Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
horsey
U
وابسته به اسب دوانی معتاد به اسب دوانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
horsy
U
معتاد به اسب سواری یا اسب دوانی
race
U
اسب دوانی
horse racing
U
اسب دوانی
races
U
اسب دوانی
raced
U
اسب دوانی
race card
U
برنامه اسب دوانی
jockeying
U
اسب دوانی فریب
jockey
U
سوارکاراسب دوانی شدن
jockeys
U
سوارکاراسب دوانی شدن
horse race
U
مسابقه اسب دوانی
dash
U
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
dashed
U
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
hippodrome
U
[میدان اسب دوانی یونانی]
dashes
U
مسابقه اسب دوانی یک مرحلهای
the hurdles
U
اسپ دوانی با پرش از موانع
hurdle
U
اسب دوانی با پرش از ارتفاع
pari mutuel
U
شرط بندی در اسب دوانی
sweepstake
U
شرط بندی در اسب دوانی
sweepstakes
U
شرط بندی در اسب دوانی
to ride a race
U
در اسب دوانی شرکت کردن
hippodrome
U
میدان اسب دوانی سیرک
hurdles
U
اسب دوانی با پرش از ارتفاع
sweep stake
U
شرط بندی اسب دوانی
sweep stakes
U
شرط بندی اسب دوانی
hurdle race
U
اسب دوانی با پرش از موانع
jockey
U
نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
postward
U
بسوی محل شروع اسب دوانی
jockeys
U
نیرنگ زدن اسب دوانی کردن
poolroom
U
اطاق شرط بندی مسابقه اسب دوانی
totalizer
U
ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
derbies
U
نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
steeplechase
U
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechases
U
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
derby
U
نام شهری در انگلیس مسابقه اسب دوانی
totalizator
U
ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
totalisator
U
ماشین ثبت شرط بندی اسب دوانی
grandstands
U
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
paddocks
U
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
grandstand
U
جایگاه سر پوشیده تماشاچیان در میدان اسب دوانی یاورزشگاهها
paddock
U
میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
ringman
U
کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
hand
U
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
handing
U
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
selling race
U
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
plater
U
صفحه فلزی ساز ماشین غلتک کاغذ سازی اسب مخصوص مسابقه اسب دوانی
wont
U
معتاد
wonted
U
معتاد
confirmed
U
معتاد
accustomed
U
معتاد
wont
U
معتاد به
addicts
U
معتاد
habitual
U
معتاد
inveterate
U
معتاد
dope
U
معتاد
dopes
U
معتاد
addicted
U
معتاد
used
U
معتاد
to addict oneself
U
معتاد
habitue
U
معتاد
hophead
U
معتاد
addict
U
معتاد
accustom
U
معتاد ساختن
accustom
معتاد شدن
accustoming
U
معتاد ساختن
customize
U
معتاد کردن
customizing
U
معتاد کردن
given
U
معتاد datum
inure or en
U
معتاد کردن
customising
U
معتاد کردن
customises
U
معتاد کردن
addicted to nicotine
<adj.>
U
معتاد به نیکوتین
couch potato
U
معتاد به تلویزیون
couch potatoes
U
معتاد به تلویزیون
customised
U
معتاد کردن
hophead
U
شخص معتاد
inurement
U
معتاد سازی
addicts
U
: خو گرفته معتاد
hyped
U
معتاد به موادمخدره
hyping
U
معتاد به موادمخدره
workaholics
U
معتاد به پرکاری
hypes
U
معتاد به موادمخدره
hyped up
U
معتاد به موادمخدره
wino
U
معتاد به شراب
hype
U
معتاد به موادمخدره
customizes
U
معتاد کردن
customized
U
معتاد کردن
workaholic
U
معتاد به پرکاری
addict
خو گرفته معتاد
accustoms
U
معتاد ساختن
addictive
U
معتاد کننده
dreamful
U
معتاد بخواب دیدن
bibber
U
ادم معتاد به مشروب
sappy
U
کودن معتاد به مشروبات
disaccustom
U
غیر معتاد ساختن
landlubber
U
معتاد بزندگی بری
landlubbers
U
معتاد بزندگی بری
scotopia
U
چشمهای معتاد بتاریکی
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
inured
U
معتاد کردن موجب شدن
couch potato
U
معتاد به تلویزیون
[اصطلاح روزمره]
inure
U
معتاد کردن موجب شدن
somnambulant
U
معتاد به راه رفتن در خواب
somnambular
U
معتاد به راه رفتن در خواب
inuring
U
معتاد کردن موجب شدن
sesquipedalian
U
معتاد به استعمال لغات دراز
inures
U
معتاد کردن موجب شدن
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
associating
U
وابسته وابسته کردن
associated
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
pertaining
U
وابسته
carpal
U
وابسته به مچ
attendant
U
وابسته
attributable
U
وابسته به
diphtheric
U
وابسته به
cantabrigian
U
وابسته به
federate
U
وابسته
federated
U
وابسته
pertinent
U
وابسته
attendants
U
وابسته
federates
U
وابسته
interdependent
U
وابسته
affiliate
U
وابسته
aquatic
U
وابسته به اب
tuitionary
U
وابسته به
affiliated
U
وابسته
adjective
U
وابسته
congenerous
U
وابسته
affiliates
U
وابسته
syncop
U
وابسته به غش
comprador
U
وابسته
commissarial
U
وابسته به
of kin
U
وابسته
affiliating
U
وابسته
thereof
U
وابسته به ان
federating
U
وابسته
attache
U
وابسته
akin
U
وابسته
appurtenant
U
وابسته
thereof=of that
U
وابسته به ان
related
U
وابسته
pertianing
U
وابسته
cephalic
U
وابسته به سر
plantar
U
وابسته به کف پا
febile
U
وابسته به تب
dependent
U
وابسته
subordinate
U
وابسته
pyrexic
U
وابسته به تب
messianic
U
وابسته به
subordinated
U
وابسته
dependant
U
وابسته
wedded
U
وابسته
belonging
U
وابسته ها
subordinating
U
وابسته
hanger on
U
وابسته
subordinates
U
وابسته
israelitish
U
وابسته به
pyrexial
U
وابسته به تب
dependants
U
وابسته
correspondent
U
وابسته
correspondents
U
وابسته
elfin
U
وابسته به جن
elysian
U
وابسته به
attached
U
وابسته
riverrine
U
وابسته به
contingents
U
وابسته
contingent
U
وابسته
relative
U
وابسته
adjectives
U
وابسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com