English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
portal to portal U وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
do up U شروع بکار کردن
proletarian U کارگر وابسته بکارگر
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
avocational U وابسته بکار فرعی
helo U پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
access door U درورودی
entrance door U درورودی
The crowd was pressing against the gate . U جمعیت به درورودی فشار می دادند
portcullises U درورودی قلعههای قدیم پنجره کشودار
portcullis U درورودی قلعههای قدیم پنجره کشودار
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
gandey dancer U کارگر فصلی کارگر سیار
me seems U مینماید
he looks brave U او دلیر مینماید
cash dispensers U پرداخت مینماید
cash dispenser U پرداخت مینماید
he seems to be tired U خسته مینماید
methinks U چنین مینماید
it look as if U چنین مینماید که گویی
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
bulk carrier U کشتی که کالای فله حمل مینماید
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
bulk carriers U کشتی که کالای فله حمل مینماید
factoring agent U فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
discount house U موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
constant speed unit U گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
liquid consonants U حروف گنگی که صدای انها روان و نرم مینماید
awarding U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarded U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
award U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
losing game U بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
acanthosisnigricans U بیماری نادر پوستی که پوست میانی هیپرتروپی وپیگمانتاسیون پیدا مینماید
photochemistry U رشتهای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحث مینماید
start off U شروع کردن شروع شدن
power function U این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
fellow traveler U کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
phallic U وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
the story is probale U این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
initiation U شروع کار شروع
knocked down U کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
olympian U اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial U وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
bureaucratic U وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
telepathic U وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological U وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral U وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subglacial U وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
sothic U وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
rectal U وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar U وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
puritanical U وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
vehicular U وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
cliquey U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
supervisory U وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
kinetic U وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
cliquy U وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic U وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
erotic U وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
del credere agent U نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
sister services U یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
zygose U وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic U وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
frontal U وابسته به پیشانی وابسته بجلو
joss U سر کارگر
labourer U کارگر
laborer U کارگر
labourers U کارگر
laborers U کارگر
cooly U کارگر
craftsman assistant U کارگر
workwoman U زن کارگر
worker U کارگر
workman U کارگر
workmen U کارگر
labored U کارگر
workpeople U کارگر
shopman U کارگر
employe U کارگر
workingman U کارگر
workwoman U کارگر زن
labour U کارگر
active U کارگر
telling U کارگر
operative U کارگر
master workman U سر کارگر
labors U کارگر
effective U کارگر
operatives U کارگر
employee U کارگر
day labourer U کارگر روزمزد
furnace man U کارگر کوره
dockers U کارگر لنگرگاه
slave ant U مورچه کارگر
daysman U کارگر روزمزد
date labourer U کارگر روزمزد
craftsmen U کارگر ماهر
craftsman U کارگر ماهر
skilled labour U کارگر ماهر
farmhand U کارگر مزرعه
skilled worker U کارگر ماهر
day laborer U روز کارگر
exploitation of labor U استثمار کارگر
dockers U کارگر بارانداز
docker U کارگر بارانداز
working U کارگر طرزکار
docker U کارگر لنگرگاه
workings U کارگر طرزکار
labour day U روز کارگر
proletariat U طبقه کارگر
proletariat U کارگر ورنجبر
coalminer U کارگر معدن
charge hand U کارگر معمولی
refiner U کارگر پالایشگاه
refiners U کارگر پالایشگاه
steelworkers U کارگر پولادسازی
steelworker U کارگر پولادسازی
stable-boys U کارگر اصطبل
stable-boy U کارگر اصطبل
accommodator U کارگر کمکی
leaven U عامل کارگر
leavening U عامل کارگر
leavens U عامل کارگر
swotting U کارگر زحمتکش
swotted U کارگر زحمتکش
swots U کارگر زحمتکش
swot U کارگر زحمتکش
longshoreman U کارگر اسکله
longshoremen U کارگر اسکله
navvies U کارگر ساده
navvy U کارگر ساده
farm hands U کارگر مزرعه
farm hand U کارگر مزرعه
dairymaids U کارگر لبنیاتی
labored U کارگر عمله
journeyman U کارگر ماهر
working classes U طبقه کارگر
working class U طبقه کارگر
May Day U روز کارگر
labourparty U حزب کارگر
Labour Party U حزب کارگر
brain worker U کارگر مغزی
casual labour U کارگر اتفاقی
unskilled worker U کارگر غیرمتخصص
unskilled worker U کارگر ساده
unskilled labor U کارگر غیرماهر
labored U حزب کارگر
labors U کارگر عمله
labors U حزب کارگر
dairymaid U کارگر لبنیاتی
journeymen U کارگر متخصص
journeymen U کارگر ماهر
journeymen U کارگر مزدور
journeyman U کارگر متخصص
journeyman U کارگر مزدور
workpeople U طبقه کارگر
workingman U ازطبقه کارگر
working man U کارگر افزارمند
workfolks U جماعت کارگر
workfolk U جماعت کارگر
work force U تعداد کارگر
labour U حزب کارگر
labour U کارگر عمله
common labour U کارگر عمومی
shovelman U کارگر بیل زن
labor U حزب کارگر
labor party U حزب کارگر
road maker U کارگر راه
munitioneer U کارگر زرادخانه
seasonal worker U کارگر فصلی
laboring class U طبقه کارگر
piler U کارگر شمعکوب
reacher U کارگر نخ تاب
outworker U کارگر ازاد
lay off U تعلیق کارگر
migrant worker U کارگر مهاجر
labor U کارگر عمله
hodcarrier U کارگر ناوه کش
shoveler U کارگر بیل زن
mealmen U کارگر اسیاب
journey man U کارگر مزدور
shovelbill U کارگر بیل زن
working paper U ورقهء استخدام کارگر
gandey dancer U کارگر راه اهن
submariner U کارگر زیر دریایی
workmanlike U شایسته کارگر خوب
workmanly U شایسته کارگر خوب
horizontal labor mobility U تحرک افقی کارگر
railroader U کارگر راه اهن
deckhand U کارگر عرشه کشتی
building craftsman U کارگر ماهر ساختمانی
brain worker U کارگر ذهنی روشنفکر
effectively U بطور موثر یا کارگر
time out U ساعت غیبت کارگر
potman U کارگر اسفالت ساز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com