Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
preganglionic
U
وابسته به جلو عقده عصبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
preganglionic
U
قبل از عقده عصبی
liminal
U
وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
parasympathetic
U
وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
neuromuscular
U
وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
neuralgia
U
درد عصبی مرض عصبی
nervation
U
ساختمان عصبی شبکه عصبی
complex
U
عقده
complexes
U
عقده
superiority complex
U
عقده ای
ganglion
U
عقده
sympathetic ganglion
U
عقده سمپاتیک
jocasta complex
U
عقده یوکاستا
complexes
U
عقده روانی
spinal ganglion
U
عقده نخاعی
complex
U
عقده روانی
ganglionated
U
عقده دار
mother complex
U
عقده مادری
universal complex
U
عقده همگانی
inferiority complex
U
عقده حقارت
inferiority complexes
U
عقده حقارت
electra complex
U
عقده الکترا
edipus complex
U
عقده ادیپ
diana complex
U
عقده دیانا
obsessions
U
عقده روحی
knot
U
مشکل عقده
nodules
U
برامدگی عقده
nodule
U
برامدگی عقده
knots
U
مشکل عقده
orestes complex
U
عقده اورستس
oedipus complex
U
عقده ادیپ
complex indicator
U
نشانگر عقده
medea complex
U
عقده میدیا
obsession
U
عقده روحی
lump in throat
U
عقده در گلو
medea complex
U
عقده فرزند کشی
obsessing
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsess
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsessed
U
ایجاد عقده روحی کردن
obsesses
U
ایجاد عقده روحی کردن
v , series
U
سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
nervous
U
عصبی
abnerval
U
عصبی
neurotic
U
عصبی
keyed up
<idiom>
U
عصبی
neurogram
U
رد عصبی
on pins and needles
<idiom>
U
عصبی
engram
U
رد عصبی
nervelessness
U
بی عصبی
uptight
U
عصبی
neural
U
عصبی
overwrought
U
عصبی
twitchy
U
عصبی
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
shocks
U
حمله عصبی
nerve tissue
U
بافت عصبی
neuroplexus
U
شبکه عصبی
shocked
U
حمله عصبی
plexus
U
شبکه عصبی
nervous system
U
دستگاه عصبی
nervous systems
U
دستگاه عصبی
interneural
U
داخل عصبی
neural discharge
U
تخلیه عصبی
interneuron
U
داخل عصبی
nerve ending
U
پایانه عصبی
nerve fibre
U
تار عصبی
neurofibril
U
تار عصبی
nerve impulse
U
تکانه عصبی
nerve path
U
گذرگاه عصبی
nervelessly
U
از روی بی عصبی
shock
U
حمله عصبی
psychochemical agent
U
عامل عصبی
nerve
U
رشته عصبی
nerves
U
رشته عصبی
neuron
U
یاخته عصبی
neuritis
U
التهاب عصبی
neural network
U
شبکه عصبی
nerve plexus
U
شبکه عصبی
neural reverbration
U
ارتعاش عصبی
neural satiation
U
اشباع عصبی
sweat bullets/blood
<idiom>
U
عصبی بودن
neural lesion
U
ضایعه عصبی
neurocyte
U
یاخته عصبی
neural arc
U
قوس عصبی
neural bond
U
پیوند عصبی
neural circuit
U
مدار عصبی
neural conduction
U
رسانش عصبی
causalgia
U
سوزش عصبی
neurons
U
یاخته عصبی
psychochemical agent
U
گاز عصبی
neural induction
U
القای عصبی
anorexia nervosa
U
بی اشتهایی عصبی
lose temper
<idiom>
U
عصبی شدن
nerve center
U
مرکز عصبی
neuralgia
U
درد عصبی
nerve cell
U
سلول عصبی
nerve current
U
جریان عصبی
nerve cell
U
یاخته عصبی
ganglion
U
غده عصبی
nerve deafness
U
کری عصبی
willies
U
حمله عصبی
Relax!
U
عصبی نشو!
nerve block
U
وقفه عصبی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
tenser
U
عصبی وهیجان زده
conceptual nervous system
U
دستگاه عصبی فرضی
commissure
U
بافت عصبی رابط
discharge
U
شلیک عصبی تخلیه
parabiosis
U
وقفه رسانش عصبی
anorexic
U
مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neuroblast
U
یاخته رویانی عصبی
parasympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
visceral nervous system
U
دستگاه عصبی احشایی
tense
U
عصبی وهیجان زده
jittery
U
وحشت زده و عصبی
tensed
U
عصبی وهیجان زده
neurotic
U
دچار اختلال عصبی
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی سمپاتیک
tenses
U
عصبی وهیجان زده
tensest
U
عصبی وهیجان زده
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
unipolar
U
سلولهای عصبی یک قطبی
reciprocal innervation
U
تحریک عصبی تقابلی
on edge
<idiom>
U
خیلی عصبی وخشمگین
discharges
U
شلیک عصبی تخلیه
neurogenic
U
دارای ریشه عصبی
nerve agent
U
عامل شیمیایی عصبی
tract
U
دسته تار عصبی
hysteria
U
هیستری حمله عصبی
neurotransmitter
U
انتقال دهنده عصبی
neuropsychiatric
U
درمان روانی عصبی
bradyarthria
U
کندگویی عصبی- ماهیچه یی
tracts
U
دسته تار عصبی
neuroptera
U
حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric
U
مرض روانی و عصبی
tensing
U
عصبی وهیجان زده
vegetative nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی نباتی
commissural fibres
U
رشتههای عصبی رابط
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
neuropath
U
دچار اختلالات عصبی
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
sympathetic nervous system
U
دستگاه عصبی خود کار
nervous
U
عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
autonomic nervous system
U
دستگاه عصبی خود مختار
psychoneural parallelism
U
توازی نگری روانی- عصبی
tie up in knots
<idiom>
U
کسی را عصبی ونگران کردن
oxime
U
ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
dendrite
U
شاخههای متعدد سلولهای عصبی
commissurotomy
U
برداشتن بافت عصبی رابط
neurocirculatory asthenia
U
ضعف عصبی- گردش خونی
neurogenic
U
ایجاد کننده بافت عصبی
ans
U
دستگاه عصبی خود مختار
autonomic
U
منسوب به دستگاه عصبی خودکار
parasympathetic
U
عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
psychoneurotic
U
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
solar plexus
U
شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurosis
U
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
U
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
neurons
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neuron
U
رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis
U
اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
nerve bundle
U
دسته ای از رشته عصبی
[ساختمان استخوان بندی ]
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen
U
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
to get worked up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum
U
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
cingulum bundle
U
دسته ای از رشته عصبی در مغز
[ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up
U
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
neural net
U
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism
U
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase
U
تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
cybernetics
U
مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com