English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
synchronised U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pseudostereo U ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
harmonic motion U حرکت هماهنگ
damped harmonic motion U حرکت هماهنگ میرا
simple harmonic motion U حرکت هماهنگ ساده
synchronised U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
ambulate U حرکت کردن درحرکت بودن
synchrinized U همزمان بودن
coincide U همزمان بودن
coincides U همزمان بودن
coincided U همزمان بودن
coinciding U همزمان بودن
harmonized U هماهنگ کردن
harmonises U هماهنگ کردن
harmonizes U هماهنگ کردن
harmonize U هماهنگ کردن
harmonizing U هماهنگ کردن
harmonised U هماهنگ کردن
harmonising U هماهنگ کردن
coordinate U متناسب یا هماهنگ کردن
concurrence U تلاقی دو نیرو در یک خط عملیات نقطه تلاقی همزمان بودن
fire coordination U هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
orchestrating U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrated U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrate U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
desqview U نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
processor U به صورت همزمان همزمان کار کند
orient U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
snakes U دارای حرکت مارپیچی بودن
snake U دارای حرکت مارپیچی بودن
snaked U دارای حرکت مارپیچی بودن
wing and wing U حرکت با باز بودن کامل بادبانها
coordinate U هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
roaming U حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
roams U حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
roamed U حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
roam U حرکت به آسانی ودرارتباط با فرستنده ارتباطی بی سیم بودن
cruised U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise U سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
guinea pigs U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
synchronize U همزمان کردن
synchronises U همزمان کردن
synchronising U همزمان کردن
synchronizes U همزمان کردن
synchronised U همزمان کردن
synchronises U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes U همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronize U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronised U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronises U همزمان شدن با هم مطابق کردن
multi tasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking U همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
flight coordination U هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
clocking U روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
differential ailerons U ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
coordinated U هماهنگ
consonants U هماهنگ
harmonic U هماهنگ
monotone U هماهنگ
consonant U هماهنگ
synchronous U هماهنگ
harmonious U هماهنگ
harmonic vibration U ارتعاش هماهنگ
harmonic U هماهنگ همساز
harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ
coordinator U هماهنگ کننده
cooperating bishop U دو فیل هماهنگ
coordination U هماهنگ سازی
coordinate U هماهنگ ساختن
subharmonic U هماهنگ فرعی
proportional U متقابل یا هماهنگ
harmonic wave U موج هماهنگ
sequencer U شیر هماهنگ
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
coordinating authority U مقام هماهنگ کننده
synchronizing mechanism U ساز و کار هماهنگ
creeping attack U تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
autosyn U هماهنگ کننده خودکار
sequence valve U شیر هماهنگ کننده
damped harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ میرا
executive area U ناحیه هماهنگ ساز
monotone U صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
fire support coordinator U هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
concrescent U دارای رشد مشترک یا هماهنگ
screen coordinator U هماهنگ کنند پوشش دریایی
bsc U SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
compatability U قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
proportional clothing U لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
cim U استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
fire support coordination U هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
raster U سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sail U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed U باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
waved U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves U حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting U فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse U نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order U ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumber U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering U چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braid U ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
move on U ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball U وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing U حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
tapes U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped U وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball U حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
strokes U حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
loitering U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
sail U حرکت کردن
get under way U حرکت کردن
sailings U حرکت کردن
inch U حرکت کردن
to weigh anchor U حرکت کردن
sailed U حرکت کردن
move U حرکت کردن
moves U حرکت کردن
to bear oneself U حرکت کردن
departure U حرکت کردن
departures U حرکت کردن
skews U کج حرکت کردن
have way on U حرکت کردن
whir U حرکت کردن
waggles U حرکت کردن
waggling U حرکت کردن
waggled U حرکت کردن
skewing U کج حرکت کردن
waggle U حرکت کردن
moved U حرکت کردن
skew U کج حرکت کردن
transfers U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer U حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise U حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion U حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
zigzagged U حرکت زیگزاگی کردن
to tail to the tide U باجزرومد حرکت کردن
spanks U با سرعت حرکت کردن
sneaks U دزدکی حرکت ه کردن
sailings U با نازوعشوه حرکت کردن
sneaked U دزدکی حرکت ه کردن
spiralled U بطورمارپیچ حرکت کردن
spiral U بطورمارپیچ حرکت کردن
trailed U بدنبال حرکت کردن
spanked U با سرعت حرکت کردن
spank U با سرعت حرکت کردن
spirals U بطورمارپیچ حرکت کردن
crawfish U به پشت حرکت کردن
trance U باچالاکی حرکت کردن
trails U بدنبال حرکت کردن
pule U باصدا حرکت کردن
lazy U باکندی حرکت کردن
zigzag U حرکت زیگزاگی کردن
laziest U باکندی حرکت کردن
trailing U بدنبال حرکت کردن
to move on U واداربه حرکت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com