid U شبیه به گل
near- U شبیه
wifelike U شبیه زن
similar U شبیه
near U شبیه
related <adj.> U شبیه
feathery U شبیه به پر
personator U شبیه
nearer U شبیه
imitation U شبیه
nearing U شبیه
nears U شبیه
similiar U شبیه
imitations U شبیه
similar to that U شبیه به ان
akin <adj.> U شبیه
medal U شبیه
medals U شبیه
similar <adj.> U شبیه
alike <adj.> U شبیه
simulant U شبیه
analogous U شبیه
simile U شبیه
make U شبیه
makes U شبیه
pygidial U شبیه دم
papilionaceous U شبیه
quasi U شبیه
womanlike U شبیه زن
nearest U شبیه
constant speed propeller U ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
epithelial U شبیه بشرهای
alkaloid U شبیه قلیا
keel shaped U شبیه ته کشتی
aliform U شبیه بال
fiddleback U شبیه کمانچه
lacertilian U شبیه مارمولک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com