Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
caudate
U
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
caudel
U
وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
equinoctial
U
وابسته باعتدال شب و روز واقع درنزدیکی خط اعتدال روزوشب
Other Matches
equinoctial
U
واقع درنزدیکی خط استوا
samoan
U
وابسته به یا اهل جزیره ساموا واقع در پلینزی
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
hard by
U
درنزدیکی
In the vicinity of .
U
درنزدیکی
academies
U
نام باغی درنزدیکی اتن که افلاطون در ان تدریس میکرده است
academy
نام باغی درنزدیکی آتن که افلاطون در آن تدریس میکرده است
intercostal
U
واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
clear air turbulence
U
اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
prosencephalic
U
واقع در جلو مغز وابسته به جلو مغز
to lie east and west
U
واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
postmortem
U
پس از واقع
situating
U
واقع در
situate
U
واقع در
bestead
U
واقع
situates
U
واقع در
situated or situate
U
واقع
substantially
U
در واقع
post mortem
U
پس از واقع
As it were
U
در واقع
indeed
U
در واقع
in reality
U
در واقع
covenant
U
واقع شود
procephalic
U
واقع در جلو سر
lumbar
U
واقع در کمر
vanward
U
واقع درجلو
situated or situate
U
واقع شده
dereism
U
واقع گریزی
covenants
U
واقع شود
vertical
U
واقع در نوک
alpha lyrae
U
نسر واقع
to come to pass
U
واقع شدن
limitrophe
U
واقع در مرز
dichasial
U
واقع در دو طرف
life like
U
واقع نما
sinisteral
U
واقع درسمت چپ
located inside
U
تو واقع شده
haemal
U
واقع درسوی دل
hypodermal
U
واقع در زیرپوست
extreme position
U
واقع درمنتهاالیه
osculant
U
واقع شونده
down-to-earth
U
واقع بین
initialling
U
واقع در اغاز
yonder
U
واقع درانجا
flight from reality
U
واقع گریزی
trumped-up
U
خلاف واقع
onshore
U
واقع در ساحل
sublunar
U
واقع در زیرقمر
trumped up
U
خلاف واقع
realistically
U
واقع گرایانه
subjacent
U
واقع در زیر
to take place
U
واقع شدن
nether
U
واقع در پایین
vega
U
نسر واقع
down to earth
U
واقع بین
superjacent
U
واقع درفوق
take place
U
واقع شدن
realistic
U
واقع بین
realistic
U
واقع گرایانه
realistically
U
واقع بین
initiatory
U
واقع در اول
lie
U
واقع شدن
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
extraception
U
واقع نگری
mean
U
واقع دروسط
situated
U
واقع شده در
untrue
U
خلاف واقع
situated
U
واقع در جایگزین
hindering
U
واقع درعقب
hindered
U
واقع درعقب
hinder
U
واقع درعقب
hinders
U
واقع درعقب
realist
U
واقع بین
realist
U
واقع گرا
initials
U
واقع در اغاز
meaner
U
واقع دروسط
axile
U
واقع درمحور
lied
U
واقع شدن
lies
U
واقع شدن
initialled
U
واقع در اغاز
initialing
U
واقع در اغاز
transpontine
U
واقع در انسوی پل
capsulate
U
واقع درکپسول
initialed
U
واقع در اغاز
initial
U
واقع در اغاز
it lies on the east of
U
در خاور واقع
shipside
U
واقع در کنارکشتی
precordial
U
واقع در پیش دل
centric
U
واقع درمرکز
meanest
U
واقع دروسط
realists
U
واقع بین
simultaneous with each other
U
با هم واقع شونده
intramontane
U
واقع در کوهستان
setting up
U
واقع شده
sets
U
واقع شده
occurs
U
واقع شدن
occurring
U
واقع شدن
occurred
U
واقع شدن
occur
U
واقع شدن
intralogical
U
واقع در حدودمنطق
set
U
واقع شده
intradermic
U
واقع در زیرپوست
realism
U
واقع گرائی
sincipital
U
واقع در جلوی سر
intradermal
U
واقع در زیرپوست
postern
U
واقع درعقب
realism
U
واقع بینی
nether
U
واقع در زیر
realism
U
واقع گرایی
realists
U
واقع گرا
objectivity
U
واقع بینی
associates
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
situated to the right
U
واقع دردست راست
hypogynous
U
واقع در زیر تخمدان
intervertebral
U
واقع در میان مهره ها
mid most
U
واقع در عین وسط
alpine
U
واقع در ارتفاع زیاد
intra uterine
U
واقع در درون زهدان
southwestern
U
واقع در جنوب غربی
hypogastric
U
واقع در زیر شکم
hypogeal
U
واقع در شکم خاک
ultramarine
U
واقع در انسوی دریا
hypogeous
U
واقع در شکم خاک
intracellular
U
واقع در درون سلول
midmost
U
واقع در عین وسط
middlemost
U
واقع در عین وسط
downstairs
U
واقع در طبقه زیر
intermediate
U
در میان واقع شونده
midship
U
واقع درمیان کشتی
southwest
U
واقع در جنوب غربی
interstellar
U
واقع در میان ستارگان
worked
U
موثر واقع شدن
work
U
موثر واقع شدن
intercolumnar
U
واقع در میان دو ستون
interplanetary
U
واقع در بین سیارات
mural
U
واقع برروی دیوار
laterad
U
واقع درخط افقی
interdental
U
واقع در میان دو دندان
intermural
U
واقع در میان دیوارها
interdigital
U
واقع در میان انگشتان
interdigitate
U
واقع در میان انگشتان
lobar
U
واقع در قسمتهای ریه
interfacial
U
واقع در میان دورو
murals
U
واقع برروی دیوار
interjacent
U
در میان واقع شونده
intermaxillary
U
واقع در میان ارواره ها
mediate
U
درمیان واقع شدن
intermontane
U
واقع در میان دو کوه
nocturnal
U
واقع شونده درشب
intercililary
U
واقع در میان ابروها
left handed
U
واقع در سمت چپ ناشی
it never occurred again
U
دیگر واقع نشد
interamnian
U
واقع در میان دو رودخانه
mediating
U
درمیان واقع شدن
mediates
U
درمیان واقع شدن
interaxal
U
واقع در میان دو کوه
mediated
U
درمیان واقع شدن
interurban
U
واقع در میان شهرها
intertribal
U
واقع در میان قبیله ها
above
U
مافوق واقع دربالا
interseptal
U
واقع در میان پره ها
interseptal
U
واقع در میان جدارها
interscapular
U
واقع در میان دو کتف
pragmatic
U
فعال واقع بین
interaxial
U
واقع در میان دو کوه
intercellular
U
واقع در میان یاخته ها
intercensal
U
واقع در میان دو سرشماری
intermundane
U
واقع در میان دو جهان
critical
U
واقع درمرحله انتقال
pantropical
U
واقع در مناطق حاره
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com