Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pyrenran
U
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fabliau
U
وابسته باشعار قدیم فرانسه
quadrages imal
U
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
he does not know french
U
او زبان فرانسه نمیداند فرانسه بلد نیست
the peninsula
U
شبه جزیره اسپانی و پرتغال ایبری
locarno treaty
U
بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
French
U
فرانسه زبان فرانسه
ems dispatch
U
تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
in between
U
درمیان
tween
U
درمیان
amidst
U
درمیان
twixt
U
درمیان
between
U
درمیان
betwixt
U
درمیان
alternate
U
یک درمیان
altern
U
یک درمیان
alternates
U
یک درمیان
midst
U
درمیان
amid
U
درمیان
alternated
U
یک درمیان
french master
U
فرانسه
among
U
درمیان درزمرهء
encloses
U
درمیان گذاشتن
enclose
U
درمیان گذاشتن
affiliated
U
درمیان خودپذیرفتن
every other d.
U
یک روز درمیان
interjects
U
درمیان انداختن
every other day
U
یک روز درمیان
enclosing
U
درمیان گذاشتن
affiliates
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliate
U
درمیان خودپذیرفتن
d. about
U
یک روز درمیان
affiliating
U
درمیان خودپذیرفتن
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
interjecting
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
triple space
U
دو خط درمیان کردن
amidships
U
درمیان کشتی
Every three days .
U
سه روز درمیان
double space
U
یک خط درمیان نوشتن
amid ships
U
درمیان کشتی
Among the people .
U
درمیان مردم
interlucent
U
درمیان درخشنده
interject
U
درمیان انداختن
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
frenchless
U
فرانسه ندان
french revolution
U
انقلاب فرانسه
francophile
U
هواخواه فرانسه
flat nose plier
U
اچار فرانسه
francophil
U
هواخواه فرانسه
francophile
U
فرانسه دوست
gallophile
U
فرانسه دوست
laissez aller
U
تلفظ به فرانسه
wrenches
U
اچار فرانسه
wrenched
U
اچار فرانسه
wrench
U
اچار فرانسه
francophil
U
فرانسه دوست
gallice
U
بزبان فرانسه
French Polynesia
U
پولینزی فرانسه
French Guiana
U
گویان فرانسه
adjustable nut wrench
آچار فرانسه
adjustable wrench
آچار فرانسه
French Guiana
U
گیانای فرانسه
chGteau
U
خانهایروستاییبزرگدر فرانسه
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
mediated
U
درمیان واقع شدن
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
mediate
U
درمیان واقع شدن
mediates
U
درمیان واقع شدن
midship
U
واقع درمیان کشتی
medially
U
چنانکه درمیان باشد
mediating
U
درمیان واقع شدن
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
He is ahead of me in french.
U
درزبان فرانسه از من جلواست
Common Market
U
فرانسه لوکزامبورگ و هلند
to set off for France
U
رهسپار شدن به فرانسه
Charterhouse
U
دیر کارتوزی
[در فرانسه]
figure of eight knot
U
گره هشت فرانسه
to talk french
U
فرانسه حرف زدن
Channel Tunnel
U
تونلراهآهنزیر کانالانگلستانبینانگلیسو فرانسه
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
mediates
U
واقع درمیان غیر مستقیم
interscholastic
U
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
mediate
U
واقع درمیان غیر مستقیم
mediating
U
واقع درمیان غیر مستقیم
pierglass
U
اینه قدی درمیان دوپنجره
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
storage interleaving
U
درمیان انباره جای دادن
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
mediated
U
واقع درمیان غیر مستقیم
marseillaise
U
مارسیز سرود ملی فرانسه
it borders on france
U
در سر حد مرز فرانسه واقع است
My French is not up to much.
U
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
Alsatian
U
اهل ایالت آلزاس در فرانسه
upsilon
U
است وصدای u را در فرانسه میدهد
dauphiness
U
عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
Alsatians
U
اهل ایالت آلزاس در فرانسه
ruderal
U
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to get in a word edgeways
U
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to run the gauntlet
U
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
bass viol
U
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to put in
U
درمیان اوردن نقل قول کردن
denier
U
نوعی مسکوک در فرانسه و اروپای غربی
quality
U
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
constable of france
U
فرمانده کل قوادرغیاب پادشاهان پیشین فرانسه
e c s c (european coal & steel commissio
U
فرانسه جمهوری فدرال المان ایتالیا
dauphin
U
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
qualities
U
تفاوت در شطرنج فرانسه ایتالیا و المان
sou
U
مسکوک فرانسه یا سویس مساوی 50/0 فرانک
keep up your french
U
زبان فرانسه راهمانقدرکه میدانیدنگاه دارید
liberty pole
U
چوب پرچم انقلابیون فرانسه وامریکا
To speake broken French.
U
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
endobiotic
U
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
intra
U
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
intervale
U
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
champagne
U
نام مشروبی که درشامپانی فرانسه تهیه میشود
trouvere
U
شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
law french
U
اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
sturm und drang
U
نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
Monaco
U
ناحیه " موناکو" واقع در جنوب شرقی فرانسه
Fontainebleau
U
[سبک دکوراسیون در قصر ییلاقی سلطنتی فرانسه]
the peninsular war
U
جنگ انگلیس و فرانسه در شبه جزیره ایبری
mistral
U
باد خشک سرد شمالی درجنوب فرانسه
He is giving her French lessons in exchange for English lessons
U
به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد
riviera
U
ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
The
[main]
protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France.
U
بریتانیا و فرانسه سردمداران
[اصلی]
در مبارزه مستعمراتی بودند.
pom
U
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
flower de luce
U
گل زنبق یاسوسن :نشان خانواده سلطنتی فرانسه درقدیم
fleur de lys
U
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
the big four
U
درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
poms
U
یکجور باده سرخ رنگ که اصل ان فرانسه است
fleur de lis
U
گل زنبق یا سوسن نشان خانواده سلطنتی قدیم فرانسه
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
canoness
U
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations
U
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
percheron
U
یکجور اسب نیرومندو تندروکه درنواحی فرانسه پرورده میشود
femme-fleur
U
[طرح دختر رویایی در طراحی های هنرهای جدید فرانسه]
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gophers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie
U
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .
U
فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
legion ofholour
U
نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
big five
U
بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
french revolution
U
انقلابی که درسال 9871 در فرانسه اتفاق افتاد و باعث امحاء سیستم فئودالی و انتقال قدرت حاکمه به طبقه بورژوا شد
popular front
U
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
tripartite declaration of 0
U
اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
western european union
U
اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
chateau style
U
[سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
brucsels treaty organization
U
سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
tricolor
U
پرچم ملی سه رنگ فرانسه سه رنگ
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associate
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
U
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
court style
U
سبک کورت
[دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com