Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
transient
U
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transients
U
وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
flash card
U
ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
splash screen
U
صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
nonprint
U
پالسی که از چاپ سطری تحت کنترل ماشین جلوگیری میکند
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
remanence
U
پس ماند
inertia
U
ماند
residues
U
پس ماند
residue
U
پس ماند
succinctness
U
کوتاهی
shortness
U
کوتاهی
dwarfishness
U
کوتاهی
default
U
کوتاهی
defaulting
U
کوتاهی
defaults
U
کوتاهی
brevity
U
کوتاهی
lowness
U
کوتاهی
brachylogy
U
کوتاهی
abridgement
U
کوتاهی
transience
U
کوتاهی
transience or cy
U
کوتاهی
defaulted
U
کوتاهی
delinquency
U
کوتاهی
non feasnce
U
کوتاهی
concise ness
U
کوتاهی
storing
U
می باقی می ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
he did not open his lips
U
خاموش ماند
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
moment of inertia
U
گشتاور ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
store
U
می باقی می ماند
inertial force
U
نیروی ماند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
defaulter
U
کوتاهی کننده
defaulters
U
کوتاهی کننده
defult
U
کوتاهی ورزیدن
in a short time
U
در یک مدت کوتاهی
failures
U
کوتاهی قصور
negligence
U
قصور کوتاهی
failure
U
کوتاهی قصور
compendium
U
مختصر کوتاهی
non feasor
U
کوتاهی کننده
shorrcomer
U
کوتاهی کننده
failings
U
درصورت کوتاهی از
failing
U
درصورت کوتاهی از
compend
U
کوتاهی اختصار
he did his level best
U
کوتاهی نکرد
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
it was snowed under
U
زیر برف ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
for a short time
U
بری مدت کوتاهی
curtness
U
کوتاهی وتندی سخن
skateboards
U
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
skateboard
U
وسیله کوتاهی با 4 قرقره
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
to go for a spin
U
با خودرو گردش کوتاهی کردن
to be in d.
U
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
hard hack
U
بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
to step out
U
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
trunk hose
U
شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
initialled
U
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
i will do my possible
U
هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
initialing
U
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialling
U
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialed
U
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial
U
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initials
U
تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
I have a short trip ahead.
U
قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
transient
U
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transients
U
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
trundle bed
U
تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
interspinalis
U
ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
knickers
U
شلوارگشاد کوتاهی که نزدیک زانو جمع شده باشد
led line
U
خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
loader
U
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانج به حافظه اصلی می برد
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
local area network
U
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
Gothic Revival
U
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
gradine
U
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
herdic
U
کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
presents
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
U
زمان حاضر زمان حال
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
card
U
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
short timer
U
پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
cards
U
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
allocation
U
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocations
U
برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
breach of trust
U
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
barnstorming
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
the quantity of a vowel
U
کوتاهی وبلندی حرف صدایی کمیت حرف مصوت
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
truckle bed
U
تختواب کوتاهی که زیر تختواب دیگرقرار گیرد
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
loader
U
تابع کوتاهی که بخش اول برنامه را باز میکند و از آن به بعد خود پردازنده ها را باز میکند
early time
U
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod
U
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
tenses
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensing
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
U
زمان فعل تصریف زمان فعل
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
angular velocity sight
U
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
dates
U
زمان
thitherto
U
تا ان زمان
thence
U
از ان زمان
time of blowing
U
زمان دم
contemporaneous
U
هم زمان
term
U
زمان
date
U
زمان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com