Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Regular training strengthens the heart and lungs.
U
ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
argument
U
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
arguments
U
علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
eurythmy
U
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy
U
ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
cartwheel
[gymnastics exercise]
U
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
transponder
U
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
mail server
U
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
dump
U
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
repeater
U
وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
telephone repeater
U
دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
radar picket
U
ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
presentable
<adj.>
U
منظم
straight
<adj.>
U
منظم
well-ordered
<adj.>
U
منظم
regulars
U
منظم
systematic
U
منظم
in good order
<adj.>
U
منظم
methodical
U
منظم
decent
<adj.>
U
منظم
fair
<adj.>
U
منظم
kelter
U
منظم
proper
<adj.>
U
منظم
steady
<adj.>
U
منظم
tidy
<adj.>
U
منظم
trim
<adj.>
U
منظم
uncluttered
<adj.>
U
منظم
businesslike
U
منظم
neat
<adj.>
U
منظم
first string
U
منظم
pitched
U
منظم
symmetric
U
منظم
ordered
U
منظم
in kelter
U
منظم
orderlies
U
منظم
regular
<adj.>
U
منظم
business like
U
منظم
orderly
U
منظم
regularising
U
منظم کردن
regularize
U
منظم کردن
regularized
U
منظم کردن
tidily
<adv.>
U
بطور منظم
neatly
<adv.>
U
بطور منظم
duly
<adv.>
U
بطور منظم
orderly
<adv.>
U
بطور منظم
regularises
U
منظم کردن
duly
<adv.>
U
بصورت منظم
to set to rights
U
منظم کردن
neatly
<adv.>
U
بصورت منظم
tidily
<adv.>
U
بصورت منظم
regularised
U
منظم کردن
orderly
<adv.>
U
بصورت منظم
regulater
U
منظم کردن
to set in order
U
منظم کردن
systematic irrigation
U
ابیاری منظم
systematic error
U
خطای منظم
regular army
U
ارتش منظم
regular polymer
U
بسپار منظم
regularizes
U
منظم کردن
regular set
U
مجموعه منظم
standing army
U
ارتش منظم
square
U
منظم حسابی
squared
U
منظم حسابی
order
U
منظم کردن
regularizing
U
منظم کردن
squares
U
منظم حسابی
squaring
U
منظم حسابی
regular expression
U
مبین منظم
array
U
منظم کردن
shipshape
U
منظم کردن
arrays
U
منظم کردن
well conditioned
U
مرتب و منظم
lattices
U
توری منظم
well ordered
U
مرتب و منظم
lattice
U
توری منظم
unconventional warfare
U
جنگ غیر منظم
systemmatize
U
منظم یامرتب کردن
systematic
U
منظم نظم پذیر
put on
<idiom>
U
منظم یا تولید یک بازی و...
lattice network
U
شبکه توری منظم
procession
U
بصورت صفوف منظم
processions
U
بصورت صفوف منظم
regulars
U
پرسنل کادر منظم
regular
U
پرسنل کادر منظم
systematic desensitization
U
حساسیت زدایی منظم
tidied
U
پاکیزه منظم کردن
regular grammar
U
دستور زبان منظم
irregular
U
نا منظم غیر رسمی
ranked
U
اراستن منظم کردن
tidy
U
پاکیزه منظم کردن
irregulars
U
عده غیر منظم
tidily
U
بطور اراسته و منظم
ranks
U
اراستن منظم کردن
tidiest
U
پاکیزه منظم کردن
tidies
U
پاکیزه منظم کردن
shipshape
U
مرتب کردن منظم
tidier
U
پاکیزه منظم کردن
tidying
U
پاکیزه منظم کردن
rank
U
اراستن منظم کردن
pick up
U
کندن منظم کردن
unconventional
U
جنگ غیر منظم
procession
U
درصفوف منظم پیشرفتن
liner trade
U
کشتیرانی منظم تجاری
processions
U
درصفوف منظم پیشرفتن
taut loom
U
چله سفت و منظم
systematic random sampling
U
نمونه گیری تصادفی منظم
blended fund
U
سرمایههای بهم منظم شده
pogroms
U
قتل عام منظم روسی
day in and day out
<idiom>
U
بطور منظم ،تمام مدت
clockwork
U
چرخهای ساعت منظم وخودکار
My heartbeat is even .
U
ضربان قلبم منظم است
regular solid
U
کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
pogrom
U
قتل عام منظم روسی
stacked
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack
U
جمع اوری و منظم کردن وسایل
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
isochronous
U
واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
grades
U
شیب منظم دادن تسطیح کردن
to kern a letter
U
فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
keep regular hours
U
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
grade
U
شیب منظم دادن تسطیح کردن
isochronal
U
همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
spider wire entanglement
U
نردههای زیگزاگی غیر منظم سیم خاردار
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
laceria
U
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
fcc
U
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
paged
U
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
page
U
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
pages
U
چاپگری که یک صفحه از متن را در حافظه مرتب میکند و در یک مرحله چاپ میکند.
critical error
U
خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
controller
U
را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
edit
U
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
scsi
U
بیت ارسال داده را پشتیبانی میکند و وسایل را کنترل میکند
faults
U
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
faulted
U
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
edited
U
کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
controllers
U
را کنترل میکند یا ارسال داده را در شبکه محلی بررسی میکند
destructive cursor
U
نشانه گری که متنی را که روی آن حرکت میکند پاک میکند
fault
U
برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
key
کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
slaving
U
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
million instructions per second
U
اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
Intel
U
بسیتی استفاده میکند تا چند گیگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
slaved
U
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
slave
U
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
Intel
U
بیتی استفاده میکند و تا چند مگا بایت از RAM را آدرس دهی میکند
postbyte
U
بایت داده که کد اصلی ای را بیان میکند که ثابت مورد استفاده را معرفی میکند
slaves
U
بخشی از حافظه سریع که دادهای که CPU به سرعت دستیابی میکند را ذخیره میکند
p.exercise
U
ورزش
physical exercise
U
ورزش
flannel
U
ورزش
exercize
U
ورزش
sports
U
ورزش
sported
U
ورزش
sport
U
ورزش
callisthenics
U
ورزش
gymnastics
U
ورزش
exercises
U
ورزش
goal
U
گل
[ورزش]
exercise
U
ورزش
flannels
U
ورزش
pastime
U
ورزش
exercised
U
ورزش
pastimes
U
ورزش
gymnastical
U
ورزش
hardest
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
harder
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
opens
U
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
hard
U
یچی که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند که CPU و تمام وسایل را تنظیم مجدد میکند
plotters
U
چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
plotter
U
چاپگر با resolution بالا که از رسام تقلید میکند و رسمهای با reselution پایین ایجاد میکند
opened
U
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
uart
U
از ترمینال به حالت موازی استفاده میکند و سپس آنرا روی شبکه ارسال میکند
dat
U
درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
open
U
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
terminate and stay resident program
U
برنامهای که در حافظه اصلی خود را بار میکند و در صورت دریافت آنرا اجرا میکند
logic
U
مدار الکترونیکی یک عملوند منط قی اعمال میکند به سیگنال ورودی و خروجی تولید میکند
optimize
U
کامپایلری که کد ماشین را که تولید میکند آنالیز میکند و سرعت و کارایی آنرا افزایش میدهد
sampler
U
مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
samplers
U
مدارالکترونیکی که الگوهای سیگنال را نگهداری میکند وآنها را برای آنالیزهای بعدی ذخیره میکند
to marshal one's creditors
U
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
U
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
TCP
U
مین میکند. این پروتکل داده ها را به صورت بسته در می آورد و خطای آنها را بررسی میکند
broadband
U
روش ارسال که چندین کانال داده را به سیگنا تبدیل میکند و آن را در یک مسافت طولانی حمل میکند
EMM
U
امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
DIF file
U
استاندارد de fouto که روشی که صفحه گسترده فرمولها و داده هایش را در فایل ذخیره میکند بیان میکند
practise
U
ورزش تمرین
coached
U
مربی ورزش
athletics
U
علم ورزش
coaches
U
مربی ورزش
sweatshirt
U
پیراهن ورزش
practicing
U
ورزش تمرین
coach
U
مربی ورزش
ploy
U
امر ورزش
athleticism
U
ورزش گرایی
ringside
U
در کنارصحنه ورزش
sweat pants
U
شلوار ورزش
trains
U
ورزش کردن
skiing
U
ورزش اسکی
professionalism
U
ورزش حرفهای
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com