English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mediative U وابسته به میانجی گری
mediatory U وابسته به میانجی گری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
moderators U میانجی
arbitrators U میانجی
arbitrator U میانجی
paraclete U میانجی
go-betweens U میانجی
go-between U میانجی
go between U میانجی
catalyzer U میانجی
interface U میانجی
moderator U میانجی
arbitress U میانجی
intermediary U میانجی
intermediaries U میانجی
interfaces U میانجی
placater U میانجی
interagent U میانجی
referees U میانجی
conciliation officer U میانجی
refereed U میانجی
referee U میانجی
intermediate U میانجی
intermediator U میانجی
intermedium U میانجی
conciliator U میانجی
mediators U میانجی
mediator U میانجی
intercessor U میانجی
refereeing U میانجی
detonators U خرج میانجی
to stand between U میانجی شدن
communication interface U میانجی ارتباطی
midway U متوسط میانجی
buffer U حافظه میانجی
mediums U میانجی واسطه
medium U میانجی واسطه
detonator U خرج میانجی
intercession U میانجی گری
boosters U خرج میانجی
booster U خرج میانجی
to stand or go between U میانجی شدن
user interface U میانجی کمکی
lingua franca U زبان میانجی
buster U خرج میانجی
interagency U میانجی گری
intermediary bank U بانک میانجی
intermediation U میانجی گری
intercessions U میانجی گری
graphical user interface U میانجی نگارهای کاربر
mediated U میانجی گری کردن
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
mediates U میانجی گری کردن
mediating U میانجی گری کردن
detonator U خرج میانجی جنگی
mediacy U شفاعت میانجی گری
network interface card U کارت میانجی شبکه
intermediacy U میانجی گری مداخله
scsi U میانجی سیستم کامپیوترکوچک
interceding U میانجی گری کردن
intercedes U میانجی گری کردن
interceded U میانجی گری کردن
detonators U خرج میانجی جنگی
intercede U میانجی گری کردن
intermedial U میانجی گری کننده
mediate U میانجی گری کردن
small computer system interface U میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
enhanced system device interface U میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
interposing U در میان امدن میانجی شدن
interposed U در میان امدن میانجی شدن
musical instrument digital interface U میانجی رقمی الات موسیقی
interpose U در میان امدن میانجی شدن
midi U میانجی رقمی الات موسیقی
application program interface U میانجی یا رابط برنامه کاربردی
interposes U در میان امدن میانجی شدن
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
To meciate . To intervene . U پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
presentation manager U تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
hermitical U وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic U وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal U وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
to join in [on] a conversation U واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای
associates U وابسته وابسته کردن
associating U وابسته وابسته کردن
associated U وابسته وابسته کردن
associate U وابسته وابسته کردن
epistemologycal U وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
popliteal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical U وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal U وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
life cycle hypothesis U فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
cantabrigian U وابسته به
aquatic U وابسته به اب
contingents U وابسته
contingent U وابسته
cephalic U وابسته به سر
dependent U وابسته
adjective U وابسته
febile U وابسته به تب
carpal U وابسته به مچ
subordinate U وابسته
attendant U وابسته
attendants U وابسته
subordinating U وابسته
subordinates U وابسته
pertianing U وابسته
subordinated U وابسته
syncop U وابسته به غش
adjectives U وابسته
akin U وابسته
thereof=of that U وابسته به ان
tuitionary U وابسته به
relevant U وابسته
hanger on U وابسته
attached U وابسته
messianic U وابسته به
elfin U وابسته به جن
monitorial U وابسته به
attache U وابسته
pertaining U وابسته
interdependent U وابسته
federating U وابسته
of kin U وابسته
federates U وابسته
federated U وابسته
federate U وابسته
correspondents U وابسته
correspondent U وابسته
appurtenant U وابسته
comprador U وابسته
wedded U وابسته
pyrexial U وابسته به تب
attributable U وابسته به
pertinent U وابسته
diphtheric U وابسته به
relative U وابسته
levitical U وابسته به
commissarial U وابسته به
pyretic U وابسته به تب
affiliating U وابسته
related U وابسته
affiliate U وابسته
affiliated U وابسته
affiliates U وابسته
germane U وابسته
pyrexic U وابسته به تب
israelitish U وابسته به
riverrine U وابسته به
dependants U وابسته
elysian U وابسته به
dependant U وابسته
belonging U وابسته ها
congenerous U وابسته
sexual organs U وابسته به
plantar U وابسته به کف پا
thereof U وابسته به ان
interoceptive U وابسته به احشاء
maritime U وابسته بدریانوردی
aortic U وابسته بشاهرگ
naval U وابسته به کشتی
hydrologic U وابسته به اب شناسی
internuptial U وابسته به عروسی
aortal U وابسته بشاهرگ
air attache U وابسته هوایی
hyperbolic U وابسته به هذلولی
hunnish U وابسته به هونها
affiliated company U شرکت وابسته
interrogatory U وابسته به سئوال
aesculapian U وابسته به دارگونه طب
altitudinal U وابسته به اوج
aerological U وابسته بهواشناسی
analphabetic U وابسته به بیسوادی
hippocratic U وابسته به طب بقراط
anginal U وابسته به گلودرد
antichristian U وابسته به دجال
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com