Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Whoever else that may object .
U
هر کس دیگه که اعتراض کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
challenged
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly
U
بطور اعتراض ازروی اعتراض
protests
U
اعتراض اعتراض کردن
protest
U
اعتراض اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض اعتراض کردن
protested
U
اعتراض اعتراض کردن
Enough is enough!
<idiom>
U
بس کن دیگه!
That's enough.
U
دیگه بس است.
So much the better.
U
دیگه بهتر
Come on!
U
بیا دیگه!
C'mon!
U
بیا دیگه!
What is it now?
U
دیگه چه شده ؟
Next Saturday . This coming Saturday.
U
شنبه دیگه
still worse
U
دیگه بدتر
It is obvious enough . Well of course .
U
خب معلومه دیگه
To such an extent that…
U
تا حدی که دیگه ...
I cant nor can anyone else .
U
نه من می توانم ونه کس دیگه
Do come!
U
خوب بیا دیگه!
Go ahead!
U
انجام بدهید دیگه!
He went for good.
U
رفت و دیگه نیامد
Just go!
U
بریم
[حرکت کن]
دیگه!
Any fool knows that .
U
اینرا دیگه هرخری می داند
That's (just) the way things are.
U
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
You are a fine one to talk . You of all people have a nerve to talk .
U
تو یکی دیگه حرف نزن !
simply
<adv.>
<idiom>
U
حالا دیگه
[اصطلاح روزمره]
I must be going now.
U
الان دیگه باید بروم
Come forward a little (little bit)more.
U
یک قدری دیگه بیا جلو
just
<adv.>
<idiom>
U
حالا دیگه
[اصطلاح روزمره]
He wont be back for another six months.
U
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
Where is the mate ( companion ) of this glove ?
U
لنگه دیگه این دستکش کجاست ؟
How come we dont see you more pften?
U
چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
His political beliefs are old hat now .
U
عقاید سیاسی اش دیگه کهنه شده
I knocked off another 1000 tomans.
U
1000 تومان دیگه از قیمت زدم
You wont catch me going to his house .
U
غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
This is treason, pure and simple.
U
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
Boys will be boys.
U
پسرها حالا دیگه اینطور هستند.
what have you
[ gone and]
done now!
U
حالا دیگه چه فوزولی
[شیطنتی]
کردی!
That's just the way it is.
U
این حالا
[دیگه]
اینطوری است.
I shall be back this day month .
U
درست یک ماه دیگه برمی گردم
It is money down the drain (gone to blazes).
U
این دیگه پول دور ریختن است
That is all we needed!That caps ( beats ) all !
U
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) .
U
این حرفها دیگه کهنه شده است
Enough already!
[American E]
U
دیگه اینقدر حرف نزن!
[اصطلاح روزمره]
These coins are very hard to come by .
U
این سکه ها دیگه گیر نمی آیند
The car is now in perfect running order .
U
اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
He has vowed not to gamble again.
پشت دستش را داغ کرده که دیگه قمار نکند.
second-guess someone
<idiom>
U
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
This jock that you told me is as old as Adams .
U
این لطیفه که گفتی خیلی دیگه کهنه است
Enough already!
[American E]
U
کافیه دیگه!
[خسته شدم از این همه حرف]
[اصطلاح روزمره]
That's hardly going to make a difference now, is it !
<idiom>
U
این الان که دیگه فرقی نمی کنه
[تفاوتی نداره]
!
[اصطلاح روزمره]
protests
U
اعتراض
protest
U
اعتراض
protesting
U
اعتراض
protested
U
اعتراض
protestation
U
اعتراض
power of reservation
U
حق اعتراض
impugnment
U
اعتراض
impugnation
U
اعتراض
contestation
U
اعتراض
animadversion
U
اعتراض
protestations
U
اعتراض
exceptions
U
اعتراض
challenge
U
اعتراض
condemnations
U
اعتراض
condemnation
U
اعتراض
remonstrance
U
اعتراض
objection
U
اعتراض
objections
U
اعتراض
exception
U
اعتراض
challenged
U
اعتراض
challenges
U
اعتراض
impeachment
U
اعتراض
unobjectionable
U
اعتراض ناپذیر
to enter a protest
U
اعتراض کردن
to a on or upon
U
اعتراض کردن بر
objectors
U
اعتراض کننده
take exception to
U
اعتراض کردن به
objector
U
اعتراض کننده
contested
U
اعتراض کردن
unlikely
U
قابل اعتراض
contested
U
اعتراض داشتن بر
contest
U
اعتراض کردن
contest
U
اعتراض داشتن بر
fuss
U
اعتراض کردن
fussed
U
اعتراض کردن
fusses
U
اعتراض کردن
objectionable
U
قابل اعتراض
fussing
U
اعتراض کردن
remonstrance
U
تعرض اعتراض
squawks
U
اعتراض کردن
squawked
U
اعتراض کردن
objecting
U
اعتراض داشتن
objected
U
اعتراض کردن
objected
U
اعتراض داشتن
object
U
اعتراض کردن
object
U
اعتراض داشتن
indirect objects
U
اعتراض کردن
indirect objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
اعتراض کردن
objecting
U
اعتراض کردن
squawk
U
اعتراض کردن
unquestionable
U
غیرقابل اعتراض
except
U
اعتراض کردن
to e. a protest
U
اعتراض کردن
fulminates
U
اعتراض کردن
fulminated
U
اعتراض کردن
fulminate
U
اعتراض کردن
objects
U
اعتراض کردن
objects
U
اعتراض داشتن
exceptionable
U
اعتراض پذیر
direct objects
U
اعتراض داشتن
protest
U
اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض رسمی
impugn
U
اعتراض کردن
kicker
U
اعتراض کننده
impugning
U
اعتراض کردن
contesting
U
اعتراض کردن
contests
U
اعتراض داشتن بر
impugnable
U
قابل اعتراض
protests
U
اعتراض کردن
protests
U
اعتراض رسمی
impugned
U
اعتراض کردن
bill of exception
U
اعتراض نامه
contests
U
اعتراض کردن
appose
U
اعتراض کردن
challengeable
U
قابل اعتراض
exept
U
اعتراض کردن
disputable
U
اعتراض پذیر
protesting
U
اعتراض کردن
obtest
U
اعتراض کردن
implicit
U
بلا اعتراض
unquestioning
U
غیرقابل اعتراض
contesting
U
اعتراض داشتن بر
protest for non acceptance
U
اعتراض نکول
demurrant
U
اعتراض کننده
defiance
U
مقاومت اعتراض
controvertible
U
قابل اعتراض
protest
U
اعتراض رسمی
demurrable
U
اعتراض پذیر
impugns
U
اعتراض کردن
contestable
U
قابل اعتراض
protested
U
اعتراض کردن
condemnable
U
قابل اعتراض
demurrer
U
اعتراض کننده
protested
U
اعتراض رسمی
condemnations
U
محکوم کردن اعتراض
to protest against something
U
به چیزی اعتراض کردن
adhominem
U
حمله یا اعتراض به اشخاص
indirect objects
U
کالا اعتراض کردن
object
U
کالا اعتراض کردن
objected
U
کالا اعتراض کردن
objecting
U
کالا اعتراض کردن
impugns
U
مورد اعتراض قراردادن
objects
U
کالا اعتراض کردن
impugned
U
مورد اعتراض قراردادن
impugn
U
مورد اعتراض قراردادن
impugning
U
مورد اعتراض قراردادن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
condemnation
U
محکوم کردن اعتراض
implicit obedience
U
فرمانبرداری بدون اعتراض
objectionably
U
بطور قابل اعتراض
confrontational
U
رفتار همراهبا اعتراض
retour sans protet
U
اعاده بدون اعتراض
disputability
U
قابل اعتراض بودن
to take exception to anything
U
به چیزی اعتراض کردن
to cry shame upon
U
اعتراض سخت بر...کردن
And exactly what do you mean by that ?
U
مقصود ؟( درمقام اعتراض )
demurrer
U
اعتراض بصلاحیت دادگاه
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
U
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
contest
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contesting
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
to plead against a decision
U
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
protests
U
اعتراض به رای داور کشتی
impugn
U
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protesting
U
اعتراض به رای داور کشتی
impugning
U
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protest
U
اعتراض به رای داور کشتی
contested
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugns
U
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
animadvert
U
اعتراض کردن متوجه شدن
protested
U
اعتراض به رای داور کشتی
loud-mouthed
U
اهل جیغ و داد و اعتراض
to venture on an objection
U
باجرات اعتراض به کسی کردن
The people protested vocally.
U
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
contests
U
مورد تردید یا اعتراض قراردادن
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
impugned
U
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
put one's foot down
<idiom>
U
با تمام وجود اعتراض کردن
litigates
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
questioned
U
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
litigated
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
question
U
مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
I take exception to the tone of your remarks.
U
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com