Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
synergy
U
همکاری یاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coajutor
U
یاری
succour
U
یاری
comradery
U
یاری
helpings
U
یاری
companionship
U
یاری
helping
U
یاری
adjutancy
U
یاری
friendliness
U
یاری
succor
U
یاری
coajutor
U
یاری کننده
to a oneself for help
U
یاری خواستن
succor
U
یاری کردن
friend
U
یاری نمودن
friends
U
یاری نمودن
adjutantship
U
معاونت یاری
adjuvant
U
یاری کننده
helps
U
کمک یاری
succour
U
یاری کردن
helped
U
کمک یاری
help
U
کمک یاری
coadjutant
U
یاری دهنده
aiding
U
کمک یاری
aid
U
کمک یاری
handing
U
یاری دادن
hand
U
یاری دادن
bestead
U
یاری کردن
service
U
نوکری یاری
aided
U
کمک یاری
to pray in aid of
U
یاری خواستن از
serviced
U
نوکری یاری
to back up
U
یاری یاکمک کردن
civil affairs
U
عملیات مردم یاری
to get behind somebody
U
یاری کردن به کسی
civil military action
U
عملیات مردم یاری
to back somebody up
U
یاری کردن به کسی
coadjutor
U
معاون یاری کننده
to lend a
U
دست یاری دادن
i heed your help
U
به یاری شما نیازمندم
civic action
U
عملیات مردم یاری
to bolster somebody up
U
یاری کردن به کسی
synergism
U
همکاری
cahoots
U
همکاری
co-operate
U
همکاری
cooperation
U
همکاری
competitions
U
همکاری
collaboration
U
همکاری
competition
U
همکاری
togive the leg sof
U
کسیرا در کاردشواری یاری کردن
fortune smiled on him
U
اقبال ویرا یاری کرد
he had the luck to escape
U
بختش یاری کرد که گریخت
incoordination
U
عدم همکاری
incoordinate
U
فاقد حس همکاری
assisted
U
یاور همکاری
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
assist
U
یاور همکاری
noncooperation
U
عدم همکاری
assisting
U
یاور همکاری
assists
U
یاور همکاری
synergistic
U
همکاری کننده
synergistic
U
مربوط به همکاری
pull together
U
همکاری کردن
solidarity
U
همکاری همبستگی
mutualism
U
اصول همکاری
logrolling
U
همکاری متقابل
logroll
U
همکاری کردن
disaffiliation
U
عدم همکاری
disaffiliate
U
همکاری نکردن
teamwork
U
روح همکاری
cooperation
U
همکاری مشترک
co-operation
U
همکاری مشترک
antagonistic cooperation
U
همکاری ناساز
close controlled
U
همکاری نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
coact
U
همکاری کردن
disassociating
U
همکاری نکردن
disassociates
U
همکاری نکردن
disassociated
U
همکاری نکردن
cooperator
U
همکاری کننده
collaboration
U
همکاری مشترک
cooperative work
U
همکاری مشترک
disassociate
U
همکاری نکردن
feeds
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feed
U
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
dissociates
U
قطع همکاری وشرکت
dissociating
U
قطع همکاری وشرکت
disassociation
U
عدم یا فسخ همکاری
gung-ho
U
آمادهی همکاری و عمل
dissociate
U
قطع همکاری وشرکت
keep someone on
<idiom>
U
اجازه همکاری دادن
contributions
U
هم بخشی همکاری وکمک
cooperation
U
همکاری تشریک مساعی
contribution
U
هم بخشی همکاری وکمک
to have the kindness to help s
U
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
take turns
<idiom>
U
انجام کاری با همکاری یکدیگر
to distance
[dissociate]
oneself from
U
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
disaffiliate
U
به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
abasia
U
عدم همکاری عضلات محرکه
organization for economic co opration
U
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
organization for european economic coopr
U
سازمان همکاری اقتصادی اروپا
handle with kid gloves
<idiom>
U
باکسی همکاری دقیق داشتن
mothers help
U
زنی که بانوی خانه رادرپرستاری کودکانش یاری میکند
synergetic
U
دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
friendly society
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies
U
انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
necessary line
U
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
consolidation psychological operation
U
عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate
[disassociate]
oneself from somebody
[something]
U
از کسی
[چیزی]
دوری
[قطع همکاری]
کردن
cam
U
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cams
U
استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
to opt in
[something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
to opt out
[of something]
U
تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
community relations
U
روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
bank giro
U
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
backstabber
U
خیانتکار
[همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation.
U
پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
lady help
U
زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
internationalism
U
روش فکری مبنی بر لزوم همکاری وهمبستگی نزدیک بین ملتهای جهان به حدی که به تشکیل یک حکومت جهانی منجر شود
interoperability
U
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
assisted
U
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisting
U
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assist
U
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assists
U
همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
contributed
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
U
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
aid
U
یاری کردن مساعدت کردن
help
U
یاری کردن مساعدت کردن
helped
U
یاری کردن مساعدت کردن
aiding
U
یاری کردن مساعدت کردن
favourer
U
یاری کننده مساعدت کننده
aided
U
یاری کردن مساعدت کردن
helps
U
یاری کردن مساعدت کردن
pan american union
U
سازمان دولتهای قاره امریکا که به سال 0981 در واشنگتن تاسیس شد و هدف ان گسترش همکاری و همبستگی در شقوق و شئون مختلفه بین کشورهای قاره امریکااست
european monetary agreement
U
موافقتنامه پولی اروپا موافقتنامه تنظیمی بین کشورهای عضو سازمان همکاری اقتصادی اروپا به منظور تسهیل و تنظیم روابط پولی متعاقدین
european unclear a energy agency
U
اداره انرژی هستهای اروپا یکی از سازمانهایی که درسال 8591 در بطن سازمان همکاری اقتصادی اروپا و به منظور تولید انرژی اتمی وبرای مقاصد صلح امیز درکشورهای اروپای غربی ایجاد شده است
coaction
U
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com