English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
homozygote U واجد صفات پدرومادر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
animalization U واجد صفات حیوانی
humanised U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizing U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanizes U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanized U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanize U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanises U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
humanising U انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
genitor U پدرومادر
eligible U واجد شرایط
qualifies U واجد شرایط
qalified U واجد شرایط
bona fide U واجد شرایط
qualify U واجد شرایط
qulifications U واجد شرایط
qualification U واجد شرایط
qualified U واجد شرایط
quantified U واجد شرایط شدن
entry group U گروه واجد شرایط
quantifying U واجد شرایط شدن
qualified U واجد شرایط لازمه
eligible U واجد شرایط مطلوب
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
quantifies U واجد شرایط شدن
qualify for U واجد شرایط بودن
qualificatory U واجد شرایط کننده
quantify U واجد شرایط شدن
qualified person U شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
makings U صفات یا
paternity U صفات پدری
sportmanlike U صفات ورزشکارانه
secondary qualities U صفات ثانوی
womanliness U صفات زنانه
qui tam action U دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
germanity U صفات ویژه المانی
interosculate U صفات مشترک داشتن
osculate U صفات مشترک داشتن
osculation U تماس اشتراک صفات
qualities inhering in a person U صفات جبلی شخص
epithetical U دارای صفات یا القال
characterization U توصیف صفات اختصاصی
attributes of god U صفات یا اسامی خدا
pattern U الگو صفات فردی
patterns U الگو صفات فردی
ethos U صفات وشخصیت انسان
admirable qualitics U صفات پسندیده یاستوده
quantitatively U بیان شده بر حسب صفات
lineament U خطوط چهره صفات مشخصه
lineaments U خطوط چهره صفات مشخصه
racy U دارای صفات اصلی و نژادی
to p any one's good qualities U صفات نیک کسی راستودن
whorish U دارای صفات هرزگی وفاحشه گی
dehumanization U از دست دادن صفات انسانی
quantitative U بیان شده بر حسب صفات
well conditioned U نیکو خصال دارای صفات حسنه
disfeature U صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
dysgenic U مضر برای صفات وخصوصیات ارثی
character U صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
These qualities are esteemed by managers. U مدیران این [نوع] صفات را ارجمند می شمارند.
echinoid U دارای صفات خوارپوست دریایی یاتوتیاء البحر
recapitulate U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
cacogenesis U فساد نژادی دراثر حفظ وابقاء صفات بد
characters U صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
autosexing U دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
recapitulating U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulated U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates U صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recombinant U موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
gene U عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
incross U اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
genes U عامل موجود در کروموزوم که ناقل صفات ارثی است
telegony U انتقال فرضی صفات ونفوذاخلاقی شوهر اول در بچههای زن از شوهران بعدی
androgen U هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
professionalism U صفات وعادات مخصوص اهل حرفه حرفه یی
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com