English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
trust fund U وجوه سپرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
depositor U صاحب سپرده سپرده گذار
purchase price variance U سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
funded U وجوه
funds U وجوه
fund U وجوه
outs U وجوه پرداختی
emergency fund U وجوه اضطراری
trust funds U وجوه امانی
cash flow U گردش وجوه
coffer U خزانه وجوه
coffers U خزانه وجوه
depreciation allowances U وجوه استهلاکی
cash flows U وجوه در گردش
contingency fund U وجوه احتیاطی
common purse U وجوه عمومی
capital fund U وجوه سرمایه
reserve fund U وجوه اندوخته
reserve fund U وجوه ذخیره
sinkin fund U وجوه استهلاکی
relief fund U وجوه اعانه
provident fund U وجوه احتیاطی
pension funds U وجوه بازنشستگی
wage funds U وجوه دستمزد
trust fund U وجوه متراکم شده
trust fund U وجوه پس انداز شده
face centered cubic U مکعب مراکز وجوه پر
inflow of foreign funds U ورود وجوه خارجی
loanable funds U وجوه وام دادنی
fcc lattice U شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
face centered cubic lattice U شبکه مکعبی مراکز وجوه پر
loanable funds U وجوه قابل عرضه به بازار پول
funded U تنخواه ذخیره وجوه احتیاطی صندوق
fund U تنخواه ذخیره وجوه احتیاطی صندوق
rhomb U منشور شش وجهی دارای وجوه متوازی الاضلاع
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
saving U خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
fiduciary U سپرده
depositary U سپرده
deposits U سپرده
guarantees U سپرده
deposits U : سپرده
trust fund U سپرده
deposit U سپرده
guarantee U سپرده
guaranteed U سپرده
deposit U : سپرده
foreign deposit U سپرده خارجی
guarantee fund U سپرده تضمینی
fixed term deposit U سپرده ثابت
idle deposit U سپرده راکد
quasi deposit U شبه سپرده
legal deposit U سپرده قانونی
recognizance U سپرده التزامی
guaranteed U وثیقه سپرده
money on d. U پول سپرده
guarantee U وثیقه سپرده
money on deposit U پول سپرده
fiduciary U امانتی سپرده
appropriation title U عنوان سپرده
deposit ratio U نسبت سپرده
demand deposit U سپرده جاری
demand deposit U سپرده دیداری
idle deposit U سپرده بلااستفاده
bank deposit U سپرده بانکی
appropriation refund U بازپرداخت سپرده
deposit account U حساب سپرده
deposit accounts U حساب سپرده
guarantees U وثیقه سپرده
trust fund U سپرده امانی
depositery U نگهدارنده سپرده
certificate of deposit U گواهی سپرده
depositary for a fund U سپرده برای یک صندوق
certificate of deposit U گواهی پول سپرده
open allotment U حساب سپرده باز
deposit slip U اعلامیه پرداخت سپرده
depositery U محل نگهداری سپرده
appropriation reimbur sement U تامین سپرده یاوثیقه
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
banking deposit account U حساب سپرده بانکی
certificate of deposits U گواهی نامه سپرده
deposit multiplier U ضریب بهم فزاینده سپرده
Money entrusted to my care . U پولی که با مانت نزد من سپرده شد
loan on deposit U اعطای وام به وثیقه سپرده
crowding out effect U اندیشهای که استقراض بسیار زیاد دولت وجوه قابل دسترس وام گیرندگان خصوصی را کاهش میدهد
army deposit fund U سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
demand deposit U سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
nursling or nurse U کودکی به دست دایه یا پرستار سپرده شده است
pass book U برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
petty cash صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
inspectorate U رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
inspectorates U رسد بانی بخشی که بدست رسدبانی سپرده شده باشد
escrow U موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
upfront payment U پول بیعانه [پیش بها] [پیش پرداخت] [سپرده] [ودیعه]
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
fixed capital U سپرده ثابت اموال ثابت یکان
forwarded <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
delivered <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
committed <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
consigned <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com