English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
term U شرایط
the conditions U شرایط ان
conditions U شرایط
terms U شرایط
terming U شرایط
termed U شرایط
implied terms U شرایط تلویحی
qalified U واجد شرایط
implied terms U شرایط ضمنی
ambient conditions U شرایط محیطی
necessary conditions U شرایط لازم
adverse factors U شرایط نامساعد
admission requirements U شرایط پذیرش
conditions of use U شرایط کاربرد
actude conditions U شرایط شدید
present conditions U شرایط فعلی
average conditions U شرایط عادی
average conditions U شرایط متوسط
plateau U شرایط پایا
plateaus U شرایط پایا
plateaux U شرایط پایا
usual conditions U شرایط معمول
qualification U وضعیت شرایط
suitable conditions U شرایط مناسب
qualification U واجد شرایط
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
actude conditions U شرایط حاد
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
qualify U واجد شرایط
qualifies U واجد شرایط
tight spot <idiom> U شرایط سخت
eligible U واجد شرایط
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
qualified U واجد شرایط
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
payment terms U شرایط پرداخت
tropical condition U شرایط گرمسیری
working conditions U شرایط کار
fair play U شرایط برابر
ball game U شرایط وضعیت
ball games U شرایط وضعیت
disadvantage U شرایط نامساعد
disadvantages U شرایط نامساعد
conditions U شرایط اوضاع
bona fide U واجد شرایط
qulifications U واجد شرایط
final cinditions U شرایط پایانی
existing circumstances U شرایط موجود
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
competition conditions U شرایط رقابت
second order conditions U شرایط ثانوی
equilibrium conditions U شرایط تعادل
emergency conditions U شرایط اضطراری
marginal conditions U شرایط نهائی
final cinditions U شرایط فینال
sufficient conditions U شرایط کافی
given conditions U شرایط معینه
settlement terms U شرایط پرداخت
settlement terms U شرایط تسویه
shipping terms U شرایط حمل
light conditions U شرایط نور
makings U شرایط لازم
terms of shipment U شرایط حمل
spring conditions U شرایط بهاری
stability conditions U شرایط ثبات
standard condition U شرایط استاندارد
standard conditions U شرایط متعارفی
given conditions U شرایط معلوم
terms and conditions U ضوابط و شرایط
requirements U شرایط لازم
conditions of contract U شرایط قرارداد
terms of trade U شرایط مبادله
requirements of the credit U شرایط اعتبار
credit terms U شرایط اعتبار
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
conference terms U شرایط کنفرانس
mutual terms U شرایط متقابل
conditions of purchase U شرایط خرید
condition of readiness U شرایط امادگی
boundary conditions U شرایط حدی
boundary conditions U شرایط مرزی
initial condition U شرایط اولیه
terms of payment U شرایط پرداخت
dis qualified U فاقد شرایط
qualifications U شرایط لازم
terms of trade U شرایط معامله
delivery terms U شرایط تحویل
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
bend U شرایط خمیدگی زانویی
eligible U واجد شرایط مطلوب
ineligibility U فقدان شرایط لازم
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
unqualified U فاقد شرایط لازم
qualificatory U واجد شرایط کننده
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
quantified U واجد شرایط شدن
provisions of a contract U شرایط قرار داد
support conditions U شرایط تکیه گاهی
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
entry group U گروه واجد شرایط
feudatory U تابع شرایط تیول
quantify U واجد شرایط شدن
quantifies U واجد شرایط شدن
quantifying U واجد شرایط شدن
qualified U واجد شرایط لازمه
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
meets U مطابق شرایط بودن
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
qualify for U واجد شرایط بودن
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
circumstance U شرایط محیط اهمیت
meet U مطابق شرایط بودن
qualified U دارای شرایط لازم
ineligible U فاقد شرایط لازم
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
machining requirments U شرایط براده برداری
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
restructure U شرایط وام را عوض کردن
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
time utility U بهره گیری از شرایط زمانی
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
restructured U شرایط وام را عوض کردن
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
restructures U شرایط وام را عوض کردن
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
rescheduling U در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions U شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
qualified person U شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
rescheduled U در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedules U در شرایط وام تجدید نظر کردن
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
reschedule U در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
breeding grounds U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
let (something) ride <idiom> U ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
differential effects U اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
all weather fighter U هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
bargaining chip U عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
demands of providing healthy living and working conditions U خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
bargaining chips U عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
farraginous U تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
special contracts U منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
circuit U وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuits U وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. U زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
weakest maintained U ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
decisions U جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
controlled thermonuclear reaction U جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
decision U جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com