English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
weigh in U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-in U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-ins U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hunts U شکار کردن
predation U شکار کردن
hunt U شکار کردن
hunted U شکار کردن
snipe U پاشله شکار کردن
sniped U پاشله شکار کردن
snipes U پاشله شکار کردن
sniping U پاشله شکار کردن
poached U دزدکی شکار کردن
poaches U دزدکی شکار کردن
poach U دزدکی شکار کردن
bag U شکار کردن با تیر
bags U شکار کردن با تیر
rabbits U شکار خرگوش کردن
rabbit U شکار خرگوش کردن
give tongue U عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
course U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
coursed U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
courses U تعقیب کردن شکار از طرف سگ
foxhunt U باتازی شکار روباه کردن
turtles U لاک پشت شکار کردن
to rid to hounds U با تازی شکار روباه کردن
turtle U لاک پشت شکار کردن
hunt U اداره کردن تازیها در شکار
to ride to hounds U با تازی شکار روباه کردن
hunted U اداره کردن تازیها در شکار
hunts U اداره کردن تازیها در شکار
to p on any one's preserves U در جای قورق شکار کردن
hounds U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounding U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound U باتازی شکار کردن تعقیب کردن
poached U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poaches U برخلاف مقررات شکار صید کردن
poach U برخلاف مقررات شکار صید کردن
shoots U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoot U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
chase U دنبال کردن شکار کردن
chased U دنبال کردن شکار کردن
chasing U دنبال کردن شکار کردن
chases U دنبال کردن شکار کردن
chace U دنبال کردن شکار کردن
hunting U شکار کردن جستجو کردن
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
legalized U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
natarize U محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
formalizing U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
officialize U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalised U رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
requisitions U درخواست رسمی کردن
requisitioning U درخواست رسمی کردن
requisitioned U درخواست رسمی کردن
requisition U درخواست رسمی کردن
to do homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to go round U دیدنیهای غیر رسمی کردن
gazette U درمجله رسمی چاپ کردن
historify U مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
natarize U دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to bar somebody from something [doing something] U مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something [doing something] U مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to delegate one's powers to somebody U اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
chace U شکار
hunting U شکار
chevy U شکار
hank U شکار
ravin U شکار
venery U شکار
hunt U شکار
prey U شکار
hanks U شکار
game U شکار
gameless U بی شکار
hunted U شکار
predatin U شکار
chase U شکار
chased U شکار
hunts U شکار
chases U شکار
chasing U شکار
gamey U پر از شکار
quarry U شکار
quarrying U شکار
quarries U شکار
game U سرگرمی شکار
predatory habit U خوی شکار
quarries U شکار موردنظر
quarry U لاشه شکار
blood sports U کشتن شکار
hanks U طعمه شکار
hank U طعمه شکار
hunter U اسب شکار
quarry U شکار موردنظر
whaling U شکار نهنگ
hunting district U شکار گاه
hunting ground U شکار گاه
quarrying U شکار موردنظر
hunters U اسب شکار
blood sport U کشتن شکار
poniter U نوعی سگ شکار ی
quarrying U لاشه شکار
victims U دستخوش شکار
victim U دستخوش شکار
shootings U شکار باتفنگ
to go a hunting U شکار رفتن
falconry U شکار با شاهین
huntsmen U شکار باز
gunning U شکار با تفنگ
king hunt U شاه شکار
shanking U شکار کوسه
shotgunner U شکار با تفنگ
fair game U شکار مجاز
fair game U شکار قانونی
huntsman U شکار باز
quarries U لاشه شکار
ducking U شکار مرغابی
fowling U شکار پرنده
game keep U پاسبان شکار
game law U قانون شکار
shooting U شکار باتفنگ
gamy U پراز شکار
area drive U شکار دواندن
prowls U درپی شکار گشتن
pointer U سگ شکاری یابنده شکار
predatory U تغذیه کننده از شکار
pointers U سگ شکاری یابنده شکار
deer stalking U شکار اهو و گوزن
shoots U هدف گرفتن شکار
shoot U هدف گرفتن شکار
hog dress U بریدن گلوی شکار
foxhunt U شکار روباه باتازی
prowling U درپی شکار گشتن
hunting U شکار دشمن یا زیردریایی
ravens U شکار طعمه شکاری
stool U گروه فریبنده شکار
cub hunting U شکار بچه روباه
checked U و شدن بوی شکار
check U و شدن بوی شکار
raptatorial U لازم برای شکار
raptatory U لازم برای شکار
checks U و شدن بوی شکار
finds U یافتن بوی شکار
find U یافتن بوی شکار
predators U تغذیه کننده از شکار
predator U تغذیه کننده از شکار
big game U شکار حیوانات بزرگ
chevy U فریاد هنگام شکار
bow hunting U شکار با تیر و کمان
raven U شکار طعمه شکاری
prowled U درپی شکار گشتن
outfitters U فروشنده لوازم شکار
game U شکار گرفته شده
outfitter U فروشنده لوازم شکار
prowl U درپی شکار گشتن
shining U پیداکردن شکار در شب بانورافکن
predatorial U تغذیه کننده از شکار
open season U فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
safaris U سفر برای شکار بزرگ
retriever U سگ مخصوص یافتن شکار ومجروحین
safari U سفر برای شکار بزرگ
retrievers U سگ مخصوص یافتن شکار ومجروحین
close season U فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
falconers U کسیکه با شاهین شکار میکند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com