English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shell out U هزینه چیزی را قبول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
current standard cost U هزینه استاندارد و مورد قبول
replacement cost U هزینه جایگزین کردن چیزی
reimbursed U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburse U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
nibble at U در قبول چیزی دودل بودن
declension U عدم قبول چیزی بطورمودبانه
snow under <idiom> U قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
stamped addressed envelope پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
honoured U قبول کردن
accepting U قبول کردن
pass U قبول کردن
honors U قبول کردن
honours U قبول کردن
accords U قبول کردن
adhibit U قبول کردن
accord U قبول کردن
accepts U قبول کردن
honour U قبول کردن
honouring U قبول کردن
accorded U قبول کردن
accept U قبول کردن
passes U قبول کردن
adopt U قبول کردن
adopting U قبول کردن
adopts U قبول کردن
admit U قبول کردن
to take in U قبول کردن
honored U قبول کردن
honoring U قبول کردن
entertains U قبول کردن
passed U قبول کردن
entertained U قبول کردن
admits U قبول کردن
entertain U قبول کردن
admitting U قبول کردن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
take to <idiom> U سریعا قبول کردن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
To accept an invitation . دعوتی را قبول کردن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
honours U یاحوالهای را قبول کردن
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
acceptance of goods U قبول کردن کالا
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
to take up the glove U قبول مبارزه کردن
honouring U یاحوالهای را قبول کردن
accepts U پسندیدن قبول کردن
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
honors U یاحوالهای را قبول کردن
accepting U پسندیدن قبول کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
To assume responsibility . U قبول مسئولیت کردن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
disapprove U قبول نکردن رد کردن
passed U تصویب کردن قبول شدن
passes U تصویب کردن قبول شدن
keep an appointment U قبول کردن قرار ملاقات
To adopt a child ( an infant ) . U کودکی را بفرزندی قبول کردن
vicarious U به نیابت قبول کردن جانشین
pass U تصویب کردن قبول شدن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
refuse U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses U قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
cost U هزینه بهاگذاری کردن
cost allocation U سرشکن کردن هزینه
overcharge U اضافی هزینه کردن
internalization of costs U داخلی کردن هزینه ها
cost minimization U حداقل کردن هزینه
to live in a small way U با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
overcharging U اضافی هزینه کردن
overcharges U اضافی هزینه کردن
overcharged U اضافی هزینه کردن
ratifying U قبول کردن تصویب کردن
ratified U قبول کردن تصویب کردن
adopts U قبول کردن اتخاذ کردن
adopting U قبول کردن اتخاذ کردن
ratify U قبول کردن تصویب کردن
ratifies U قبول کردن تصویب کردن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
to indemnify any one's expense U هزینه کسیرا جبران کردن
to recoup oneself U هزینه خود را جبران کردن
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
to reduce an establishment U کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
pooler U وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
naturalizing U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalizes U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalises U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalize U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
naturalising U اعطای تابعیت قبول تابعیت کردن
carriages U بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
carriage U بردن حمل کردن باربری کرایه هزینه حمل
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
intromission U قبول
acceptances U قبول
adoption U قبول
admission U قبول
compliance U قبول
acknowledgment U قبول
receptions U قبول
admissions U قبول
reception U قبول
acceptance U قبول
imprimatur U قبول
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
withdraw U قبول نکردن
acceptor U قبول کننده
disclaims U قبول نکردن
aceptive U قابل قبول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com