English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Right now . U همین الان ( حالا)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I'll bring it right away . U همین الان می آورم
He just went outside. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
He just stepped out. U او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
There is the rub . U گیر کار همین جاست (همین است )
Oh, I see! U آه، الان متوجه شدم!
I am tied up ( busy) at the moment. U الان دستم بند است
His name is on the tip of my tongue. U اسمش الان سرزبانم است
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
We were just talking about you. U الان داشتیم حرف تورامی زدیم
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
I'm putting you through now. U شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
The car is now in perfect running order . U اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
That's hardly going to make a difference now, is it ! <idiom> U این الان که دیگه فرقی نمی کنه [تفاوتی نداره] ! [اصطلاح روزمره]
not yet <adv.> U نه تا حالا
forth U از حالا
till now U تا حالا
seeing that U حالا که
now U حالا
even now U حالا حتی
henceforward <adv.> U از حالا به بعد
henceforth <adv.> U از حالا به بعد
from now on <adv.> U از حالا به بعد
this same U همین
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
Now I understand! U حالا متوجه شدم!
Let us suppose ... U حالا فرض کنیم که ...
My turn! U حالا نوبت منه!
simply <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Now, where should we go to? U حالا به کجا برویم؟
just <adv.> <idiom> U حالا [اصطلاح روزمره]
Not to mention the fact that … U حالا بگذریم از اینکه...
that is it U همین است
that once U همین یکبار
this once U همین یکبار
This very day . U همین امروز
as a consequence <adv.> U بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> U بخاطر همین
that is a U همین بود
for this reason <adv.> U بخاطر همین
by impl <adv.> U بخاطر همین
in this respect <adv.> U بخاطر همین
very U همان همین
that is a U همین است
insofar <adv.> U بخاطر همین
in so far <adv.> U بخاطر همین
not long a go U همین تازگی ها
one of these o c shortlies U در همین روزها
in this sense <adv.> U بخاطر همین
immediately next door <adv.> U همین همسایه ای
immediately next door <adv.> U همین جنبی
alike <adv.> U به همین نحو
ditto <adv.> U به همین نحو
consequently <adv.> U بخاطر همین
in this wise <adv.> U بخاطر همین
in this manner <adv.> U بخاطر همین
as a result <adv.> U بخاطر همین
hence <adv.> U بخاطر همین
in this way <adv.> U بخاطر همین
in consequence <adv.> U بخاطر همین
whereby <adv.> U بخاطر همین
therefore <adv.> U بخاطر همین
by implication <adv.> U بخاطر همین
In the vicinity ( neighbourhood ). U همین نزدیکی ها
One of these days . U همین روزها
all the same <adv.> U به همین نحو
in this vein <adv.> U بخاطر همین
in like manner <adv.> U به همین نحو
likewise <adv.> U به همین نحو
for that reason <adv.> U بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
just <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
simply <adv.> <idiom> U حالا دیگه [اصطلاح روزمره]
That's the end of that! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
It's all over now! U این هم [که دیگر] حالا تمام شد!
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
Now I'm back to normal. U حالا به حالت عادی برگشتم.
Please turn left now. U لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
steadies U همین راه برو
steadied U همین راه برو
steadiest U همین راه برو
steady U همین راه برو
this very question U دقیقا همین پرسش
steadying U همین راه برو
letter of even date U نامه همین تاریخ
the th inst U پنجم همین ماه
last sunday U همین یکشنبه که گذشت
I arrived as soon as he left ( went ) . U همین که رفت من آمدم
He is like that. U او [مرد] حالا اینطوریه. [چکارش می شه کرد]
Boys will be boys. U پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
what have you [ gone and] done now! U حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
That's just the way it is. U این حالا [دیگه] اینطوری است.
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
So that is what it is ! So I see! U آها پ؟ بگه ! ( حالا تازه می فهمم )
That's (just) the way it [life] goes. U زندگی حالا اینطوریه. [اصطلاح روزمره]
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
There has as yet been no confirmation. U تا حالا هنوز هیچ تأییدی نیست.
In fact, that is just what is good about it. U اتفاقا"خوبیش در همین است
from now on <idiom> U درست از همین لحظه به بعد
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . U همین رامی خواستم بدانم
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
repeat range U با همین مسافت تیراندازی کنید
the whole of morality is there U همه اخلاق همین جا است
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
For example ( instance ) , lets take Iran . U مثلا" فرضا" همین ایران
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Now I am going to tell you something. U حالا میخوام برات یه چیزی تعریف کنم.
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
Talking of Europe ,please allow me … U حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
Lets suppose the news is true . U حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
The ball is in your court. <idiom> U حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
We've never had it so good. <idiom> U وضع [مالی] ما تا حالا اینقدر خوب نبوده است.
What have you been up to this time? U حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
pan cosmism U اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
She is obsessed with it . U فکر وذکرش فقط همین است وبس
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! U واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
Well, now everyone's here, we can begin. U خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
Knock off your fighting right now! U همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> U به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
The party is over! <idiom> U خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
Akstafa peacock U طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. U در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
universal roll U برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
subjective U فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
acanthus design U طرح پیچک [الهام گرفته شده از گیاهی به همین نام یعنی آکانتوس که بیشتر در طرح گل فرنگ یا گوبلن دیده می شود]
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. U حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
close corporation U شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
Ushak medallion U ترنج عشاق [این ترنج مربوط به شهری به همین نام در ترکیه است که دارای سابقه پانصد ساله در بافت فرش است.]
Lenkoran medallion U ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
fragment U [فرشی که در طول زمان بصورت تکه تکه درآمده باشد. باستان شناسان با مطالعه همین تکه ها عمر فرش، قدمت رنگرزی، نوع طرح و محل بافت را ارزیابی می کنند.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
Lori Pambak motif U ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.]
Gohar carpet U فرش گوهر [این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
Mina-khani design U طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com