English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
realia U وسایل تعلیم و اثبات دروس کلاسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i was taught by him U من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
paideutics U روش کار اموزی فن تعلیم علم تعلیم
registrar U کارمند اداره ثبت مدیر دروس
registrars U کارمند اداره ثبت مدیر دروس
class book U کتاب کلاسی
grade equivalent U معادل کلاسی
grade norm U هنجار کلاسی
grade scale U مقیاس کلاسی
grade score U نمره کلاسی
skipping U جهش کلاسی
affirmatory U کلمه اثبات عبارت اثبات
age grade scaling U مقیاسیابی سنی- کلاسی
pedgagogics U فن تعلیم علم تعلیم
mixed ability کلاسی که درآن شاگردان سطح علمی وتوانائی متفاوتی دارند
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios U توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors U محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
landing aids U وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools U وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment U وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
instructions U تعلیم
tuitionary U تعلیم
training U تعلیم
tuition U تعلیم
doctrines U تعلیم
instruction U تعلیم
didactics U تعلیم
doctrine U تعلیم
educate U تعلیم دادن
instruct U تعلیم دادن
instructed U تعلیم دادن
trains U تعلیم دادن
trained U تعلیم دادن
instructing U تعلیم دادن
train U تعلیم دادن
give lessons U تعلیم دادن
drilled U تعلیم دادن
edification U تعلیم تقدیس
trainee U تعلیم گیرنده
trainees U تعلیم گیرنده
education U تعلیم و تربیت
drill U تعلیم دادن
train [teach] U تعلیم دادن
teach U تعلیم دادن
instruct U تعلیم دادن
drills U تعلیم دادن
schooling U تدریس تعلیم
instructs U تعلیم دادن
tuitional U حق تدریس تعلیم
catechisation U تعلیم واموزش
catechise U تعلیم دادن
catechize U تعلیم دادن
teachable U تعلیم پذیر
didactics U فن تعلیم نواموزی
disciplinable U تعلیم پذیر
docility U تعلیم پذیری
schoolfellow U تعلیم تحصیل
pedagogically U مطابق فن تعلیم
military training U تعلیم نظامی
indocile U تعلیم نا پذیر
untaught U تعلیم نیافته
treatable U تعلیم بردار
educate U تعلیم دادن
educates U تعلیم دادن
educating U تعلیم دادن
teach U تعلیم دادن
teaches U تعلیم دادن
training U تعلیم و تمرین
breeding U تعلیم وتربیت
indocility U تعلیم نا پذیری
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
motor education U تعلیم و تربیت حرکتی
tutelage U سرپرستی تعلیم سرخانه
educationally U از راه تعلیم و تربیت
catechisms U تعلیم ودستور مذهبی
theories U فرضیه علمی تعلیم
theory U فرضیه علمی تعلیم
prime U قبلا تعلیم دادن
teachable U یاددادنی قابل تعلیم
primed U قبلا تعلیم دادن
primes U قبلا تعلیم دادن
instructiveness U تعلیم امیزی بودن
docile U تعلیم بردار مطیع
pedagogical U مربوط بفن تعلیم
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
catechism U تعلیم ودستور مذهبی
intuiting U تعلیم دادن اگاه کردن
intuit U تعلیم دادن اگاه کردن
guides U راهنمایی کردن تعلیم دادن
enlighten U روشن کردن تعلیم دادن
guided U راهنمایی کردن تعلیم دادن
intuits U تعلیم دادن اگاه کردن
hark U تعلیم از راه گوش دادن
intuited U تعلیم دادن اگاه کردن
guide U راهنمایی کردن تعلیم دادن
enlightens U روشن کردن تعلیم دادن
enlightening U روشن کردن تعلیم دادن
unschooled U تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
wcce U کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
scholasticism U شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
instruction U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions U راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
paternoster U دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
paternosters U دعای ربانی یا دعایی که عیسی تعلیم داده
student teacher U شاگرو دانشسرای عالی دانشجوی تعلیم وتربیت
proving U اثبات
ascertainment U اثبات
agument U اثبات
subantiation U اثبات
substantiation U اثبات
verification U اثبات
show U اثبات
showed U اثبات
shows U اثبات
positivity U اثبات
positiveness U اثبات
demonstrations U اثبات
assertion U اثبات
proofs U اثبات
demonstration U اثبات
proof U اثبات
vindication U اثبات
demonstrate U اثبات کردن
positivist U اثبات گرا
ontology probandi U بار اثبات
demonstration U اثبات تجربی
in proof of U برای اثبات
predication U اثبات موعظه
in order to prove U برای اثبات
demonstrating U اثبات کردن
onus probandi U بار اثبات
onus of proof U بار اثبات
demonstrated U اثبات کردن
demonstrates U اثبات کردن
documentation U اثبات بامدرک
justificatory U اثبات کننده
indemonstrable U اثبات نا پذیر
manifestative U اثبات کننده
deraign U اثبات کردن
corroborated U اثبات کردن
corroborates U اثبات کردن
corroborating U اثبات کردن
substantiate U اثبات کردن
substantiated U اثبات کردن
substantiates U اثبات کردن
substantiating U اثبات کردن
prove U اثبات کردن
self-evident U بی نیاز از اثبات
positivism U اثبات گرایی
demonstrative U اثبات کننده
corroborate U اثبات کردن
proved U اثبات کردن
demonstratively U ازراه اثبات
affirm اثبات کردن
burden of proof U بار اثبات
supporting U اثبات کردن
demonstrations U اثبات تجربی
burden of proof U وفیفه اثبات
assert U اثبات کردن
asserted U اثبات کردن
asserting U اثبات کردن
asserts U اثبات کردن
ascertainable U اثبات پذیر
program proving U اثبات برنامه
theorem proving U اثبات نظریه
proof U اثبات [ریاضی]
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
verifiability U اثبات پذیری
provable U قابل اثبات
prover U اثبات کردن
demonstrator U اثبات کننده
affirmations U تصدیق اثبات
affirmation U تصدیق اثبات
provability U قابلیت اثبات
demonstrators U اثبات کننده
proves U اثبات کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com