Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
outpost
U
پاسگاه دور افتاده
outposts
U
پاسگاه دور افتاده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
behind the times
<idiom>
U
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
posts
U
پاسگاه
post of duty
U
پاسگاه
sentry post
U
پاسگاه
stationed
U
پاسگاه
stations
U
پاسگاه
post
U
پاسگاه
post-
U
پاسگاه
citadels
U
پاسگاه
citadel
U
پاسگاه
guard house
U
پاسگاه
posted
U
پاسگاه
lodgment
U
پاسگاه
station
U
پاسگاه
command posts
U
پاسگاه فرماندهی
police office
U
پاسگاه پلیس
forward station
U
پاسگاه جلویی
forward command post
U
پاسگاه مقدم
command post
U
پاسگاه فرماندهی
booths
U
سایبان خیمه پاسگاه
booths
U
پاسگاه یادکه موقتی
booth
U
سایبان خیمه پاسگاه
booth
U
پاسگاه یادکه موقتی
fixed post system
U
سیستم پاسگاه ثابت
command post exercise
U
تمرین پاسگاه فرماندهی
advance command post
U
پاسگاه رده جلو
advance command post
U
پاسگاه فرماندهی جلو
ambulance control post
U
پست یا پاسگاه کنترل امبولانسها
army airdefense command post
U
پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
reference position
U
محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
whacked
<adj.>
U
از پا افتاده
archaic
<adj.>
U
از مد افتاده
riper
U
جا افتاده
ripe
U
جا افتاده
ripest
U
جا افتاده
fallen
U
افتاده
crest fallen
U
افتاده
unassuming
U
افتاده
downfallen
U
افتاده
out of date
U
از مد افتاده
low
U
افتاده
footworn
U
از پا افتاده
mellows
U
جا افتاده
mellowing
U
جا افتاده
mellowed
U
جا افتاده
whacked
U
از پا افتاده
elliptic
U
افتاده
the meshes of a sieve mesh
U
در هم افتاده
modest
U
افتاده
meek
U
افتاده
old hat
U
از مد افتاده
mellow
U
جا افتاده
old fashioned
U
از مد افتاده
flagging
U
افتاده
compromised
U
به خطر افتاده
compromised
U
در خطراکتشاف افتاده
cyma recta
U
موجی افتاده
dowm
U
از کار افتاده
deferred credits
U
درامد پس افتاده
decurrent
U
پایین افتاده
arrear
U
بدهی پس افتاده
copybook
U
پیشپا افتاده
back rent
U
اجاره پس افتاده
hors de combat
U
از کار افتاده
backrent
U
اجارهء پس افتاده
installed
U
از کار افتاده
demimonde
U
عقب افتاده
hanging gale
U
اجاره پس افتاده
short winded
U
از نفس افتاده
unassertive
U
افتاده حال
unregarded
U
ازقلم افتاده
with fingers interlocked
U
با انگشتان در هم افتاده
old hat
U
پیش پا افتاده
tatty
U
پیش پا افتاده
winded
U
از نفس افتاده
out-of-date
<idiom>
U
از مد افتاده (دمد)
happened
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
short of breath
U
از نفس افتاده
proleptic
U
پیش افتاده
outland
U
دور افتاده
he fell prone
U
دمر افتاده
impassionate
U
بهوس افتاده
in register
U
روی هم افتاده
jugate
U
روی هم افتاده
lame duck
U
از کار افتاده
long face
U
لب و لوچه افتاده
mity
U
کزم افتاده
noneffective
U
از کار افتاده
not operationally ready
U
از کار افتاده
nutant
U
پایین افتاده
obvolute
U
رویهم افتاده
protrudent
U
بیرون افتاده
out of order
U
از کار افتاده
occurred
<past-p.>
U
اتفاق افتاده
trite
U
پیش پا افتاده
deadline
U
از کار افتاده
overlapping
U
رویهم افتاده
overlapping
U
روی هم افتاده گی
slackest
U
جای افتاده یا شل
slacks
U
جای افتاده یا شل
outstandingly
U
عقب افتاده
obsolete
U
ازکار افتاده
deferred
U
عقب افتاده
backs
U
بدهی پس افتاده
back
U
بدهی پس افتاده
outstanding
U
عقب افتاده
ordinary
U
پیش پا افتاده
recluses
U
دور افتاده
prostrate
U
بخاک افتاده
prostrated
U
بخاک افتاده
prostrates
U
بخاک افتاده
prostrating
U
بخاک افتاده
retarded
U
عقب افتاده
lowly
U
صغیر افتاده
deadlines
U
از کار افتاده
lowliest
U
صغیر افتاده
lowlier
U
صغیر افتاده
backwards
U
عقب افتاده
commonplace
U
پیش پا افتاده
outlying
U
دور افتاده
backward
U
عقب افتاده
remotely
U
دور افتاده
delayed
U
به تاخیر افتاده
meshed
U
درهم جا افتاده
recluse
U
دور افتاده
delayed
U
عقب افتاده
banal
U
پیش پا افتاده
seedy
U
از کار افتاده
lame ducks
U
از کار افتاده
slack
U
جای افتاده یا شل
leading current
U
شدت پیش افتاده
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
inferior ovary
U
تخمدان پایین افتاده
to have bad luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
interjacent
U
میانی در میان افتاده
sears
U
خشکیده از کار افتاده
self-effacing
U
باحیا افتاده فروتن
outfield
U
مزرعه دور افتاده
out of gear
U
ازدنده بیرون افتاده
logjam
U
کارهای عقب افتاده
Arrears of work . Back log of work .
U
کارهای عقب افتاده
Underdeveloped ( backward) countries .
U
کشورهای عقب افتاده
outback
U
جای دور افتاده
The coin is at the bottom of the pond .
U
سکه افتاده کف حوض
seedy
U
بتخم افتاده مندرس
back pay
U
حقوق عقب افتاده
defeature
U
از شکل افتاده گی بیقوارگی
well worn
U
پیش پا افتاده معمولی
remote site
U
محل دور افتاده
well-worn
U
پیش پا افتاده معمولی
serotine
U
عقب افتاده دیر رس
back rent
U
کرایه عقب افتاده
arrear
U
دین عقب افتاده
slothful
U
دیرپای عقب افتاده
allopatric
U
جداگانه اتفاق افتاده
stalled tank
U
تانک از کار افتاده
to be out of luck
<idiom>
U
از اسب افتاده بودن
pulled
U
شکسته شده افتاده
quotidian
U
روزمره پیش پا افتاده
arrears
U
بدهیهای عقب افتاده
evader
U
دور افتاده از یکان
seared
U
خشکیده از کار افتاده
sear
U
خشکیده از کار افتاده
My rent has been postponed.
U
اجاره ام عقب افتاده است
pile-up
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups
U
انباشتگی کارهای عقب افتاده
unfrequented
U
دور افتاده تکرار نشدنی
The first line is left out.
U
سطر اول جا افتاده است
orphan
U
جدا افتاده در صفحه اخر
orphaned
U
جدا افتاده در صفحه اخر
orphans
U
جدا افتاده در صفحه اخر
bay
U
چه قبل اتفاق افتاده است
advanced
U
ترقی کرده پیش افتاده
down
U
میله افتاده واخراج توپزن
a rural backwater
U
محل روستایی عقب افتاده
a quiet backwater
U
محل آرام و عقب افتاده
toddler
U
کودک تازه براه افتاده
dead tired
<idiom>
U
خیلی خسته واز پا افتاده
My name has been left out .
U
اسم من از قلم افتاده است
The show has been postponed.
U
نمایش عقب افتاده است
toddlers
U
کودک تازه براه افتاده
retarding
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
demode
U
ازمد افتاده کهنه شده
deadlined equipment
U
لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dead mines
U
مینهای بی اثر و از کار افتاده
platitudinous
U
تکراری و پیش پا افتاده کردن
retards
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
retard
U
بتعویق انداختن عقب افتاده
islet
U
جای پرت ودور افتاده
impassioned
U
تهییج شده بهوس افتاده
toddling
U
کودک تازه براه افتاده
toddled
U
کودک تازه براه افتاده
toddles
U
کودک تازه براه افتاده
toddle
U
کودک تازه براه افتاده
islets
U
جای پرت ودور افتاده
podunk
U
شهر کوچک ودور افتاده
accidental
U
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
lap joint
U
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم
i am behind in my rent
U
کرایه خانه ام عقب افتاده است
shibboleth
U
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com