Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
replied
U
پاسخ دادن جواب کتبی
replies
U
پاسخ دادن جواب کتبی
reply
U
پاسخ دادن جواب کتبی
replying
U
پاسخ دادن جواب کتبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
answering
U
: جواب پاسخ
answered
U
: جواب پاسخ
answers
U
: جواب پاسخ
answer
U
: جواب پاسخ
answering
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers
U
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
it is inexpedient to reply
U
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
serve notice on
U
اخطار کتبی دادن به
certifies
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying
U
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
reply
[answer]
U
پاسخ نامه ای
[پاسخ به پیام پست الکترونیکی ]
[پاسخ زبانی دفاعیه]
to make a response
U
جواب دادن
responds
U
جواب دادن
respond
U
جواب دادن
send away
U
جواب دادن
responded
U
جواب دادن
recitative
U
جواب دادن
rebuts
U
جواب متقابل دادن
retort
U
جواب متقابل دادن
to meet
U
[به نیازی]
جواب دادن
answer
U
جواب احتیاج را دادن
rebutted
U
جواب متقابل دادن
rebutting
U
جواب متقابل دادن
retorts
U
جواب متقابل دادن
talk back
<idiom>
U
بی ادبانه جواب دادن
answering
U
جواب احتیاج را دادن
answers
U
جواب احتیاج را دادن
answered
U
جواب احتیاج را دادن
to return a greeting
U
جواب سلام دادن
rebut
U
جواب متقابل دادن
to comply
[with]
U
[به نیازی]
جواب دادن
have her cable
U
لنگر جواب دادن
to accommodate
U
[به نیازی]
جواب دادن
meet some one's objections
U
به ایرادات کسی جواب دادن
answers
U
جواب دادن از عهده برامدن
answer
U
جواب دادن از عهده برامدن
answered
U
جواب دادن از عهده برامدن
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
answering
U
جواب دادن از عهده برامدن
counter
U
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered
U
جواب دادن معامله بمثل کردن با
countering
U
جواب دادن معامله بمثل کردن با
To answer back.
U
جواب دادن ( یکی بدو کردن )
answers
U
: پاسخ دادن
responds
U
پاسخ دادن
rejoining
U
پاسخ دادن
rejoined
U
پاسخ دادن
answering
U
: پاسخ دادن
rejoins
U
پاسخ دادن
answered
U
: پاسخ دادن
answer
U
: پاسخ دادن
rejoin
U
پاسخ دادن
to make a response
U
پاسخ دادن
responded
U
پاسخ دادن
respond
U
پاسخ دادن
rejoins
U
پاسخ دفاعی دادن
rejoining
U
پاسخ دفاعی دادن
rejoined
U
پاسخ دفاعی دادن
rejoin
U
پاسخ دفاعی دادن
to answer in the a
U
پاسخ مثبت دادن
rejoinder
U
پاسخ دفاعی دادن
rejoinders
U
پاسخ دفاعی دادن
to fail to provide an answer
U
درماندن در دادن پاسخ
return a negative
U
پاسخ منفی دادن
to beg the question
U
در پاسخ به پرسشی جاخالی دادن
readiness to report
U
امادگی برای پاسخ دادن
responds
U
پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
responded
U
پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
answered
U
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
respond
U
پاسخ دادن یا عمل کردن به دلیلی
to respond to blackmail
[a threat]
U
پاسخ دادن به باج گیری
[ تهدیدی]
answering
U
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
replied
U
پاسخ دادن به پیام پست الکترونیکی
replies
U
پاسخ دادن به پیام پست الکترونیکی
answers
U
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
replying
U
پاسخ دادن به پیام پست الکترونیکی
answer
U
پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
irresponsiveness
U
عدم امادگی برای پاسخ دادن
reply
U
پاسخ دادن به پیام پست الکترونیکی
inquiry
U
ترمینالی که برای دستیابی و پاسخ دادن به فایلهای ذخیره شده روی کامپیوتر دور به کار می رود
inquiries
U
ترمینالی که برای دستیابی و پاسخ دادن به فایلهای ذخیره شده روی کامپیوتر دور به کار می رود
irresponsive
U
جواب ندهنده بی جواب
intelligence
U
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
quoting
U
خصوصیتی در پستهای الکترونیکی که امکان پاسخ دادن به پیام به همراه متن پیام اصلی میدهد
voice answer back
U
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
written
U
کتبی
termination notice
U
استعفای کتبی
deposition
U
گواهی کتبی
depositions
U
گواهی کتبی
documentary evidence
U
دلیل کتبی
round robin
U
درخواست کتبی
written evidence
U
دلیل کتبی
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
reprographics
U
موضوعات کتبی تصاویر
mail order of payment
U
دستور پرداخت کتبی
writes
U
ثبت رای کتبی
The written statements of the witness.
U
اظهارات کتبی شاهد
record
U
مدرک کتبی سابقه
write
U
ثبت رای کتبی
to do a test
U
امتحان کتبی نوشتن
to write an exam
U
امتحان کتبی نوشتن
bill of exchange
U
حواله یا برات کتبی غیرمشروط
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
U
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
charts
U
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charting
U
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charted
U
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
chart
U
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
devised
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devise
U
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
convey
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveys
U
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
covenant
U
در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenants
U
در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
injunctions
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction
U
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
riposting
U
جواب
repost
U
جواب
recalcitrancy
U
جواب رد
resolvent
U
جواب
counterplea
U
جواب رد
replies
U
جواب
replied
U
جواب
reply
U
جواب
recalcitrance
U
جواب رد
in reply to
U
در جواب
irreprovable
U
بی جواب
replying
U
جواب
riposte
U
جواب
rejoinders
U
جواب
whyŠthere is the answer
U
در سر جواب
comeback
U
جواب
comebacks
U
جواب
antiphony
U
جواب
response
U
جواب
responses
U
جواب
ripostes
U
جواب
riposted
U
جواب
rejoinder
U
جواب
undertaker
U
جواب گو مسئول
question answer
U
سئوال- جواب
irrefragably
U
بطور بی جواب
The wrong answer.
U
جواب غلط
favourable
U
جواب مساعد
voice response
U
جواب صوتی
brusque
U
پیش جواب
undertakers
U
جواب گو مسئول
undertaking
U
جواب گو مسئول
reply paid
U
جواب قبول
answer mode
U
حالت جواب
A correct answer.
U
جواب صحیح
an abrupt answer
U
جواب تند
A straightforward answer.
U
جواب سر راست
response position
U
مکان جواب
unanswerable
U
جواب ناپذیر
to give the mitten
U
جواب کردن
responsory
U
جواب جماعت
auto answer
U
خود جواب
answerable
U
جواب دار
counter memorial
U
جواب یادداشت
snip snap
U
جواب زیرکانه
nope
U
جواب منفی
toss off
<idiom>
U
حاضر جواب
interlocutor
U
جواب دهنده
interlocutors
U
جواب دهنده
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
have it
<idiom>
U
به جواب رسیدن
answer pennant
U
پرچم جواب
sockdologer
U
اتمام حجت جواب
To dismiss(sack,discharge)someone.
U
کسی را جواب کردن
He answered nothing.
U
اصلا جواب نداد
out in left field
<idiom>
U
از جواب صحیح دورشدن
A crushing reply(retort).
U
جواب دندان شکن
flea in one's ear
<idiom>
U
جواب دندان شکن
retort
U
جواب متقابل تلافی
unansweable
U
بی جواب تکذیب ناپذیر
sockdolager
U
اتمام حجت جواب
In response (reply) to your letter.
U
در جواب نامه تان
telephone responder
U
جواب دهنده تلفن
sally
U
جواب سریع و زیرکانه
corespondent
U
مسئول جواب گویی
replied
U
جواب شفاهی دفاعیه
replies
U
جواب شفاهی دفاعیه
Touché!
U
خوب جواب دادی!
reply
U
جواب شفاهی دفاعیه
repartee
U
جواب شوخی امیز
replying
U
جواب شفاهی دفاعیه
counterclaim
U
جواب به ادعای شاکی
counterbid
U
جواب خریداربه فروشنده
sallies
U
جواب سریع و زیرکانه
unique solution
U
جواب منحصر بفرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com