English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
orthoferrite U یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
laceria U [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
standstill U در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
c clamp U گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
gestalt U تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
opposed U متضاد
contradictory U متضاد
antithetical U متضاد
antithetic U متضاد
polar U متضاد
diverse U متضاد
drop out type U دخشههای متضاد
antonym U کلمهء متضاد
contrarily U بطور متضاد
conflicting goals U اهداف متضاد
color antagonists U رنگهای متضاد
antonym U ضد و نقیض متضاد
antonyms U ضد و نقیض متضاد
antonyms U کلمهء متضاد
opposite meaning U معنی متضاد
polarize U بصورت متضاد در اوردن
opposites test U ازمون کلمات متضاد
polarizing U بصورت متضاد در اوردن
polarizes U بصورت متضاد در اوردن
polarising U بصورت متضاد در اوردن
polarises U بصورت متضاد در اوردن
polarised U بصورت متضاد در اوردن
opp U متضاد Opposite - opposition
antonymous U وابسته بکلمه متضاد
amphoteric U دارای خواص متضاد
synonym antonym test U ازمون واژههای مترادف-متضاد
eupepsia U کلمه متضاد سوء هاضمه
polarizer U متضاد کننده قطبش دهنده
oxymoron U استعمال کلمات مرکب متضاد
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
yin yang U مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
from one another <adv.> U از یکدیگر
one a U یکدیگر
from each other <adv.> U از یکدیگر
interwork U بر یکدیگر
one another U یکدیگر
each other U یکدیگر
of one another <adv.> U از یکدیگر
of each other <adv.> U از یکدیگر
internecine U کشتار یکدیگر
interconnecting U اتصال به یکدیگر
simultaneous with each other U مقارن یکدیگر
interconnect U اتصال به یکدیگر
peer to each other U برابر با یکدیگر
peer to each other U قرین یکدیگر
combines U ترکیب با یکدیگر
interconnects U اتصال به یکدیگر
interconnected U اتصال به یکدیگر
combining U ترکیب با یکدیگر
cheek by jowl U پهلوی یکدیگر
to look at each other U به یکدیگر نگریستن
couple U ترکیب با یکدیگر
combine U ترکیب با یکدیگر
coupled U ترکیب با یکدیگر
concrescence U رشد با یکدیگر
couples U ترکیب با یکدیگر
intersecting U از یکدیگر گذرنده
arm in arm U در دست یکدیگر
interconnected U با یکدیگر اتصال دادن
to look at each other U به یکدیگر نگاه کردن
one to one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
interconnects U با یکدیگر اتصال دادن
interconnect U با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting U با یکدیگر اتصال دادن
correlative with each other U لازم و ملزوم یکدیگر
they are well matched U حریف یکدیگر هستند
hand in hand U دست دردست یکدیگر
telepathy U ارتباط افکار با یکدیگر
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
grappling U گرفتن لباس یکدیگر
complementary U تکمیل کننده یکدیگر
abuts U به یکدیگر ضربه زدن
of a piece with each other U ازسر هم همجنس یکدیگر
abut U به یکدیگر ضربه زدن
one-to-one U عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
abutted U به یکدیگر ضربه زدن
intersplere U در حوزه یکدیگر امدن
incompossible U منافی یکدیگر ناسازگار
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
network U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
networks U اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
hand to hand U دست بدست یکدیگر مجاور
hue U [وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
hand-to-hand U دست بدست یکدیگر مجاور
interaction U عمل دو چیز روی یکدیگر
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
juxtaposition U جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
adhesion of fibers U خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
life line U طناب اتصال افراد به یکدیگر
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
sapphic vice U شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
interacts U برای عمل کردن روی یکدیگر
interfruitful U قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
The twins look just like each other. U دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
back formation U لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
interacting U برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted U برای عمل کردن روی یکدیگر
deme U دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
data chaining U فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
interact U برای عمل کردن روی یکدیگر
They shook hand and made up. U با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
Birds of a feather flock together . <proverb> U پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
interdenominational U وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
trailing U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation U طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
consolute U ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
differentiation U فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
depolarize U غیر متعادل کردن متضاد کردن
counter current U جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
concentric shafts U شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
hue U [نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
demolition derby U مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
local area network U شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
track bolt U پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
triptych U عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
situs U موقعیت
situations U موقعیت
positioned U موقعیت
occasions U موقعیت
occasioning U موقعیت
location U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
lodgment U موقعیت
line of position U خط موقعیت
sites U موقعیت
sited U موقعیت
site U موقعیت
occasion U موقعیت
occasioned U موقعیت
condition U موقعیت
situation U موقعیت
berths U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
berth U موقعیت جا
position U موقعیت
locations U موقعیت
orientation U موقعیت
berthing U موقعیت جا
neap tide U دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
microwave hop U یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
overt collusion U تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
biplane interference U تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
positioned U شکل موقعیت
circumstantial U مربوط به موقعیت
social status U موقعیت اجتماعی
pertinence or nency U دخل موقعیت
stimulus situation U موقعیت محرک
pertinency U موقعیت شایستگی
positioning U تثبیت موقعیت
situations U موقعیت حالت
position U شکل موقعیت
pertinence U موقعیت شایستگی
position finding U موقعیت یابی
position buoy U بویه موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
plot U نقطه موقعیت
storage location U موقعیت انباره
social situation U موقعیت اجتماعی
page orientation U موقعیت صفحه
situation U موقعیت حالت
point guard U موقعیت گارد
monopoly position U موقعیت انحصاری
endo position U موقعیت اندو
orientation U تشخیص موقعیت
status U اهمیت یا موقعیت
razor edge U موقعیت بحرانی
lie U موقعیت چگونگی
lied U موقعیت چگونگی
lies U موقعیت چگونگی
configuration U وضعیت یا موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
exoposition U موقعیت اگزو
firing position U موقعیت احتراق
benzylic position U موقعیت بنزیلی
sign position U موقعیت علامت
bit position U موقعیت ذره
rest position U موقعیت سکون
ground position U موقعیت زمینی
point U محل یا موقعیت
configurations U وضعیت یا موقعیت
footing U موقعیت وضع
case U وضعیت موقعیت
situation of a building U موقعیت ساختمان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com