Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
vindicatory
U
وابسته به توجیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
justification
U
توجیه
orientation
U
توجیه
rationale
U
توجیه
base line
U
خط توجیه
briefing
U
توجیه
comebacks
U
توجیه
justifications
U
توجیه
comeback
U
توجیه
rationalization
U
توجیه
orienting line
U
خط توجیه
briefings
U
توجیه
intellectualization
U
توجیه عقلی
briefing
U
توجیه کردن
justifiability
U
توجیه پذیری
briefings
U
توجیه کردن
justifying
U
توجیه کردن
vindicate
U
توجیه کردن
justify
U
توجیه کردن
vindicating
U
توجیه کردن
vindicates
U
توجیه کردن
justificatory
U
توجیه امیز
vindicated
U
توجیه کردن
justifies
U
توجیه کردن
assumed orientation
U
توجیه فرضی
justifiable
U
قابل توجیه
justifiable
U
توجیه پذیر
legitimized
U
توجیه کردن
legitimizing
U
توجیه کردن
legitimize
U
توجیه کردن
legitimization
U
توجیه کردن
legtimize
U
توجیه کردن
legitimatize
U
توجیه کردن
legitimising
U
توجیه کردن
legitimises
U
توجیه کردن
legitimised
U
توجیه کردن
map orientation
U
توجیه نقشه
justifier
U
توجیه کننده
legitimizes
U
توجیه کردن
orienting
U
توجیه کردن
economic feasibility
U
توجیه اقتصادی
ready room
U
اطاق توجیه
orienting angle
U
زاویه توجیه
vindicative
U
مربوط به توجیه
vindicator
U
توجیه کننده
unwarrantable
U
توجیه نکردنی
orientation
U
توجیه کردن
self justification
U
توجیه خویشتن
orients
U
توجیه کردن
selfjustification
U
توجیه خود
orient
U
توجیه کردن
economic justification
U
توجیه اقتصادی
orienting station
U
ایستگاه توجیه
unwarranted
U
توجیه نکردنی
interpretability
U
قابلیت توجیه
rationalization
U
توجیه عقلی
justifiable homicide
U
قتل قابل توجیه
rationalises
U
عقلا توجیه کردن
vindication
U
اثبات بیگناهی توجیه
rationalised
U
عقلا توجیه کردن
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
justifiable homicides
U
قتل قابل توجیه
rationalising
U
عقلا توجیه کردن
rationalize
U
عقلا توجیه کردن
rationalized
U
عقلا توجیه کردن
rationalizes
U
عقلا توجیه کردن
rationalizing
U
عقلا توجیه کردن
sink in
<idiom>
U
توجیه شدن چیزی
holophrastic
U
توجیه مفاهیم مرکب با یک کلمه
directed net
U
شبکه توجیه شده مخابراتی
compass bearing
U
زاویه توجیه قطب نما
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
assumed orientation
U
توجیه فرضی وسایل نقشه برداری
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
dialectic
U
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
declinator
U
سمت یاب کشتی وسیله توجیه دستگاه
orient
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting
U
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
The officers were brifed on (about) the detailes.
U
افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
mysticism
U
توجیه مسائل سیاسی به مدد الهام واشراق عرفان
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
stereogram
U
یک زوج عکس استریوسکوپی توجیه شده برای برجسته بینی
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
vital necessity
U
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
debriefing
U
پسش اطلاعات کسب شده بوسیله کشتی یا هواپیما توجیه و بازپرسی از خلبانان بعد از شناسایی
racism
U
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
rationalized
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalised
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizing
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalize
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalises
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalising
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
rationalizes
U
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
briefing direction
U
دستورالعمل اجرای توجیه دستورالعمل جلسه توجیهی
associating
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
interpreting
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interprets
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreted
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
briefer
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest
U
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
interpret
U
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
justifies
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justify
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
U
توجیه کردن هم تراز کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifies
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
germane
U
وابسته
interdependent
U
وابسته
sexual organs
U
وابسته به
pertinent
U
وابسته
syncop
U
وابسته به غش
commissarial
U
وابسته به
appurtenant
U
وابسته
comprador
U
وابسته
pyretic
U
وابسته به تب
congenerous
U
وابسته
related
U
وابسته
pyrexic
U
وابسته به تب
attendant
U
وابسته
attendants
U
وابسته
pyrexial
U
وابسته به تب
of kin
U
وابسته
tuitionary
U
وابسته به
attached
U
وابسته
affiliate
U
وابسته
affiliates
U
وابسته
affiliating
U
وابسته
attache
U
وابسته
affiliated
U
وابسته
attributable
U
وابسته به
aquatic
U
وابسته به اب
federating
U
وابسته
federates
U
وابسته
federated
U
وابسته
federate
U
وابسته
thereof=of that
U
وابسته به ان
pertianing
U
وابسته
thereof
U
وابسته به ان
cantabrigian
U
وابسته به
plantar
U
وابسته به کف پا
adjective
U
وابسته
adjectives
U
وابسته
riverrine
U
وابسته به
akin
U
وابسته
belonging
U
وابسته ها
elfin
U
وابسته به جن
dependent
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
carpal
U
وابسته به مچ
pertaining
U
وابسته
dependant
U
وابسته
subordinated
U
وابسته
israelitish
U
وابسته به
relative
U
وابسته
wedded
U
وابسته
monitorial
U
وابسته به
subordinate
U
وابسته
contingents
U
وابسته
elysian
U
وابسته به
febile
U
وابسته به تب
hanger on
U
وابسته
dependants
U
وابسته
subordinating
U
وابسته
subordinates
U
وابسته
contingent
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com