English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
imminence U وقوع خطر نزدیک
imminency U وقوع خطر نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
occurrence U وقوع
outbreaks U وقوع
occurrences U وقوع
outbreak U وقوع
occurance U وقوع
incidence U وقوع
far between U کم وقوع
occurence U وقوع
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
externality U وقوع درخارج
rede U وقوع مصلحت
localities U محل وقوع
recurrenge U وقوع مکرر
the scene is laid in paris U جای وقوع
bring to pass U به وقوع رساندن
come through U وقوع یافتن
come off U وقوع یافتن
centricity U وقوع درمرکز
presence U وقوع وتکرار
frequentness U کثرت وقوع
done U وقوع یافته
scene U جای وقوع
infrequency U ندرت وقوع
scenes U جای وقوع
frequency U کثرت وقوع
frequencies U کثرت وقوع
locality U محل وقوع
contingencies U احتمال وقوع
under way U درشرف وقوع
contingency U احتمال وقوع
chronological U بترتیب وقوع
imminence U قرابت وقوع
incidence U تصادف وقوع
interjacency U وقوع در میان
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
accident proof U علت وقوع حادثه
trichromatism U وقوع درسه حالت
carried U نشانه وقوع وام
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
red handed U حین وقوع جنایت
carrying U نشانه وقوع وام
carry U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
chronological U ترتیب زمانی وقوع
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
bring about U سبب وقوع امری شدن
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
pigs might fly U وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
straw in the wind <idiom> U نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
anticipation U سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
the bird is p of that event U مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
conditional U مین کننده وقوع چندین کار مشخص
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags U نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
special vertict U رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
error handling U به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
to prove an a U اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
condition U 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
fault U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faulted U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faults U خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
counter revolution U عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout U خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
unconditional U دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
metal deactivator U مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
flowchart U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
voter U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voters U عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fault U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faults U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted U برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
presentiment U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments U عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
presentment U اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
probability factor U ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
accessible U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
forby U نزدیک
forbye U نزدیک
hand to hand U نزدیک
by U از نزدیک
contiguous U نزدیک
adjacent U نزدیک
forby U از نزدیک
foreby U نزدیک
forbye U از نزدیک
fast by U نزدیک
at hand U نزدیک
close-up U از نزدیک
close-ups U از نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
closer U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
nearby U نزدیک
close aboard U نزدیک
vicinal U نزدیک
closes U نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
closest U نزدیک
nigh U نزدیک
close by U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
to gain ground upon U نزدیک
close up U از نزدیک
close U نزدیک
nearest U نزدیک
on the eve of U نزدیک
neighbouring U نزدیک
nearer U نزدیک
upcoming U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
neared U نزدیک
approaching U نزدیک
near by U نزدیک
near by U نزدیک به
nearing U نزدیک
beside U نزدیک
nears U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
next door to U نزدیک
near at hand U نزدیک
forthcoming U نزدیک
in sight U نزدیک
towards U نزدیک
imminent U نزدیک
hard by U نزدیک
narrowly U از نزدیک
near upon U نزدیک
near U نزدیک
proximate U نزدیک
near- U نزدیک
adductor U نزدیک کننده
caudal U نزدیک به انتها
Near our office . U نزدیک اداره ما
admaxillary U نزدیک ارواره
close in U نزدیک شدن
aftermost U نزدیک پاشنه
stand by <idiom> U نزدیک بودن
to be quite close U نزدیک به هم بودن
deep U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deepest U نزدیک به هدف
in the near future U در آینده نزدیک
adducent U نزدیک کننده
aggress U نزدیک شدن
odd comeshortly U اینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
in the near f. U دراینده نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
paranasal U نزدیک بینی
parotic U نزدیک به گوش
immediate flanks U جناحین نزدیک
paulo postfuture U اینده نزدیک
his almost night U نزدیک شب است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com