English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it puckered up in sewing U هنگام دوختن جمع شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sew up U دوختن
steek U دوختن
sewed U دوختن
sew U دوختن
escallop U دوختن
sews U دوختن
transfixion U بهم دوختن
pourpoint U لحاف دوختن
frill U حاشیه دوختن بر
suture U چاک دوختن
frills U حاشیه دوختن بر
To anticipate a huge raki - off out something. U کیسه دوختن
to look fixedly U چشم دوختن
skirt U دامن دوختن
skirts U دامن دوختن
skirted U دامن دوختن
fashioner U لباس دوختن برای
fixes U جادادن چشم دوختن به
to darn socks U جوراب [پاره] را دوختن
fix U جادادن چشم دوختن به
smocks U روپوش زنانه دوختن
knight of the shears U لباس دوختن برای
ninth part of a man U لباس دوختن برای
To fix ones eyes on something. U به چیزی چشم دوختن
smock U روپوش زنانه دوختن
furbelow U چین دوختن روی
quilt U مثل لحاف دوختن
fur U خز دوختن به باردار شدن
furs U خز دوختن به باردار شدن
quilts U مثل لحاف دوختن
sewing U دوختن پارچه لباسی
gaze U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
gazed U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
reline U پارچه کتانی تازه دوختن
gazing U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
gazes U چشم دوختن زل زل نگاه کردن
To move heaven and earth. U زمین وزمان رابهم دوختن
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
to leave no stone unturned U زمین واسمان رابهم دوختن همه وسایل رابکاربردن
scallops U گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallop U گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
to unstitch something [sewing] U کوکی [بخیه ای] را باز کردن [دوختن پارچه] [فناوری بافندگی]
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
term U هنگام
termed U هنگام
night season U هنگام شب
terming U هنگام
at nightfall U شب هنگام
night-time U هنگام شب
oestrum U هنگام
nightfall U شب هنگام
moment U هنگام
moments U هنگام
nighttide U شب هنگام
time U هنگام
seasoned U هنگام
gamut U هنگام
season U هنگام
night time U هنگام شب
at night U شب هنگام
during U هنگام
seasons U هنگام
at the same moment U در آن هنگام
night tide U هنگام شب
at dark U هنگام شب
times U هنگام
timed U هنگام
night season U شب هنگام
hard times U هنگام تنگدستی
here's to you U هنگام نوشیدن
dusk U هنگام غروب
inprocess U هنگام کار
in case of emergency U هنگام اضطرار
hexachord U هنگام شش بردهای
execution time U هنگام اجرا
compile time U هنگام همگردانی
at noon U هنگام فهر
at mess U هنگام خوردن
daytide U هنگام روز
at one's leisure U هنگام فراغت
binding time U هنگام انقیاد
teatime U هنگام چای
on arrival U هنگام ورود
playtime U هنگام بازی
daytime U هنگام روز
in U درفرف هنگام
in- U درفرف هنگام
summertime U هنگام تابستان
translate time U هنگام ترجمه
wintertime U هنگام زمستان
to die in harness U هنگام کار
when entering U هنگام ورود
updates U به هنگام دراوردن
on seeing him U هنگام دیدن او
meal time U هنگام غذاخوری
spring time U هنگام بهار
update U به هنگام دراوردن
updated U به هنگام دراوردن
on occasion U هنگام لزوم
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
nights U شب هنگام برنامه شبانه
night U شب هنگام برنامه شبانه
batfowl U هنگام شب مرغ را شکارکردن
in the case of traffic jam [congestion] U هنگام راهبندان سنگین
damage in transit U خسارت در هنگام ترانزیت
when it came to a push U چون هنگام کوشش
d. wish U خواهش هنگام مردن
hard-bitten U سخت هنگام جنگ
landing weight U وزن با هنگام تخلیه
then U انگاه دران هنگام
nooning U هنگام فهر ناهار
parthian glance U نگاه هنگام جدایی
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
dewfall U هنگام ریزش شبنم
ortive U وابسته به هنگام طلوع
to brush over U هنگام عبورپوز زدن
therewith U دران هنگام بدانوسیله
chevy U فریاد هنگام شکار
chantey U سرود ملوانان هنگام کار
high time U هنگام خوشی وعیش ونوش
landed weight U وزن کالا هنگام تخلیه
chanty U سرود ملوانان هنگام کار
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
natural form U وضع بدن هنگام تیراندازی
milter U ماهی نر هنگام تخم ریزی
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
escaped water U تلفات اب هنگام بهره برداری
invigilation U پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
I cut my face shaving. U هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvested U هنگام درو وقت خرمن
demand report U گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
coronation oath U سوگند هنگام تاج گذاری
opens U وضع زه هنگام کشیده شدن
harvests U هنگام درو وقت خرمن
harvest festival U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festivals U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smacks U ضربه محکم در هنگام ابشار
open U وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest U هنگام درو وقت خرمن
smacked U ضربه محکم در هنگام ابشار
opened U وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilated U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
smack U ضربه محکم در هنگام ابشار
striker U توپ زن هنگام دفاع از میله
strikers U توپ زن هنگام دفاع از میله
invigilates U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
to give the tone U هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
print U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
passing bell U زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
ondise U پشت گوی بودن هنگام پاس
corporale U پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
To breathe ones last . U نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
adjusting to water U حرکت در هوا هنگام فرود دراب
alluvial deposit U موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
drag line U طنای اویزان از بالن هنگام فرود
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
backing plate U صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
set up U انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
the room was not lived in U هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
grunter U خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
everything is good in its season <proverb> U گویند که هرچیز به هنگام خوش است
dead on arrival U مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
jettison of cargo U محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
electro statics U علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
Say when! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
strophe U چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
why i think i can U هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
he has a rocking gait U هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
prints U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
velocity of approach U سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
pnemograph U الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
passanger U شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
printed U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
page U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
pages U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
print U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
indenting U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indent U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
knock knees U زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
dynamic U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com