Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
supra orbital
U
واقع دربالای کاسه چشم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supraclavicular
U
واقع دربالای ترقوه
superlunar
U
واقع دربالای ماه
postorbital
U
واقع در پشت کاسه چشم
infraorbital
U
واقع در زیر کاسه چشم
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
There are wheels within wheels .
U
کاسه ای زیر نیم کاسه است
atop
U
دربالای
overhead
U
دربالای سر
knife board
U
نیمکت دوطرفه دربالای امنیبوس
head liner
U
کسیکه نامش دربالای صفحهای نموداراست
brush and rails
U
مانعی مرکب از بوته و تیر دربالای ان
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
orphan
U
اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
orphaned
U
اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
orphans
U
اخرین خط یک پاراگراف که دربالای یک صفحه از متن تنهاقرار دارد
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
drinking cup
U
کاسه
lump sum
U
یک کاسه
craniums
U
کاسه سر
skulls
U
کاسه سر
bowl
کاسه
cupule
U
کاسه
chalice
U
کاسه
cotyla
U
کاسه
chalices
U
کاسه
calyx
U
کاسه گل
calycle
U
کاسه گل
calix
U
کاسه گل
crania
U
کاسه سر
cranium
U
کاسه سر
skull
U
کاسه سر
bowls
U
کاسه
pappus
U
کاسه گل
lump sums
U
یک کاسه
socket
کاسه
messmate
U
هم کاسه
mazard
U
کاسه
sockets
U
کاسه
in a lump sum
U
یک کاسه
A bowl hotter than the soup it contains.
<proverb>
U
کاسه از آش گرمتر.
parasitism
U
کاسه لیسی
oil seal
U
کاسه نمد
porringer
U
کاسه اش خوری
yes-man
U
کاسه لیس
husk
U
غلاف یا کاسه گل
husks
U
غلاف یا کاسه گل
doormat
U
کاسه لیس
cat's paw
U
کاسه لیس
puppet
U
کاسه لیس
minion
U
کاسه لیس
lickspittle
U
کاسه لیس
fawner
U
کاسه لیس
toady
U
کاسه لیس
brown-noser
U
کاسه لیس
suck-up
U
کاسه لیس
bootlicker
U
کاسه لیس
eye socket
کاسه چشم
eye sockets
U
کاسه چشم
craniography
U
شرح کاسه سر
cup seal
U
بوبند کاسه
dipper stick
U
کاسه بیل
scal
U
کاسه نمد
eager beaver
U
کاسه گرم تر از اش
scutum
U
کاسه زانو
sealings
U
کاسه نمدها
stuffing box
U
کاسه نمد
eyehole
U
کاسه چشم
flower cup
U
غلاف کاسه گل
glene
U
کاسه مفصل
cranial nerve
U
عصب کاسه سر
corolla
U
جام گل کاسه گل
ball bearing
U
کاسه ساچمه
loricate
U
کاسه دار
lickspittle
U
کاسه لیس
ball bearings
U
کاسه ساچمه
turtleback
U
کاسه پشت
glene
U
کاسه چشم
brainpan
U
کاسه مغز
stooge
U
کاسه لیس
kneepan
U
کاسه زانو
knee pan
U
کاسه زانو
knee cap
U
کاسه زانو
kegler
U
کاسه ساز
hard shell
U
کاسه دار
arse-licker
U
کاسه لیس
kiss-ass
[American E]
U
کاسه لیس
seals
U
کاسه نمد
bowls
U
کاسه رهنما
bowl
U
کاسه رهنما
socket
کاسه بندگاه
patellae
U
کاسه زانو
patella
U
کاسه زانو
sockets
U
کاسه بندگاه
ass-kisser
[American E]
U
کاسه لیس
socket
کاسه چشم
seal
U
کاسه نمد
kneecaps
U
کاسه زانو
kneecap
U
کاسه زانو
hardshell
U
کاسه دار سخت
sound bow
U
کاسه زنگ اخبار
stifle bone
U
کاسه زانوی اسب
carapace
U
کاسه سنگ پشت
patellate
U
مانند کاسه زانو
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
labyrinth seal
U
کاسه نمد لایبرنت
housemaid's knee
U
اماس کاسه زانو
drinking vessel
U
فرف ابخوری کاسه
toadyism
U
مداهنه کاسه لیسی
suborbital
U
زیر کاسه چشمی
They put the blane on him . he was the scapegoat.
U
کاسه کوزه ها سر اوشکست
consolidated debt
U
بدهی یک کاسه شده
porringer
U
کلاه کاسه مانند
calipash
U
کاسه لاک پشت
sockets
U
سرپیچ کاسه چشم
inferior calyx
U
کاسه پایین افتاده
patellar
U
مانند کاسه زانو
My patience is exhausted ( worn out ) .
U
کاسه صبرم لبریز شده
My patience has run out (is exhausted).
U
کاسه صبرم لبریز است
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
To hold out ones begging bowl . To send ( pass ) round the hat .
U
کاسه گدایی دست گرفتن
incomplete flower
U
گلی که یکی ازچهارقسمت ان کاسه
testudinate
U
مانند کاسه سنگ پشت
inferior ovary
U
تخم دان پایین تر از کاسه
there are wheels within wheels
U
زیرکاسه نیم کاسه است
To go round hat in hand .
U
کاسه گدایی بدست گرفتن
inferior calyx
U
کاسه پایین تر از تخم دان
testudineous
U
مانند کاسه سنگ پشت
sycophancy
U
مفت خوری کاسه لیسی
calipee
U
کاسه زیرین لاک پشت
testudinarious
U
مانند کاسه سنگ پشت
toady
U
کاسه لیس مداهنه کردن
there is something in the wind
U
کاسهای زیر نیم کاسه است
More Catholic than the Pope .
U
کاسه داغ تر از آش ( دایه مهربانتر ازمادر )
calipash
U
قسمت بالای کاسه لاک پشت
guards
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
memento mori
U
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
coronae borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
guard
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
guarding
U
کاسه بین تیغه و دسته شمشیر
corona borealis
U
کاسه یتیمان فکه اکلیل شامی
belljar
U
نوعی فرف شیشهای مثل کاسه زنگ
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
shells
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
shelling
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
To pool resources to gether .
U
کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
shell
U
صدف حلزون کاسه یا لاک محافظ جانور
patelliform
U
مانند کاسه زانو بشکل قاب یا دوری یا طشت
chevron seal
U
کاسه نمدی برای اب بندی یکطرفه در سیلندرهای هیدرولیکی یا نیوماتیکی
cross bones
U
شکل استخوانهای ران که زیرشکل کاسه سرمیگذارندونشانه مرگ است
leather back
U
لاک پشت بسیار بزرگ دریایی که پوست کاسه اش مانندچرم است
calyx
U
طرح حقه یا کاسه گل که حالتی از گل شاه عباسی و یا گل ختایی را نشان می دهد
in reality
U
در واقع
situate
U
واقع در
substantially
U
در واقع
post mortem
U
پس از واقع
indeed
U
در واقع
bestead
U
واقع
postmortem
U
پس از واقع
situates
U
واقع در
situated or situate
U
واقع
As it were
U
در واقع
situating
U
واقع در
dichasial
U
واقع در دو طرف
lie
U
واقع شدن
take place
U
واقع شدن
lied
U
واقع شدن
to take place
U
واقع شدن
dereism
U
واقع گریزی
precordial
U
واقع در پیش دل
life like
U
واقع نما
limitrophe
U
واقع در مرز
meanest
U
واقع دروسط
meaner
U
واقع دروسط
mean
U
واقع دروسط
osculant
U
واقع شونده
untrue
U
خلاف واقع
postern
U
واقع درعقب
located inside
U
تو واقع شده
situated or situate
U
واقع شده
covenant
U
واقع شود
lies
U
واقع شدن
it lies on the east of
U
در خاور واقع
vertical
U
واقع در نوک
intradermic
U
واقع در زیرپوست
realism
U
واقع گرایی
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
intradermal
U
واقع در زیرپوست
shipside
U
واقع در کنارکشتی
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
subjacent
U
واقع در زیر
initiatory
U
واقع در اول
sincipital
U
واقع در جلوی سر
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
realism
U
واقع گرائی
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
realism
U
واقع بینی
set
U
واقع شده
covenants
U
واقع شود
procephalic
U
واقع در جلو سر
objectivity
U
واقع بینی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com