Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
abstainer
U
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
non abstainer
U
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
teetotalism
U
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
abstinence
U
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
petroleur
U
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
purists
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist
U
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
gigman
U
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
liveryman
U
کسیکه لباس نوکری بر تن دارد
color bearer
U
کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
green thumbed
U
کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
laboratorian
U
کسیکه در ازمایشگاه یاکارخانه شیمیائی تخصص دارد
dipsomaniac
U
کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
weisenheimer
U
کسیکه معلومات سطحی در همه چیز دارد
towhead
U
کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
wisenheimer
U
کسیکه معلومات سطحی درهمه چیز دارد
shoo in
U
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
bookworms
U
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
bookworm
U
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
natural philosopher
U
فیزیک خوان کسیکه که عقیده به اصالت طبیعت دارد
hereditarian
U
کسیکه عقیده بتوارث تمایلات طبیعی وروحی دارد
monophysite
U
کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
advantaged
U
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
usufructuary
U
کسیکه از عین ونماات ملک دیگری حق دارد استفاده کند
interlopers
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
interloper
U
کسیکه در کار دیگران مداخله میکندوایشان را ازسودبردن بازمی دارد
negationist
U
کسیکه عادت دارد همه چیز راانکار یا تکذیب کند
advowee
U
کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
nympholept
U
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
pious
U
پرهیزگار
indevout
U
نا پرهیزگار
rightteous
U
پرهیزگار
metaphrast
U
کسیکه در تبدیل عبارات ادبی یادرتبدیل نظم به نثریانثربه نظم دست دارد
al cololic drinks
U
مسکرات
smoke
U
استعمال دود استعمال دخانیات
smokes
U
استعمال دود استعمال دخانیات
prohibitionist
U
طرفدار منع مسکرات
teetotalist
U
طرفدار منع مسکرات
teetotal
U
وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologist
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologists
U
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
disuse
U
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
abstinence;or abstinency
U
پرهیز
abstinence
U
پرهیز
abstention
U
پرهیز
dieting
U
پرهیز
avoidance
U
پرهیز
gardyloo
U
پرهیز
abstentions
U
پرهیز
eschewal
U
پرهیز
dieted
U
پرهیز
turning away
U
پرهیز
diet
U
پرهیز
diets
U
پرهیز
abstemiousness
U
پرهیز و امساک
sanctity
U
پرهیز کاری
shunner
U
پرهیز کننده
indeclinable
U
پرهیز نکردنی
non abstainer
U
پرهیز گار
regimens
U
پرهیز غذایی
regimen
U
پرهیز غذایی
abstemiously
U
با پرهیز و امساک
abstainer
U
پرهیز کننده
negative virtue
U
پرهیز از بدی
nephalism
U
پرهیز از نوشابه خوری
lenten
U
روزهای پرهیز وروزه
piety
U
پرهیز گاری خداترسی
pietist
U
وابسته به پرهیز گاری پارسا
lent
U
04 روز پرهیز وروزه کاتولیک ها
ware
U
کالای فروشی پرهیز کردن از
wares
U
کالای فروشی پرهیز کردن از
holiness
U
پرهیز کاری لقب پاپ
dietetics
U
فن پرهیز یا رژیم غذایی مبحث اغذیه
burdened
U
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
A wise man avoids edged tools.
<proverb>
U
آدم عاقل از چیز تیز پرهیز مى کند .
lenten veil
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger cloth
U
پرده روی صلیب ومجسمه ها
[دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
employment
U
استعمال
uses
U
استعمال
expenditure
U
استعمال
application
U
استعمال
use
U
استعمال
applications
U
استعمال
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
applying
U
استعمال کردن
ill use
U
بد استعمال کردن
telescopy
U
فن استعمال دوربین
application
U
موارد استعمال
abusive
U
سوء استعمال
law of use
U
قانون استعمال
abused
U
سوء استعمال
applies
U
استعمال کردن
apply
U
استعمال کردن
applications
U
موارد استعمال
abuse
U
بد استعمال کردن
desuetude
U
عدم استعمال
user cost
U
هزینه استعمال
value in use
U
ارزش استعمال
using
U
استعمال مصرف
usages
U
عرف استعمال
usage
U
عرف استعمال
usage
U
نحوه استعمال
use value
U
ارزش استعمال
unworn
U
استعمال نشده
abusing
U
سوء استعمال
abuse
U
سوء استعمال
abused
U
بد استعمال کردن
overkill
U
استعمال بیش از حد
abuses
U
بد استعمال کردن
abuses
U
سوء استعمال
riflery
U
استعمال تفنگ
tutoyer
U
استعمال کردن
abusing
U
بد استعمال کردن
usages
U
نحوه استعمال
ill usage
U
سوء استعمال
exercises
U
استعمال کردن
maltreatment
U
سوء استعمال
use
U
استعمال مصرف
nicotian
U
دود استعمال کن
disuse
U
عدم استعمال
employing
U
استعمال کردن
uses
U
استعمال مصرف
graphics
U
فن استعمال نمودار
employs
U
استعمال کردن
exercise
U
استعمال کردن
cranage
U
استعمال جرثقیل
employ
U
استعمال کردن
misapplication
U
استعمال بیجا
employed
U
استعمال کردن
bilinguality
U
استعمال دوزبان
bilingualism
U
استعمال دوزبان
smoking
U
استعمال دخانیات
overuse
U
استعمال مفرط
misusage
U
سوء استعمال
misapplication
U
سوء استعمال
exercised
U
استعمال کردن
user
U
استعمال کننده کاربر
outward application
U
استعمال برونی یا خارجی
catachresis
U
استعمال غلط کلمه
dosage
U
مقدار استعمال دارو
dosages
U
مقدار استعمال دارو
mitering
U
استعمال تاج اسقفی
mitring
U
استعمال تاج اسقفی
nicotian
U
استعمال کننده دخانیات
users
U
استعمال کننده کاربر
The habit of smoking.
U
عادت به استعمال دخانیات
vernacularism
U
استعمال زبان محلی
malapropism
U
سوء استعمال کلمات
law of disuse
U
قانون عدم استعمال
no smoking allowed
U
استعمال دخانیان ممنوع
holophrastic
U
استعمال کننده کلمه قصار
abjectival use of a noun
U
استعمال اسمی به طور صفت
deverbative
U
بصورت مشتق استعمال شده
neology
U
استعمال واژه یااصطلاح جدید
periphrasis
U
استعمال واژه ها وعبارات زائد
symbolization
U
استعمال علائم ونشانهای رمزی
purism
U
افراط در استعمال صحیح الفاظ
telescopist
U
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب متضاد
oxymoron
U
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
incompatible
U
غیر قابل استعمال با یکدیگر
sesquipedalian
U
معتاد به استعمال لغات دراز
instrumentation
U
تنظیم اهنگ استعمال الت
wear and tear
U
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
junkies
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
to smoke oneself sick
U
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
dump
U
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
utilization
U
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
teetotaler
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
junkie
U
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
teetotaller
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotallers
U
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
smoker
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
malapropism
U
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
abstemious
U
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
smokers
U
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
zoomorphism
U
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
nicotinism
U
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
joint
U
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
jake leg
U
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
lupulin
U
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
euphuism
U
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
the word is sanctioned by use
U
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
hendiadys
U
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
amphetamine
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
U
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
whom
U
کسیکه
one who
U
کسیکه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com