English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
emote U هیجان بخرج دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pretend holiness U تقدس بخرج دادن
persevered U استقامت بخرج دادن
perseveres U استقامت بخرج دادن
persevere U استقامت بخرج دادن
To be on the safe side. U خیلی احتیاط بخرج دادن
pass off U بخرج دادن قلمداد کردن
To go flat out . To make astupendous effort. U غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
To be patient. To bear up. U حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
emote U هیجان نشان دادن
flip one's lid <idiom> U خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
on U بخرج
at the expense of U بخرج
Please be unbiased(fair,objective). U تعصب بخرج ندهید
Dutch U :هرکس بخرج خود
We had our lunch at companys expense . U بخرج شرکت نهار خوردیم
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people. U دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
tempests U هیجان
tempest U هیجان
hysterics U هیجان
lather U هیجان
tornadoes U هیجان
tornado U هیجان
frisson U هیجان
dithers U هیجان
dithered U هیجان
dither U هیجان
incensement U هیجان
tornados U هیجان
burning U هیجان
stour U هیجان
excitation U هیجان
excitedness U هیجان
fevers U هیجان
fever U هیجان
kippage U هیجان
frissons U هیجان
heatedly U با هیجان
excitment U هیجان
snit U هیجان
waved U هیجان
burning U در هیجان
wave U هیجان
ebullient U پر هیجان
thrill U هیجان
fret U هیجان
frets U هیجان
thrills U هیجان
titillation U هیجان
emotions U هیجان
emotion U هیجان
frenzy U هیجان
ignition U هیجان
waving U هیجان
twitteration U هیجان
waves U هیجان
incensive U هیجان امیز
inflaming U به هیجان اوردن
inflame U به هیجان اوردن
gung-ho U پر شور و هیجان
high-pitched U هیجان زده
inflames U به هیجان اوردن
appropriate affect U هیجان همخوان
tickled pink U هیجان زده
to flare up U به هیجان امدن
labile affect U هیجان نااستوار
affectivity U هیجان پذیری
chafing U به هیجان اوردن
aglow U در حالت هیجان
chafe U به هیجان اوردن
chafes U به هیجان اوردن
unco U هیجان مرموز
effervescency U هیجان خروش
inexcitable U هیجان ناپذیر
twittered U هیجان وارتعاش
boil U التهاب هیجان
boiled U التهاب هیجان
boils U التهاب هیجان
orgasm U شور و هیجان
twitter U هیجان وارتعاش
cliffhanger <idiom> U هیجان انگیز
excitedly U از روی هیجان
agitation U هیجان تلاطم
twittering U هیجان وارتعاش
jumpy U هیجان اور
rapturous U هیجان انگیز
orgasms U شور و هیجان
impassion U به هیجان اوردن
rip roaring U هیجان انگیر
to string up U به هیجان اوردن
hyperthymia U هیجان زدگی
twitters U هیجان وارتعاش
fizzing U سرزندگی هیجان داشتن
fizz U سرزندگی هیجان داشتن
buring question U مسئله هیجان اور
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
fizzed U سرزندگی هیجان داشتن
fizzes U سرزندگی هیجان داشتن
heatedly U از روی هیجان یا حرارت
stirring U بهم زننده هیجان اور
home run U بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
thriller U هیجان انگیز مرتعش کننده
commove U مضطرب ساختن به هیجان اوردن
mania U عشق هیجان بی دلیل وزیاد
go ape <idiom> U از هیجان رفتار دیوانهوار داشتن
manias U عشق هیجان بی دلیل وزیاد
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
overwork U خسته کردن به هیجان اوردن
overworked U خسته کردن به هیجان اوردن
irritament U تحریک کننده هیجان اور
electrified U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrifies U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrify U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrifying U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
fury U هیجان شدید وتند خشم
thrillers U هیجان انگیز مرتعش کننده
wind up <idiom> U خیلی هیجان زده شدن
overworking U خسته کردن به هیجان اوردن
overworks U خسته کردن به هیجان اوردن
hysteric U دارای هیجان شدید یاهیستری
hysteria U غش یابیهوشی وحمله در زنان هیجان زیاد
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
I was on tiptoe with excitement. U از هیجان روی پا بند نمی شدم
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
furore U هیجان واضطراب مسری اضطراب عمومی
It is so exciting! U این بسیار هیجان انگیز است!
flag waver U مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
buck fever U هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
warm to one's work U در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
I'm dying to know what happened. U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
tear jerking U نمایش یاداستان فوق العاده هیجان انگیز واحساساتی
tearjerker U نمایش یاداستان فوق العاده هیجان انگیز واحساساتی
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
tempest in a teapot <idiom> U درباره چیزی که زیاد مهم نیست به هیجان زده شدن
yips U هیجان و نگرانی از فشارروحی مسابقه که باعث بازی غلط میشود
buck fever U هیجان شکارچی تازه کار دردیدن شکار و خطا رفتن تیر
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
voluntary manslaughter U قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com