English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
emulate U هم چشمی کردن با
emulated U هم چشمی کردن با
emulates U هم چشمی کردن با
emulating U هم چشمی کردن با
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
compete U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed U رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes U رقابت کردن با هم چشمی کردن
vie U هم چشمی کردن
vied U هم چشمی کردن
vies U هم چشمی کردن
dip the eye U وصل کردن چشمی طنابهابهم
To try to keep up with the joneses. U چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
Other Matches
rivals U هم چشمی
rivaled U هم چشمی
eyepiece U چشمی
eye U چشمی
eying U چشمی
uniocular U یک چشمی
eyepieces U چشمی
monocular U یک چشمی
eyeing U چشمی
rivalship U هم چشمی
rivaling U هم چشمی
rivalling U هم چشمی
rivalled U هم چشمی
eyes U چشمی
ophtalmic U چشمی
ocular U چشمی
competition U هم چشمی
competitions U هم چشمی
emulation U هم چشمی
becket U چشمی
rival U هم چشمی
monocular deprivation U محرومیت یک چشمی
eye splice U پیوند چشمی
sight check U مقابله چشمی
monocular vision U بینایی یک چشمی
rivalled U هم چشمی کننده
all eyes U چهار چشمی
optic U چشمی بصری
bridle U بند چشمی
eye U چشمی طناب
soft eye U چشمی ساده
rivaled U هم چشمی کننده
entoptic U درون چشمی
rival U هم چشمی کننده
bullring U چشمی سینه
vier U هم چشمی کننده
metascope U دوربین تک چشمی
bullrings U چشمی سینه
bollard eye U چشمی موت
rivaling U هم چشمی کننده
half-glasses عینک یک چشمی
binocular deprivation U محرومیت دو چشمی
penuriousness U تنگ چشمی
bridled U بند چشمی
three eyed union plate U صفحه سه چشمی
monocle U عینک یک چشمی
rivals U هم چشمی کننده
eying U چشمی طناب
thoroughfoot U اتصال چشمی
eyepieces U عدسی چشمی
flemish eye U چشمی بافته
ocular lens U عدسی چشمی
hawse pipe U چشمی لنگر
eyes of the ship U چشمی ناو
eyepiece U عدسی چشمی
monocles U عینک یک چشمی
emolously U از روی هم چشمی
emulative U هم چشمی کننده
bridles U بند چشمی
eyeing U چشمی طناب
thimble U چشمی فلزی
emulously U ازروی هم چشمی
bridling U بند چشمی
thimble eye U چشمی فلزی
thimbles U چشمی فلزی
eyes U چشمی طناب
rivalling U هم چشمی کننده
emulous U هم چشمی کننده
competition U هم چشمی سبقت جویی
swivelled U چشمی خود گرد
ophthalmic U چشمی وابسته به چشم
competitions U هم چشمی سبقت جویی
keep up with the Joneses <idiom> U چشم وهم چشمی
binocular disparity U ناهمخوانی دید دو چشمی
outrival U در هم چشمی پیش افتادن از
swivels U چشمی خود گرد
suborbital U زیر کاسه چشمی
eyebolt U پیچ چشمی دار
eye bolt U مهره چشمی دار
binocular fusion U در هم امیزی دید دو چشمی
swivel U چشمی خود گرد
eyes in the back of one's head <idiom> U چهار چشمی پاییدن
peeped U نگاه زیر چشمی
british antilewisite U نوعی پماد چشمی
running bow line U چشمی زدن به طناب
peep U نگاه زیر چشمی
chock U چشمی فلزی روی پل
peeping U نگاه زیر چشمی
loup U ذره بین چشمی
union plate U صفحه چند چشمی
runner U طناب چشمی دار
parsimoniously U بزفتی باتنگ چشمی
peeps U نگاه زیر چشمی
eyeplate U صفحه چشمی دار
bull nose U چشمی سینه ناو
runners U طناب چشمی دار
foul house U چشمی گرفته لنگر
reduced eye U چشمی باریک شده
roller clock U چشمی بسته قرقره دار
slinks U نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking U نظر چشمی نگاه دزدکی
external rectus U عضله مستقیم برون چشمی
slink U نظر چشمی نگاه دزدکی
optical U نشانه روی بصری چشمی
wall eye U چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
To be all eyes. To watch like a hawk. U چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
borescope U ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
stadia points U تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus U دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
eyestrings U ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
eye-witnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness U گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com