English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
determiners U تصمیم گیرنده
determiner U تصمیم گیرنده
decision maker U تصمیم گیرنده
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
backward U کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backwards U کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
requested U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requesting U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests U سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
powered U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot U نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
cpu U واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme U واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
signalling U 1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee U گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
knot U گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot U میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
avows U تصمیم
resolution U تصمیم
decision U تصمیم
avowing U تصمیم
plucks U تصمیم
decisions U تصمیم
pluck U تصمیم
plucking U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
resolutions U تصمیم
avow U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
ruling U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
determination U تصمیم
rulings U تصمیم
resolve U تصمیم
will-power U تصمیم
resolves U تصمیم
plucked U تصمیم
determine U تصمیم گرفتن
resolution U نیت تصمیم
decidable U تصمیم پذیر
minds U تصمیم داشتن
determines U تصمیم گرفتن
make up one's mind U تصمیم گرفتن
resolves U تصمیم گرفتن
resolve U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
decide U تصمیم گرفتن
decidability U تصمیم پذیری
determining U تصمیم گرفتن
undecidable U تصمیم ناپذیر
mind U تصمیم داشتن
minding U تصمیم داشتن
logical decision U تصمیم منطقی
decision box U جعبه تصمیم
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
decision process U فرایند تصمیم
freehand U ازادی در تصمیم
canon U : تصویبنامه تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decision symbol U علامت تصمیم
decision table U جدول تصمیم
resolutely U از روی تصمیم
decision tree U درخت تصمیم
regnum U تصمیم مقتدرانه
canons U : تصویبنامه تصمیم
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
resolutions U نیت تصمیم
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
joint resolution U تصمیم مشترک
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
decision making U تصمیم گیری
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
nonplus U بی تصمیم بودن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
to be resolved U تصمیم گرفتن
to take a d. U تصمیم گرفتن
special verdict U تصمیم ویژه
afore thought U سبق تصمیم
to make a decision U تصمیم گرفتن
decision theory U تئوری تصمیم
decision table U جدول تصمیم گیری
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
verdicts U تصمیم هیات منصفه
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
determine U اتخاذ تصمیم کردن
determines U اتخاذ تصمیم کردن
self determination U تصمیم پیش خود
determining U اتخاذ تصمیم کردن
preform U قبلا تصمیم گرفتن
decision model U الگوی تصمیم گیری
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
verdict U تصمیم هیات منصفه
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
sub judice U بدون تصمیم قضایی
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
without aforethought U بدون سبق تصمیم
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
catchier U گیرنده
prehensorial U گیرنده
grantee U گیرنده
prehensory U گیرنده
addressees U گیرنده
addressee U گیرنده
getter U گیرنده
recipient U گیرنده
sensor U گیرنده
catchy U گیرنده
adopter U گیرنده
catchiest U گیرنده
receiver U گیرنده
assignee U گیرنده
accipient U گیرنده
acceptor U گیرنده
barrage reception U سد گیرنده
receivers U گیرنده
recipients U گیرنده
touching U گیرنده
catcher U گیرنده
consignee U گیرنده
fetching U گیرنده
reciever U گیرنده
payee U گیرنده
payees U گیرنده
prehensile U گیرنده
receptor U گیرنده
reciptacle U گیرنده
receptors U گیرنده
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
jams U سد گیرنده پاس
amateur receiver U گیرنده اماتور
revenger U انتقام گیرنده
fondler U اغوش گیرنده
transferee U انتقال گیرنده
transferee U تحویل گیرنده
borrowers U وام گیرنده
clocker U گیرنده وقت
communication receiver U گیرنده مخابرات
concluder U نتیجه گیرنده
transreceiver U فرستنده و گیرنده
tube receiver U گیرنده لامپی
two valve receiver U گیرنده دو لامپی
borrowers U قرض گیرنده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com