English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
uptown U واقع در محلات شمال شهر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Mahallat U محلات
northing U عرض شمالی انحراف به سوی شمال شمال شبکه
slummer U ساکن محلات کثیف
slum U محلات پر جمعیت وپست شهر
slums U محلات پر جمعیت وپست شهر
main stripe U [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
north-east U شمال شرقی در شمال شرق
northeast U شمال شرقی شمال شرق
north-west U شمال غربی در شمال غرب
north west U شمال غرب شمال غربی
north north east U میان شمال و شمال خاور
northwest U شمال غرب شمال غربی
north by cast U میان شمال و شمال شرقی
north east U شمال شرق شمال شرقی
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
holarctic U وابسته به ناحیه قطب شمال منطقه قطب شمال
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
north U شمال
north <adj.> U شمال
north U در شمال
northerly U شمال
north-east U شمال شرق
North Pole U قطب شمال
north westerly U شمال غربی
NW U شمال غربی
arctic U قطب شمال
north-eastern U رو به شمال شرق
north-westerly U در شمال باختر
north westerly U در شمال باختر
north-westerly U شمال غربی
Libya U شمال افریقا
true north U شمال واقعی
arcturus U نگهبان شمال
magnetic north U شمال مغناطیسی
north-eastern U از شمال خاوری
northern U ساکن شمال
northwestern U شمال غربی
true north U شمال حقیقی
north-western U شمال غربی
true north U شمال جغرافیایی
northbound U عازم شمال
north western U شمال غربی
northerner U اهل شمال
north U روبه شمال
north U باد شمال
northerly U به سمت شمال
the north pole U قطب شمال
northwardly U سوی شمال
grid north U شمال شبکه
north east U در شمال خاور
ina northerly direction U سوی شمال
northwest U شمال باختری
north-west U شمال غرب
northeastward U شمال شرقی
northerners U اهل شمال
north west U شمال باختر
north east U شمال خاور
northeast U شمال خاوری
compass north U شمال مغناطیسی
northeastern U شمال شرقی
north wind U باد شمال
compass rose U شمال نما
epsilon bootis U رایت شمال
north-easterly U شمال شرقی
north easterly U شمال شرقی
north easter U باد شمال خاور
north wester U باد شمال باختر
north light roof U بام شمال نور
magnetic north pole U قطب شمال مغناطیسی
northeaster U باد شمال خاوری
celestial north pole U قطب شمال عالم
ice foot U دیواره یخ درنواحی شمال
rubicon U رودی در شمال ایتالیا
northeastern U مربوط به شمال شرقی
NW U مخفف شمال غرب
northernmost U دورترین محل در شمال
smew U مرغابی شمال اروپاواسیا
north-eastern U به سوی شمال شرق
upstater U اهل شمال استان
compass north U شمال قطب نما
ina northerly direction U بطرف شمال شمالا
northwestwards U بطرف شمال غربی
northeaster U نسیم شمال شرقی
Nordic U وابسته به شمال اروپا
northeastward U بطرف شمال شرقی
northward U بسوی شمال شمالا
northwester U طوفان شمال غربی
norther U بیشتر بطرف شمال
northwardly U بطرف شمال شمالی
northwards U بسوی شمال شمالا
northwester U باد شمال غربی
Arctic Circle U مدار قطب شمال
Flemish Mannerism U انقلاب شمال اروپا
steelhead U ماهی ازاد شمال امریکا
moorish U وابسته به اهالی شمال افریقا
lemming U موش صحرایی قطب شمال
piedmont U ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
moors U اهل شمال افریقا مسلمان
narwal U نهنگ دریایی قطب شمال
narwhal U نهنگ دریایی قطب شمال
narwhale U نهنگ دریایی قطب شمال
lemmings U موش صحرایی قطب شمال
low dutch U زبان شمال المان و هلندی
moored U اهل شمال افریقا مسلمان
polar U وابسته به قطب شمال وجنوب
moor U اهل شمال افریقا مسلمان
arctic U وابسته بقطب شمال سرد
barbary U کشوران اسلامی شمال افریقا
euroclidon U بادطوفانی شمال شرقی درمدیترانه
inkberry U درخت خاص شمال شرق امریکا
north-eastern U وابسته به شمال شرق ایالات متحده
laplander U اهل در شمال اسکاندیناوی زبان لایلاندی
The aircrafts was flying in a northerly direction. U هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
declination U مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
shaman U کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
bald eagle U نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
trouvere U شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
fox grape U انگور ترش نواحی شمال شرقی امریکا
troy U شهر تروا در شمال غربی اسیای صغیر
white crappie U ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
bald eagles U نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
English style U [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
Expressionism U [جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
new england U نام شش ایالت در شمال خاوراتازونی در امتداداقیانوس اهالی انراگویند
gadwall U اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
Nahavand U شهر نهاوند [در شمال غربی ایران نزدیک همدان]
azimuth U نقطه شمال دایره قائمی که از مرکز جسم عبور میکند
gyrocompass U نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
Ditterling U [تزئینات خارق العاده شمال اروپا به سبک گروتسکو بی تناسب]
jackrabbit U نژاد خرگوشهای بزرگ شمال امریکا که گوشهای دراز و اویخته دارند
true track U تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
wimp U آدم دست و پا چلفته [شمال آلمان] [خفت آور ] [اصطلاحات نوجوانان]
bestead U واقع
postmortem U پس از واقع
As it were U در واقع
post mortem U پس از واقع
indeed U در واقع
situated or situate U واقع
in reality U در واقع
situating U واقع در
substantially U در واقع
situates U واقع در
situate U واقع در
lapland U ناحیه شمال سوئدونروژ وفنلاند وشوروی که محل سکونت اقوام لاپ میباشد
Hispano-Moresque U [سبک معماری ساختمان های شمال آفریقا در صده هشت تا پانزده میلادی]
blue law U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws U قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
Indian summer U هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
Indian summers U هوای ارام و خشک و صافی که در اواخر پاییز در شمال ایالات متحده امریکامشاهده میشود
postern U واقع درعقب
extraception U واقع نگری
extreme position U واقع درمنتهاالیه
situated or situate U واقع شده
procephalic U واقع در جلو سر
haemal U واقع درسوی دل
flight from reality U واقع گریزی
sinisteral U واقع درسمت چپ
sincipital U واقع در جلوی سر
axile U واقع درمحور
shipside U واقع در کنارکشتی
hypodermal U واقع در زیرپوست
precordial U واقع در پیش دل
vertical U واقع در نوک
covenants U واقع شود
mean U واقع دروسط
intervascular U واقع در میان رگ ها
osculant U واقع شونده
untrue U خلاف واقع
intradermal U واقع در زیرپوست
intradermic U واقع در زیرپوست
intralogical U واقع در حدودمنطق
intramontane U واقع در کوهستان
located inside U تو واقع شده
limitrophe U واقع در مرز
life like U واقع نما
it lies on the east of U در خاور واقع
meaner U واقع دروسط
meanest U واقع دروسط
lie U واقع شدن
initiatory U واقع در اول
covenant U واقع شود
setting up U واقع شده
lied U واقع شدن
sets U واقع شده
set U واقع شده
realism U واقع گرائی
realism U واقع گرایی
realism U واقع بینی
objectivity U واقع بینی
lies U واقع شدن
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
vega U نسر واقع
down to earth U واقع بین
down-to-earth U واقع بین
realistically U واقع گرایانه
realistically U واقع بین
realistic U واقع گرایانه
trumped up U خلاف واقع
trumped-up U خلاف واقع
onshore U واقع در ساحل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com