English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pittance U کمک هزینه مختصر
leading edge model U IB سازگار است یک میکروکامپیوتر کم هزینه که با کامپیوتر شخصی
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
precise U مختصر کردن مختصر
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
concise U مختصر
partial U مختصر
short term U مختصر
summary U مختصر
little U مختصر
synoptic U مختصر
summaries U مختصر
tis U مختصر ti is
abstracted U مختصر
laconically U مختصر گو
short U مختصر
shorter U مختصر
shortest U مختصر
febricula U تب مختصر
gnomical U مختصر
compend U مختصر
grammalogue U مختصر
abbreviated U مختصر
incomprehensive U مختصر
viz U مختصر
terse U مختصر
terser U مختصر
tersest U مختصر
laconic U مختصر گو
sums U مختصر
epitome U مختصر
concise <adj.> U مختصر
curt <adj.> U مختصر
fleeting <adj.> U مختصر
short <adj.> U مختصر
succinct <adj.> U مختصر
briefest U مختصر
briefer U مختصر
succinct U مختصر
sum U مختصر
briefed U مختصر
brief U مختصر
abridged U مختصر
briefer U کوتاه مختصر
curtailed U مختصر نمودن
curtail U مختصر نمودن
paraph U امضای مختصر
handlist U فهرست مختصر
briefest U کوتاه مختصر
grind out U پیشروی مختصر
brachygraphy U مختصر نویسی
shorthand U مختصر نویسی
short and sweet <idiom> U مختصر ومفید
nodding acquaintance آشنایی مختصر
squabbling U نزا مختصر
squabbled U نزا مختصر
squabble U نزا مختصر
flash U روشنایی مختصر
curtails U مختصر نمودن
tendency U علاقه مختصر
curtailing U مختصر نمودن
tendencies U علاقه مختصر
my initials are s.h U امضای مختصر من
squabbles U نزا مختصر
flashed U روشنایی مختصر
scumble U مالش مختصر
tiffin U ناهار مختصر
summaries U خلاصه مختصر
petit mal U صرع مختصر
lacanic U مختصر و مفید
tot U یادداشت مختصر
tots U یادداشت مختصر
simplifier U مختصر کننده
shortener U مختصر کننده
potluck U غذای مختصر
let us be brief U مختصر کنیم
contracted U مختصر محدود
flashes U روشنایی مختصر
click U صدای مختصر
briefed U کوتاه مختصر
synopsis U اجمال مختصر
synopses U اجمال مختصر
velitation U جنگ مختصر
pithy U مختصر ومفید
brief U کوتاه مختصر
concisely U بطور مختصر
summary U خلاصه مختصر
inking U اطلاع مختصر
snack U خوراک مختصر
apercu U خلاصه مختصر
comedietta U کمدی مختصر
abridge U مختصر کردن
clicks U صدای مختصر
compendium U مختصر کوتاهی
telegraphic U تلگرافی مختصر
snacks U خوراک مختصر
clicked U صدای مختصر
cheep U اشاره مختصر
briefly speaking U مختصر کنیم
bywords U اشاره یانگاه مختصر
byword U اشاره یانگاه مختصر
curtly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.> U بصورت مختصر و مفید
look in U دیدن کردن مختصر
simplification U تسهیل مختصر سازی
simplifications U تسهیل مختصر سازی
shortened U مختصر کردن کاستن
in a nutshell U بطور خیلی مختصر
abbreviating U مختصر یا مفید کردن
spots U زمان مختصر لحظه
abbreviates U مختصر یا مفید کردن
abbreviate U مختصر یا مفید کردن
shorten U مختصر کردن کاستن
spot U زمان مختصر لحظه
metastable U دارای ثبات مختصر
shortens U مختصر کردن کاستن
abriviated addressing U ادرس مختصر شده
briefly <adv.> U بصورت مختصر و مفید
prospectus U شرح حال مختصر
pulls U برتری جزئی و مختصر
bowing acquaintance آشنایی مختصر سلامی و بس
compendious U موجز مختصر ومفید
prospectuses U شرح حال مختصر
blockhouse U بنای استحکامی مختصر
pull U برتری جزئی و مختصر
feather U فشار مختصر به گاز
to d. into a book U نگاه مختصر بکتابی کردن
step in U بازدید مختصر وکوتاهی کردن
simplifications U ساده گردانی مختصر سازی
multocular U مختصر و مفید کوتاه و سودمند
simplifcation U ساده گردانی مختصر سازی
billeting U ورقه جیره یادداشت مختصر
billets U ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted U ورقه جیره یادداشت مختصر
simplification U ساده گردانی مختصر سازی
smacks U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacked U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smack U چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
billet U ورقه جیره یادداشت مختصر
blinks U نادیده گرفته نگاه مختصر
blink U نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked U نادیده گرفته نگاه مختصر
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlines U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed U ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes U ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash U ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outline U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
luncheonettes U رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette U رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell. U موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
to run in to a person U دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
absorption representation U [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
sclaff U تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
mnemonic U حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
private U شخصی
civilians U شخصی
personal U شخصی
personae U شخصی
civil U شخصی
persona U شخصی
privates U شخصی
personas U شخصی
civilian U شخصی
some one U شخصی
ones U شخصی
informal U شخصی
one U شخصی
personable U شخصی
personal error U خطای شخصی
personal service U خدمت شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal identity U هویت شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
particular good U عین شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
personal staff U ستاد شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal action U دعوی شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal right U حقوق شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
private motive U غرض شخصی
personal motive U غرض شخصی
personal interest U نفع شخصی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com