Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
milk leg
U
ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
farrows
U
زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrowed
U
زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrowing
U
زایمان بچه خوک زایمان خوک
farrow
U
زایمان بچه خوک زایمان خوک
attribute
U
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes
U
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributing
U
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
parturition
U
زایمان
lying-in
U
زایمان
accouchement
U
زایمان
childbirth
U
زایمان
down lying
U
زایمان
labor
U
درد زایمان
in labour
U
در حال زایمان
labor pain
U
درد زایمان
throe
U
زایمان رنج
maternity
U
وابسته به زایمان
in child birth
U
درحال زایمان
confinement
U
زایمان بستری
labors
U
درد زایمان
labour
U
درد زایمان
travail
U
درد زایمان
childbed
U
بستر زایمان
natural childbirth
U
زایمان طبیعی
lucina
U
الهه زایمان
labored
U
درد زایمان
peer to peer network
U
شبکه همراه به همراه
grubs
U
نوزاد
newborn
U
نوزاد
chick
U
نوزاد
babies
U
نوزاد
new born
U
نوزاد
neonate
U
نوزاد
infant
U
نوزاد
bambino
U
نوزاد
grubbed
U
نوزاد
grub
U
نوزاد
babe
U
نوزاد
babes
U
نوزاد
baby
U
نوزاد
obstetricians
U
پزشک متخصص زایمان
littering
U
زایمان ریخته وپاشیده
litter
U
زایمان ریخته وپاشیده
obstetricians
U
متخصص زایمان قابله
littered
U
زایمان ریخته وپاشیده
litters
U
زایمان ریخته وپاشیده
obstetrician
U
پزشک متخصص زایمان
obstetrician
U
متخصص زایمان قابله
altricial
U
نوزاد زودرس
infant industry
U
صنعت نوزاد
fry
U
حیوان نوزاد
frass
U
گه کرم نوزاد
frying
U
حیوان نوزاد
grandbaby
U
نوه نوزاد
Take care of the infant.
U
از نوزاد توجه کن
daughter chain
U
زنجیر نوزاد
fries
U
حیوان نوزاد
lie in
U
در بستر زایمان بودن ارزیدن
lie-in
U
در بستر زایمان بودن ارزیدن
slink
U
نوزاد زود رس لاغر
slinks
U
نوزاد زود رس لاغر
The baby is restless.
U
نوزاد بی تابی می کند
The baby is there months old .
U
نوزاد سه ماهه است
flyblow
U
نوزاد حشرات ومگس
slinking
U
نوزاد زود رس لاغر
larva
U
نوزاد حشره لیسه
layette
U
پوشاک طفل نوزاد
layettes
U
پوشاک طفل نوزاد
larvae
U
نوزاد حشره لیسه
tocology
U
علم مامایی مبحث زایمان ومامایی
lying in
U
دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
tokology
U
علم مامایی مبحث زایمان ومامایی
acheilia
U
فقدان لب بطور مادرزادی نوزاد بی لب
The baby spat out the pI'll.
U
نوزاد قرص را تف کرد بیرون
hatchling
U
جانور تازه متولد نوزاد
cesarean
U
زایمان از راه پاره کردن شکم مادر
to sleep like a baby
<idiom>
U
مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
The baby was kicking and scraming .
U
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
Brits
U
نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
paedogenesis
U
تولید مثل بوسیله نوزاد حشرات یا شفیره
cankerworm
U
نوزاد مختلف حشراتی که افت گیاهان اند
Brit
U
نوزاد شاه ماهی و برخی ماهیهای دیگر
puerperium
U
مرحله بین زایمان واعاده زهدان بحال اولیه خود
abortion
سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
abortions
U
سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
stillbirth
U
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillbirths
U
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
stillborn
U
زایمان بچه مرده جنین مرده بدنیا امده
accompanied by
U
همراه
bundled
U
همراه
comrades
U
همراه
comrade
U
همراه
accompanying
U
همراه
to fight with the enemy
U
همراه = با
mid-
U
همراه با
mid
U
همراه با
in company with
U
همراه
non concurrent
U
نا همراه
acologte
U
همراه
on
U
همراه
secondary planet
U
همراه
company
U
همراه
companies
U
همراه
participant
U
همراه
along
U
همراه
attendants
U
همراه
attendant
U
همراه
concomitant
U
همراه
participants
U
همراه
good luck to you
U
خدا به همراه
compeer
U
قرین همراه
spasmodically
U
همراه با انقباضات
accompanier
U
همراه مصاحب
unaccompanied
U
بدون همراه
convoy
U
همراه رفتن
convoys
U
همراه رفتن
come along with me
U
همراه من بیائید
to go along
U
همراه شدن
go along
U
همراه رفتن
spasmodic
U
همراه با انقباضات
bon voyage
U
خدا به همراه
accompanying supplies
U
تدارکات همراه
associated sound
U
صدای همراه
accompanying sound
U
صدای همراه
accompanying fire
U
اتش همراه
accompanying cargo
U
بار همراه
accommpanying element
U
عنصر همراه
door bundle
U
بار همراه
to accompany
U
همراه شدن
indiental music
U
موزیک همراه
accompany
U
همراه بودن
sick headache
U
سردرد همراه با
escort
U
همراه بدرقه
escorted
U
همراه بدرقه
escorting
U
همراه بدرقه
escorts
U
همراه بدرقه
fraught
U
دارا همراه
Accompanied by. Together with .
U
به اتفاق (همراه )
to keep company with
U
همراه بودن با
to come along
U
همراه امدن
companion
U
همراه همدم
on one's coat-tails
<idiom>
U
همراه کس دیگر
attend
U
همراه بودن
unbundled
U
غیر همراه
attending
U
همراه بودن
accompanies
U
همراه بودن
attends
U
همراه بودن
accompanied
U
همراه بودن
to carry a watch
U
ساعت همراه داشتن
to accompany
U
همراه کسی رفتن
wave off
U
فرود همراه با سایش
to go along
U
همراه کسی رفتن
attendants
U
همراه نگهبان کشیک
bitumen macadam
U
سنگریزی همراه با قیر
corps artillery
U
توپخانه همراه سپاه
amaurotic idiocy
U
کانایی همراه با نابینایی
herewith
U
همراه این نامه
incorrect
U
نادرست یا به همراه خطا
bundled software
U
نرم افزار همراه
attendant
U
همراه نگهبان کشیک
Bring your friend along.
U
دوستت را همراه بیاور
savate
U
بوکس همراه با لگد
kick boxing
U
بوکس همراه با لگد
japko chagi
U
ضربه پا همراه گرفتن پا
participative
U
انبازی کننده همراه
typhoons
U
توفان همراه با باران
typhoon
U
توفان همراه با باران
ice storm
U
طوفان همراه باتگرگ
Nothing to declare
U
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
dysuria
U
ادرار همراه با سوزش واشکال
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
Goods to declare
U
همراه داشتن کالاهای گمرکی
to cell phone
U
با تلفن همراه زنگ زدن
door bundle
U
بار پرتابی همراه با چترباز
RIFF
U
ماده بزرگ همراه ID RIFF.
thundershower
U
رگبار همراه با رعد وبرق
to bid a persong
U
به کسی خدابه همراه گفتن
to call on the cell phone
U
با تلفن همراه زنگ زدن
to go along
U
همراه رفتن همراهی کردن
grand mal
U
صرع همراه با تشنج وغش
landing attack
U
تک همراه با پیاده شدن به ساحل
hit it off with someone
<idiom>
U
بهترین همراه با کسی داشتن
thunderstorm
U
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
thunderstorms
U
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
chaperone
U
همراه دختران جوان رفتن
chaperons
U
همراه دختران جوان رفتن
chaperones
U
همراه دختران جوان رفتن
aerial cartwheel
U
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
company
U
گروهان همراه کسی رفتن
chaperon
U
همراه دختران جوان رفتن
companies
U
گروهان همراه کسی رفتن
sobs
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbing
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobbed
U
همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
chaperons
U
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
knobstick
U
کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست
joint product offer
U
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
subscripted variable
U
عنصری در آرایه که با یک همراه معرفی میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com