Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
coordination
U
هماهنگی
consonance
U
هماهنگی
consistency
U
هماهنگی
concert
U
هماهنگی
harmonies
U
هماهنگی
harmony
U
هماهنگی
concerts
U
هماهنگی
telebrief
U
هماهنگی تلفنی
synergy
U
عمل هماهنگی
cognitive consonance
U
هماهنگی شناختی
harmony of interests
U
هماهنگی منافع
immusical
U
بدون هماهنگی
staff coordination
U
هماهنگی ستادی
tone
U
هماهنگی رنگ ها
internal consistency
U
هماهنگی درونی
footwork
U
هماهنگی پا با اعضای دیگر
eye hand coordination
U
هماهنگی چشم و دست
neuromuscular coordination
U
هماهنگی عصبی- عضلانی
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
to act in concert
<idiom>
U
با هماهنگی کاری را انجام دادن
[اصطلاح روزمره]
The color harmony in nature is very interesting.
U
هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
move of pattern
U
[وجود تقارن و هماهنگی نگاره ها پس از اتمام بافت در مقایسه با نقشه]
appraisal
U
ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
fire coordination line
U
خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
flight coordination
U
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
scramblers
U
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scrambler
U
وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
the concert of europe
U
منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
assembled
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble
U
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
foreby
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
near
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
fast by
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
close-up
U
از نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
close
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
narrowly
U
از نزدیک
imminent
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
upcoming
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
up against
<idiom>
U
نزدیک به
next door to
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
nearby
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
proximate
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
close combat
U
رزم نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
adductor
U
نزدیک کننده
admaxillary
U
نزدیک ارواره
to gain on
U
نزدیک شدن به
to come by
U
نزدیک شدن
to keep close
U
نزدیک ماندن
to be on the way
U
نزدیک شدن
caudal
U
نزدیک به انتها
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
subapical
U
نزدیک راس
aftermost
U
نزدیک پاشنه
aggress
U
نزدیک شدن
adducent
U
نزدیک کننده
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
deciding
U
نزدیک به هدف
toward
U
نزدیک به مقارن
low
U
نزدیک سبد
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
deepest
U
نزدیک به هدف
approachable
U
نزدیک شدنی
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
in the near future
U
در آینده نزدیک
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
close price
U
قیمت نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
near sight
U
نزدیک بینی
hare sighted
U
نزدیک بین
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hand and glove
U
خیلی نزدیک
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
going on
U
نزدیک شدن
gain on
U
نزدیک شدن به
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
nearsightedness
U
نزدیک بینی
his almost night
U
نزدیک شب است
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
myopy
U
نزدیک بینی
near sightedness
U
نزدیک بینی
paranasal
U
نزدیک بینی
keep back
U
نزدیک نشوید
infighting
U
نبرد نزدیک
inextremis
U
نزدیک بمرگ
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
one of these days
U
دراینده نزدیک
in the near f.
U
دراینده نزدیک
near by
U
دم دست نزدیک
neighbor
U
همسایه نزدیک
far and near
U
دور و نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
subcentral
U
نزدیک مرکز
proximal
U
نزدیک مبدا
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
recent memory
U
حافظه نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
come by
U
نزدیک شدن
parotic
U
نزدیک به گوش
paranephric
U
نزدیک گرده
draw on
U
نزدیک شدن
odd comeshortly
U
روز نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw near
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
cypres
U
تقریبی نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
on the simmer
U
نزدیک بجوش
parahepatic
U
نزدیک جگر
short sighted
U
نزدیک بین
acceding
U
نزدیک شدن
adjoining
U
نزدیک مجاور
at
U
پهلوی نزدیک
shortest
U
نزدیک تور
shorter
U
نزدیک تور
short
U
نزدیک تور
grazes
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
graze
U
نزدیک به زمین
whitish
U
نزدیک به سفید
nears
U
نزدیک به ضربه
nearing
U
نزدیک به ضربه
nearest
U
نزدیک به ضربه
besides
U
بعلاوه نزدیک
inside
U
نزدیک بمرکز
insides
U
نزدیک بمرکز
accedes
U
نزدیک شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com