Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
desalination plant
U
واحدی جهت گرفتن املاح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
water hardness
U
[میزان املاح موجود در آب]
halomorphic
U
دارای املاح خنثی وقلیایی
platinotype
U
عکاسی بوسیله املاح پلاتین
platinum black
U
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
dual
U
دو واحدی
five unit code
U
کد پنج واحدی
facsimile transceiver
U
واحدی برای انتقال و دریافت الکترونیکی
microprocessors
U
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessor
U
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
fathoming
U
واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
fathoms
U
واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
fathom
U
واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
modular accounting package
U
برنامه پیش نوشته حسابداری واحدی
fathomed
U
واحدی از عمق اب برابر با صد و هشتادسانتی متر
cadre
U
واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
neper
U
واحدی که نسبت اسکالر دوجریان را نشان میدهد
storing
U
واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store
U
واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
cadres
U
واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
decibels
U
واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
decibel
U
واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
comprehensive job
U
کاری که کلیه اجزا ان در رشته واحدی مجتمع شود
decibels
U
واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
decibel
U
واحدی که نسبت بین دو مقدار الکتریسیته یاصوت را بیان میکند
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
acre
U
واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
acres
U
واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
cylinder block
U
بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
nibble
U
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbling
U
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbled
U
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbles
U
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
dips
U
Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
dip
U
Package Line in Dual وسیلهای که روی ان یک مدار مجتمع نصب میشود بسته درون برنامه دو واحدی
syynostosis
U
ترکیب دو استخوان وتکمیل استخوان واحدی
to take medical advice
U
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
cost center
U
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
gripped
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
U
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
U
جشن گرفتن عید گرفتن
slag
U
کفه گرفتن تفاله گرفتن
grips
U
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
U
درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in
<idiom>
U
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
modular programming
U
برنامه نویسی پیمانهای برنامه نویسی واحدی
To tell some one his fortune .
U
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
overtake
U
گرفتن
cease
U
گرفتن
retrieve
U
پس گرفتن
raclaim
U
پس گرفتن
false grip
U
گرفتن
overtaken
U
گرفتن
overtakes
U
گرفتن
inclasp
U
در بر گرفتن
seizes
U
گرفتن
retrieved
U
پس گرفتن
retrieves
U
پس گرفتن
ceasing
U
گرفتن
seized
U
گرفتن
ceases
U
گرفتن
ceased
U
گرفتن
seize
U
گرفتن
obturate
U
گرفتن
retreat
U
پس گرفتن
abating
U
اب گرفتن از
abates
U
اب گرفتن از
pushing
U
گرفتن
accompanies
U
دم گرفتن
abate
U
اب گرفتن از
blinds
U
گرفتن
blinded
U
گرفتن
blind
U
گرفتن
abated
U
اب گرفتن از
to get used to
U
خو گرفتن
[به]
to get accustomed to
U
خو گرفتن
[به]
retreated
U
پس گرفتن
retreating
U
پس گرفتن
indwell
U
جا گرفتن
infold
U
در بر گرفتن
break out
U
در گرفتن
takes
U
گرفتن
take
U
گرفتن
lay to heart
U
به دل گرفتن
retreats
U
پس گرفتن
renovating
U
از سر گرفتن
grabbed
U
گرفتن
accustoming
U
خو گرفتن
grabbing
U
گرفتن
accustom
U
خو گرفتن
to whisk away or off
U
گرفتن
grabs
U
گرفتن
to take up
U
گرفتن
to shut off
U
را گرفتن
tong
U
گرفتن
grab
U
گرفتن
renovates
U
از سر گرفتن
renovated
U
از سر گرفتن
renovate
U
از سر گرفتن
to lay a wager
U
گرفتن
wive
U
زن گرفتن
to nestle oneself
U
جا گرفتن
unsay
U
پس گرفتن
accustoms
U
خو گرفتن
lutes
U
گل گرفتن
lute
U
گل گرفتن
reclaims
U
پس گرفتن
to station oneself
U
جا گرفتن
to take fast hold of
U
گرفتن
situate
U
جا گرفتن
situates
U
جا گرفتن
situating
U
جا گرفتن
to take a wife
U
زن گرفتن
detract
U
گرفتن
detracted
U
گرفتن
to take one's stand
U
جا گرفتن
withdraws
U
پس گرفتن
reclaiming
U
پس گرفتن
encumber
U
گرفتن
encumbered
U
گرفتن
encumbering
U
گرفتن
encumbers
U
گرفتن
reclaimed
U
پس گرفتن
reclaim
U
پس گرفتن
withdraw
U
پس گرفتن
detracting
U
گرفتن
reoccupy
U
از سر گرفتن
To treat flippantly(lightly).
U
شل گرفتن
accompany
U
دم گرفتن
accompanied
U
دم گرفتن
to begin again
از سر گرفتن
tithe
U
ده یک گرفتن از
tithes
U
ده یک گرفتن از
puddles
U
گل گرفتن
puddle
U
گل گرفتن
wed
U
گرفتن
holds
U
گرفتن
acquiring
U
گرفتن
catch
U
گرفتن
acquires
U
گرفتن
acquire
U
گرفتن
hold
U
گرفتن
to addict oneself
U
خو گرفتن
capture
U
گرفتن
to break in
U
گرفتن
captures
U
گرفتن
detracts
U
گرفتن
retaking
U
پس گرفتن
retakes
U
پس گرفتن
retaken
U
پس گرفتن
retake
U
پس گرفتن
to get at
U
گرفتن
fleas
U
کک گرفتن
flea
U
کک گرفتن
withdrawals
U
پس گرفتن
withdrawal
U
پس گرفتن
to bring to a stop
U
را گرفتن
to put a stop to
U
را گرفتن
capturing
U
گرفتن
to call back
U
پس گرفتن
to catch a fly
U
بل گرفتن
to catch on
U
گرفتن
To go bad and stink.
U
بو گرفتن
to draw back
U
پس گرفتن
to hunt out
U
گرفتن
cork
U
گرفتن
acclimatising
U
خو گرفتن
acclimatized
U
خو گرفتن
acclimatize
U
خو گرفتن
acclimatizes
U
خو گرفتن
acclimatizing
U
خو گرفتن
get
U
گرفتن
resuming
U
از سر گرفتن
gets
U
گرفتن
getting
U
گرفتن
resumes
U
از سر گرفتن
get at
U
گرفتن
acclimatises
U
خو گرفتن
recapture
U
پس گرفتن
corks
U
گرفتن
recaptured
U
پس گرفتن
disesteem
U
کم گرفتن
devest
U
گرفتن
despumate
U
کف گرفتن از
recaptures
U
پس گرفتن
deglutinate
U
گرفتن
nail
U
گرفتن
skimmed
U
کف گرفتن از
nailed
U
گرفتن
recapturing
U
پس گرفتن
resumption
U
از سر گرفتن
acclimatised
U
خو گرفتن
skim
U
کف گرفتن از
resume
U
از سر گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com