English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
cool one's heels <idiom> U به علت بی ادبی دیگران منتظر ماندن
demanded U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demand U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands U پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
There is the rub . U گیر کار همین جاست (همین است )
milieux U دوروبر
milieus U دوروبر
milieu U دوروبر
environs U دوروبر توابع
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
this same U همین
in like manner <adv.> U به همین نحو
as a consequence <adv.> U بخاطر همین
one of these o c shortlies U در همین روزها
not long a go U همین تازگی ها
alike <adv.> U به همین نحو
for this reason <adv.> U بخاطر همین
likewise <adv.> U به همین نحو
immediately next door <adv.> U همین همسایه ای
all the same <adv.> U به همین نحو
immediately next door <adv.> U همین جنبی
One of these days . U همین روزها
In the vicinity ( neighbourhood ). U همین نزدیکی ها
this once U همین یکبار
very U همان همین
that once U همین یکبار
that is it U همین است
that is a U همین بود
that is a U همین است
ditto <adv.> U به همین نحو
consequently <adv.> U بخاطر همین
by impl <adv.> U بخاطر همین
This very day . U همین امروز
in this sense <adv.> U بخاطر همین
in so far <adv.> U بخاطر همین
insofar <adv.> U بخاطر همین
in this respect <adv.> U بخاطر همین
for that reason <adv.> U بخاطر همین
by implication <adv.> U بخاطر همین
in consequence <adv.> U بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> U بخاطر همین
in this manner <adv.> U بخاطر همین
as a result <adv.> U بخاطر همین
in this wise <adv.> U بخاطر همین
therefore <adv.> U بخاطر همین
whereby <adv.> U بخاطر همین
in this way <adv.> U بخاطر همین
in this vein <adv.> U بخاطر همین
hence <adv.> U بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
the th inst U پنجم همین ماه
steadies U همین راه برو
steadiest U همین راه برو
steady U همین راه برو
I arrived as soon as he left ( went ) . U همین که رفت من آمدم
steadying U همین راه برو
I'll bring it right away . U همین الان می آورم
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
Right now . U همین الان ( حالا)
letter of even date U نامه همین تاریخ
steadied U همین راه برو
this very question U دقیقا همین پرسش
expectant of U منتظر
waiters U منتظر
wistful U منتظر
anticipatory U منتظر
waiting U منتظر
anticipator U منتظر
trray U منتظر
anticipant U منتظر
inexpectant U نا منتظر
waiter U منتظر
repeat range U با همین مسافت تیراندازی کنید
the whole of morality is there U همه اخلاق همین جا است
from now on <idiom> U درست از همین لحظه به بعد
For example ( instance ) , lets take Iran . U مثلا" فرضا" همین ایران
In fact, that is just what is good about it. U اتفاقا"خوبیش در همین است
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
awaiting U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
to look out U منتظر بودن
trray U منتظر شدن
await U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
abhide U منتظر بودن
He just went outside. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just stepped out. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
i await you U منتظر شما هستم
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
on deck U دونده منتظر نوبت
to look for anything U منتظر چیزی شدن
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
less than release unit U یکان منتظر حمل
to wait for any one U منتظر کسی شدن
pan cosmism U اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
She is obsessed with it . U فکر وذکرش فقط همین است وبس
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
abides U منتظر شدن وفا کردن
abided U منتظر شدن وفا کردن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
abide U منتظر شدن وفا کردن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
Knock off your fighting right now! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> U به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
sleeping U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
sleeps U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
jobs U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
I'm looking forward to seeing you again. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
sleep U وضعیت سیستم که منتظر سیگنال است
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
readied U که منتظر است تا قابل استفاده شود
ready U که منتظر است تا قابل استفاده شود
readies U که منتظر است تا قابل استفاده شود
readying U که منتظر است تا قابل استفاده شود
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
job U شماره یک کار در صف که منتظر پردازش است
queues U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queueing U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
queued U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
task U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
queue U صف افراد که یکی پشت سر دیگر منتظر هستند
tasks U ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
readies U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
readying U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
readied U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
I'm looking forward to your next email. U من مشتاقانه منتظر ایمیل بعدی تان می شوم.
Do you think it advisable to wait here U آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
ready U خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
Akstafa peacock U طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
Time and tide wait for no man . <proverb> U زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
it will pay to wait U به منتظر شدنش نمیارزد صبر کردنش ارزش دارد
I very much look forward to meeting you soon. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
queued U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queueing U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queue U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
queues U لیست دادههای , که منتظر پردازش هستند , مجموعهای ازمتن ها
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
answering U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answers U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answered U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
trray U ماندن
stand U ماندن
stayed U ماندن
stay U ماندن
be U ماندن
lie off U ماندن
to wear one's years well U ماندن
subsist U ماندن
subsisted U ماندن
upaemia U ماندن
remained U ماندن
remain U ماندن
stick with <idiom> U ماندن با
to fret one's gizzard U ته ماندن
to be left U ماندن
subsisting U ماندن
subsists U ماندن
failed U وا ماندن
fail U وا ماندن
fails U وا ماندن
abhide U ماندن
lies U ماندن
lied U ماندن
lie U ماندن
queue U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
sequential access U صف بلاکهای منتظر برای پردازش , که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی میشود
queue U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queued U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
queued U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
buffer U فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
queueing U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues U صق بالاکهای منتظر پردازش که با روش دستیابی ترتیبی بازیابی شده اند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com