Total search result: 202 (31 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
full U |
پر کردن درون چیزی تا حد امکان |
 |
 |
fullest U |
پر کردن درون چیزی تا حد امکان |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
report program generator U |
زبان برنامه نویسی درکامپیوترهای شخصی برای آماده کردن گزارشات تجاری که به دادههای درون فایل , پایگاه داده ها و...امکان شامل شدن میدهد |
 |
 |
enclose U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
encloses U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
enclosing U |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
 |
 |
extends U |
امکان نرم افزاری که حافظه درون PC را مشخص میکند تا با استاندارد حافظه مط ابق شود |
 |
 |
extend U |
امکان نرم افزاری که حافظه درون PC را مشخص میکند تا با استاندارد حافظه مط ابق شود |
 |
 |
extending U |
امکان نرم افزاری که حافظه درون PC را مشخص میکند تا با استاندارد حافظه مط ابق شود |
 |
 |
emptiest U |
بدون چیزی در درون |
 |
 |
empties U |
بدون چیزی در درون |
 |
 |
empty U |
بدون چیزی در درون |
 |
 |
intakes U |
مقدارجذب چیزی به درون |
 |
 |
emptier U |
بدون چیزی در درون |
 |
 |
emptied U |
بدون چیزی در درون |
 |
 |
intake U |
مقدارجذب چیزی به درون |
 |
 |
contained U |
قرار دادن چیزی در درون |
 |
 |
indravgnt U |
ریزش چیزی سوی درون |
 |
 |
indraft U |
ریزش چیزی بسوی درون |
 |
 |
contain U |
قرار دادن چیزی در درون |
 |
 |
indraght U |
ریزش چیزی بسوی درون |
 |
 |
contains U |
قرار دادن چیزی در درون |
 |
 |
internal evidence U |
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید |
 |
 |
encapsulated U |
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد |
 |
 |
margin U |
فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد |
 |
 |
margins U |
فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد |
 |
 |
to be a dead duck U |
امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی] |
 |
 |
wizards U |
امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند |
 |
 |
wizard U |
امکان نرم افزاری که در ساختن چیزی به شما کمک میکند |
 |
 |
intercoastal U |
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی |
 |
 |
to watch something U |
مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن] |
 |
 |
HTML U |
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد |
 |
 |
window U |
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری |
 |
 |
feasability study U |
مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری |
 |
 |
to stop somebody or something U |
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی] |
 |
 |
edlin U |
در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند |
 |
 |
scheduler U |
امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد. |
 |
 |
extension U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
extensions U |
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن |
 |
 |
to portray somebody [something] U |
نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن] |
 |
 |
interpolating U |
درون یابی کردن |
 |
 |
interpolate U |
درون یابی کردن |
 |
 |
interpolates U |
درون یابی کردن |
 |
 |
interpolated U |
درون یابی کردن |
 |
 |
subverts U |
درون واژگون سازی کردن |
 |
 |
subverting U |
درون واژگون سازی کردن |
 |
 |
subverted U |
درون واژگون سازی کردن |
 |
 |
subvert U |
درون واژگون سازی کردن |
 |
 |
lay hands upon something U |
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن |
 |
 |
to see something as something [ to construe something to be something] U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
to regard something as something U |
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن] |
 |
 |
to depict somebody or something [as something] U |
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن] |
 |
 |
to appreciate something U |
قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی] |
 |
 |
modifies U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
modifying U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
modify U |
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی |
 |
 |
feed U |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
 |
 |
window shop U |
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن |
 |
 |
feeds U |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
 |
 |
covet U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
coveting U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
covets U |
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن |
 |
 |
correction U |
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند |
 |
 |
to scramble for something U |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
 |
 |
Winsock U |
امکان نرم افزاری برای کنترل مودم هنگام اتصال به اینترنت تحت DOS-MS یا ویندوز که به کامپیوتر امکان ارتباط تحت پروتکل TCP/IP میدهد |
 |
 |
Windows Explorer U |
امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد |
 |
 |
cold boot U |
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان |
 |
 |
think nothing of something <idiom> U |
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن |
 |
 |
to throw open the door to U |
امکان پذیر کردن |
 |
 |
rectify U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
sleep on it <idiom> U |
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن |
 |
 |
rectifies U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
rectified U |
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی |
 |
 |
in line processing U |
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی |
 |
 |
see about (something) <idiom> U |
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن |
 |
 |
to give up [to waste] something U |
ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی] |
 |
 |
autos U |
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر |
 |
 |
auto U |
امکان بار کردن خودکار برنامه پس از روشن شدن کامپیوتر |
 |
 |
there is no p of doing it U |
کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد |
 |
 |
write permit ring U |
چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد |
 |
 |
to mind somebody [something] U |
اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن] |
 |
 |
responses U |
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد |
 |
 |
networking U |
در یک شهر یا شهرهای مختلف که به آنها امکان ردو بدل کردن اطلاعات میدهد |
 |
 |
response U |
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد |
 |
 |
fixes U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
 |
 |
fix U |
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی |
 |
 |
languages U |
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد |
 |
 |
language U |
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد |
 |
 |
fire capabilities U |
چارت امکان تیر توپخانه نمودار امکان تیر یکانهای توپخانه |
 |
 |
port U |
مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد |
 |
 |
text U |
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد |
 |
 |
reader U |
یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد |
 |
 |
readers U |
یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد |
 |
 |
texts U |
سیستم پردازش گر کلمه که به کاربر امکان افزودن , حذف کردن ,جابجایی , درج و تصحیح بخشهایی از متن میدهد |
 |
 |
redliner U |
خصوصیتی در گروه کاری یا نرم افزای کلمه پرداز که امکان رنگی کردن نوشتار متن در جاهای مختلف میدهد |
 |
 |
personal U |
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند |
 |
 |
escape character U |
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر |
 |
 |
to concern something U |
مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن] |
 |
 |
graphics U |
وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد |
 |
 |
tablets U |
صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد |
 |
 |
tablet U |
صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد |
 |
 |
flavorings U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavoring U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavouring U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
flavourings U |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
 |
 |
lyophilization U |
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا |
 |
 |
prejudges U |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
 |
 |
prejudging U |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
 |
 |
prejudge U |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
 |
 |
prejudged U |
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن |
 |
 |
to prescribe something [legal provision] U |
چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق] |
 |
 |
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U |
چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ] |
 |
 |
refers U |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
 |
 |
refer U |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
 |
 |
referred U |
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی |
 |
 |
to pirate something U |
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن] |
 |
 |
set loose <idiom> U |
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن |
 |
 |
premeditate U |
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن |
 |
 |
fraise U |
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن |
 |
 |
to pull off something [contract, job etc.] U |
چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی] |
 |
 |
infra red link U |
سیستمی که به دو کامپیوتر یا یک کامپیوتر و یک چاپگر امکان رد و بدل کردن اطلاعات با استفاده از اشعه مادون قرمز میدهد تا داده را حمل کند |
 |
 |
HyperTerminal U |
برنامه ارتباطی که در ویندوز وجود دارد و به کاربر امکان صدا کردن کامپیوتر راه دور از طریق مودم و فایلهای ارتباطی میدهد |
 |
 |
microcomputer U |
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند |
 |
 |
micros U |
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند |
 |
 |
micro U |
کامپیوتر ابتدایی بر پایه قطعه CPU جدی دکه به طراحان سخت افزار و نرم افزار امکان تجربه کردن وسیله را می دهند |
 |
 |
quantify U |
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن |
 |
 |
quantifying U |
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن |
 |
 |
quantifies U |
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن |
 |
 |
to throw light upon U |
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن |
 |
 |
valuate U |
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن |
 |
 |
to instigate something U |
چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ] |
 |
 |
quantified U |
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن |
 |
 |
cession U |
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری |
 |
 |
denounce U |
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن |
 |
 |
denouncing U |
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن |
 |
 |
denounced U |
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن |
 |
 |
denounces U |
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن |
 |
 |
references U |
توجه کردن یا کار کردن با چیزی |
 |
 |
mind U |
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن |
 |
 |
beck U |
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی |
 |
 |
minding U |
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن |
 |
 |
reference U |
توجه کردن یا کار کردن با چیزی |
 |
 |
briefest U |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
 |
 |
to beg for a thing U |
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن |
 |
 |
brief U |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
 |
 |
briefed U |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
 |
 |
minds U |
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن |
 |
 |
briefer U |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
 |
 |
inward U |
درون |
 |
 |
core U |
درون |
 |
 |
abintra U |
از درون |
 |
 |
cores U |
درون |
 |
 |
reentrant U |
درون رو |
 |
 |
inhaul line U |
درون کش |
 |
 |
internally U |
از درون |
 |
 |
in the recesses of the heart U |
در درون دل |
 |
 |
inbound U |
به درون |
 |
 |
insides U |
درون |
 |
 |
endocarp U |
درون بر |
 |
 |
inside U |
درون |
 |
 |
endogenous U |
درون زا |
 |
 |
ben U |
درون |
 |
 |
inly U |
از درون |
 |
 |
interiorly U |
از درون |
 |
 |
interiors U |
درون |
 |
 |
interior U |
درون |
 |
 |
defrosted U |
یخ چیزی را اب کردن |
 |
 |
to smell at something U |
چیزی را بو کردن |
 |
 |
to reason out something U |
چیزی را حل کردن |
 |
 |
to work out something U |
چیزی را حل کردن |
 |
 |
to throw something overboard U |
چیزی را ول کردن |
 |
 |
make do with something U |
با چیزی تا کردن |
 |
 |
make something do U |
با چیزی تا کردن |
 |
 |
to cut down [on] something U |
چیزی را کم کردن |
 |
 |
deducting U |
کم کردن چیزی از کل |
 |
 |
deducts U |
کم کردن چیزی از کل |
 |
 |
fills U |
پر کردن چیزی |
 |
 |
defrosts U |
یخ چیزی را اب کردن |
 |
 |
deduct U |
کم کردن چیزی از کل |
 |
 |
defrosting U |
یخ چیزی را اب کردن |
 |
 |
deducted U |
کم کردن چیزی از کل |
 |
 |
to cut something U |
چیزی را کم کردن |
 |
 |
to cut back [on] something U |
چیزی را کم کردن |
 |
 |
defrost U |
یخ چیزی را اب کردن |
 |
 |
fill U |
پر کردن چیزی |
 |
 |
intracellular U |
درون یاختهای |
 |
 |
underground water U |
اب درون زمین |
 |
 |
introflexion U |
سوی درون |
 |
 |
introjection U |
درون فکنی |
 |
 |
interpolation U |
درون گیری |
 |
 |
interpolation U |
درون یابی |
 |
 |
endoderm U |
درون پوست |
 |
 |
endocrinology U |
درون ریزشناسی |
 |
 |
intraindividual U |
درون فردی |
 |
 |
endocardium U |
درون شامه دل |
 |
 |
inner directed U |
درون وابسته |
 |
 |
endobiotic U |
درون بافتی |
 |
 |
located inside U |
در درون قرارگرفته |
 |
 |
entrancing U |
درون رفت |
 |
 |
inpouring U |
بسوی درون |
 |
 |
intravenous U |
درون وریدی |
 |
 |
talents U |
درون داشت |
 |