Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
U
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
analogous
U
قابل مقایسه
to bear comparison with
U
قابل مقایسه بودن با
incomparability
U
غیر قابل مقایسه
comparably
U
بطور قابل مقایسه
to stand comparison with
U
قابل مقایسه بودن با
comparable
U
قابل مقایسه مانند کردنی
comparable
U
آنچه قابل مقایسه نیست
solids
U
قابل اطمینان
valid
U
قابل اطمینان
solid
U
قابل اطمینان
assurable
U
قابل اطمینان
reliable
U
قابل اطمینان
sicker
U
قابل اطمینان
liable
U
قابل اطمینان
reputable
U
قابل اطمینان
reliability
U
قابل اطمینان
safe yield
U
بده قابل اطمینان
reads
U
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read
U
سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
unreliable
U
غیر قابل اطمینان نامعتبر
dependable
U
قابل اطمینان مورد اعتماد
dry cell battery
U
باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
chunking along
U
عملکرد یک برنامه طویل الاجراو قابل اطمینان
maximum gradeability
U
حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
benchmarks
U
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
benchmark
U
نشانهای در اندیس که مهم است و قابل مقایسه با سایر نشانه هاست
war head
U
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
desk accessories
U
وسائل کاری که به هنگام استفاده از سایر اسناد قابل دسترس است
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
U
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
U
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
This compares to the Mini models, which cost only 200 EUR.
U
این قابل مقایسه است با مدل های مینی که قیمتشان فقط ۲۰۰ اویرو است.
to contrast
[with]
U
مقایسه کردن با
[برابرکردن برای مقایسه]
read
U
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
reads
U
وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
four by two
U
خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
refresh
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshes
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed
U
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
background program
U
برنامهای که به هنگام عدم نیازمندیهای برنامههای باتقدم بالا به امکانات سیستم کامپیوتری چند برنامهای قابل اجرا میباشد
transparently
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent
U
برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
confident test
U
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
reliability
U
اطمینان قابلیت اطمینان
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears
U
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
resemblance
U
مقایسه
comparisons
U
مقایسه
collation
U
مقایسه
collations
U
مقایسه
analogies
U
مقایسه
analogy
U
مقایسه
comparison
U
مقایسه
datum line
U
خط مقایسه
comparison
U
روش مقایسه
incomparable
U
غیرقابل مقایسه
incomparable
U
مقایسه ناپذیر
comparator
U
مقایسه کننده
comparatively
U
بطور مقایسه
comparableness
U
قابلیت مقایسه
comparison operator
U
عملگر مقایسه
comparisons
U
روش مقایسه
assimilatc
U
مقایسه نمودن
parity error
U
غلط مقایسه
contrasting
U
مقایسه کردن
contrasts
U
مقایسه کردن
datum
U
سطح مقایسه
no parity
U
عدم مقایسه
cf
U
مقایسه شود
logical comparison
U
مقایسه منطقی
compares
U
مقایسه کردن
compared
U
مقایسه کردن
incomparability
U
مقایسه ناپذیری
incommensurable
U
مقایسه ناپذیر
compare
U
مقایسه کردن
even parity
U
مقایسه زوج
contrasted
U
مقایسه کردن
contrast
U
مقایسه کردن
to make comparisons
U
مقایسه کردن
to draw comparisons
U
مقایسه کردن
refrence
U
مبنای مقایسه
frequency comparison
U
مقایسه فرکانس
comparing
U
مقایسه کردن
parity error
U
خطای مقایسه
parity checking
U
بازبینی مقایسه
parity bit
U
بیت مقایسه
odd parity
U
مقایسه فرد
paired comparisons method
U
روش مقایسه جفتی
incomparably
U
بطور غیرقابل مقایسه
a comparison of the brain to a computer
U
مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
between
U
دربین درمقام مقایسه
table comparator
U
مقایسه کننده نوارها
to compare oppsites
U
چیزهای ضد را با هم مقایسه کردن
tape comparator
U
مقایسه کننده نوار
a beauty and an elegance beyond
[ without]
compare
U
زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
A comparison of theory and practice.
U
مقایسه ای از نظری و عمل.
by comparison
U
وقتی مقایسه می شوند
comparator
U
وسیله انجام مقایسه
comparative philology
U
علم مقایسه زبانها
comparative gage
U
دستگاه مقایسه کننده
measure
U
مقایسه کردن سنجش
Next to you I'm slim.
U
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
relational database
U
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
relational database management system
U
نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
comparable
U
قابلیت مقایسه قیاس پذیر
That's a poor comparison.
U
این مقایسه ای نا مناسب است.
a comparison of men's salaries with those of women
U
مقایسه حقوق مردان با زنان
to drow a p between two
U
دوچیزراباهم مقایسه یاتشبیه کردن
parity error
U
اشتباه مقایسه خطای توازن
not a patch on
U
به هیچ طرف مقایسه نیست با
VBScript
U
مقایسه شود با JAVA SCRIPT
document comparison utility
U
برنامه کمکی مقایسه مدارک
priorities
U
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
relative
U
آنچه با دیگری مقایسه شود
proportion
U
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
priority
U
اهمیت یک شغل در مقایسه با سایرین
proportions
U
اندازه چیزی در مقایسه با سایرین
certitude
U
اطمینان
confidence
U
اطمینان
fideism
U
اطمینان
certainty
U
اطمینان
assuredness
U
اطمینان
trustingly
U
با اطمینان
trusts
U
اطمینان
trusted
U
اطمینان
trust
U
اطمینان
certainties
U
اطمینان
instable
U
بی اطمینان
confidences
U
اطمینان
certes
U
اطمینان
safety
U
اطمینان
assurances
U
اطمینان
affiance
U
اطمینان
assurance
U
اطمینان
surety
U
اطمینان
confidence limit
U
حد اطمینان
sureties
U
اطمینان
security
U
اطمینان
recoverable item
U
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
U
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
Today's weather is mild by comparison.
U
در مقایسه هوای امروز ملایم است.
job
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
cost effectiveness
U
سودمندبودن بیشتربودن درامد در مقایسه باهزینه ها
The comparison is misleading
[flawed]
.
U
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
to be out of all proportion to something
U
غیر مقایسه بودن نسبت به چیزی
a comparison between European and Japanese schools
U
مقایسه ای بین مدارس اروپایی و ژاپنی
reliability
U
قابلیت اطمینان
dependability
U
قابلیت اطمینان
safety hook
U
قلاب اطمینان
safety glass
U
شیشه اطمینان
safety fuse
U
فیوز اطمینان
safe valve
U
دریچه اطمینان
relief valve
U
شیر اطمینان
assuring
U
اطمینان دادن
quality assurance
U
اطمینان از کیفیت
positiveness
U
قطعیت اطمینان
insuring
U
اطمینان یافتن
play up
U
اطمینان دادن به
cretain
U
تاحدی اطمینان
safety lamp
U
چراغ اطمینان
uncertainty
U
عدم اطمینان
confidence level
U
درجه اطمینان
trusty
U
اطمینان بخش
uncertainties
U
عدم اطمینان
confidence limits
U
حدود اطمینان
coniviction
U
عقیده اطمینان
failure safety
U
قابلیت اطمینان
safety valve
U
دریچه اطمینان
safety plug
U
پولک اطمینان
dependable
U
قابلیت اطمینان
factor of safety
U
ضریب اطمینان
i'll warrant
U
اطمینان میدهم
ensure
U
اطمینان یافتن
unpromising
U
غیرقابل اطمینان
trustful
U
معتمد اطمینان
insurance stockage
U
ذخیره اطمینان
interval confidence
U
فاصله اطمینان
unreliability
U
عدم اطمینان
accredit
U
اطمینان کردن
accrediting
U
اطمینان کردن
level of confidence
U
سطح اطمینان
accredits
U
اطمینان کردن
truster
U
اطمینان کننده
ensured
U
اطمینان یافتن
factor of safety
U
عامل اطمینان
safety-valve
U
دریچه اطمینان
fiducial interval
U
فاصله اطمینان
figure on
اطمینان داشتن
insures
U
اطمینان یافتن
ensuring
U
اطمینان یافتن
safety-valves
U
دریچه اطمینان
ensures
U
اطمینان یافتن
fire escape
U
پلکان اطمینان
fire escapes
U
پلکان اطمینان
confidingly
U
از روی اطمینان
interval confidence
U
دامنه اطمینان
limits of confidence
U
حدود اطمینان
confidence belt
U
کمربند اطمینان
overconfidence
U
اطمینان بیش از حد
bleeder valve
U
شیر اطمینان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com