Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Every crisis should be viewed
[seen]
as an opportunity.
U
هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Christmas comes but once a year.
<proverb>
U
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
critical coupling
U
کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
title
U
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles
U
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
U
عنوان دهنده عنوان مشخص
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
double coincidence of wants
U
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
broaching
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
U
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
climacteric
U
بحرانی
decretory
U
بحرانی
decretive
U
بحرانی
critical limit
U
حد بحرانی
marginal
U
بحرانی
critical
U
بحرانی
acute
U
بحرانی
critical coupling
U
تزویج بحرانی
critical frequency
U
فرکانس بحرانی
critical depth
U
عمق بحرانی
critical path
U
مسیر بحرانی
nick
U
موقع بحرانی
critical assembly
U
ترتیب بحرانی
critical period
U
دوره بحرانی
critical point
U
نقطه بحرانی
critical current
U
شدت بحرانی
critical point
U
نقطه بحرانی
nicked
U
موقع بحرانی
nicking
U
موقع بحرانی
nicks
U
موقع بحرانی
critical height
U
ارتفاع بحرانی
critical isotherm
U
هم دمای بحرانی
critical heat flux
U
شارحرارتی بحرانی
critical magnitude
U
اندازه بحرانی
critical mass
U
جرم بحرانی
critical damping
U
میرائی بحرانی
critical damping
U
خفیدگی بحرانی
critical density
U
چگالی بحرانی
juncture
U
موقع بحرانی
critical area
U
ناحیه بحرانی
razor edge
U
موقعیت بحرانی
cretical flow
U
جریان بحرانی
critical valve
U
مقدار بحرانی
critical velocity
U
سرعت بحرانی
critical amplification
U
تقویت بحرانی
critical
U
حیاتی بحرانی
acritical
U
غیر بحرانی
Critical Regonalism
U
منطقه ی بحرانی
exigent
U
فشاراور بحرانی
critical activity
U
فعالیت بحرانی
critical temperature
U
دمای بحرانی
critical altitude
U
ارتفاع بحرانی
critical pressure
U
فشار بحرانی
critical region
U
ناحیه بحرانی
critical region
U
منطقه بحرانی
critical value
U
ارزش بحرانی
critical resistance
U
مقاومت بحرانی
critical angle
U
زاویه بحرانی
critical speed
U
سرعت بحرانی
critical height
U
بلندی بحرانی
critical pollution
U
الودگی بحرانی
critical flow
U
جریان بحرانی
critical grid current
U
شدت بحرانی شبکه
critical grid voltage
U
ولتاژ بحرانی شبکه
critical grid current
U
جریان بحرانی شبکه
flood stage
U
تراز بحرانی طغیان
critical path method
U
روش مسیر بحرانی
critical path analysis
U
تحلیل مسیر بحرانی
critical molecular mass
U
جرم مولکولی بحرانی
critical temperature
U
درجه حرارت بحرانی
critical isotherm
U
منحنی هم دمای بحرانی
critical infinte cylinder
U
قطر بحرانی استوانه
critical wave legth
U
طول موج بحرانی
critical resistance
U
مقدار مقاومت بحرانی
critically
U
بطور بحرانی یا وخیم
critical concentration
U
میزان تمرکز بحرانی
critical closing speed
U
سرعت بحرانی پایین
critical anode distance
U
فاصله بحرانی اندی
critical angle of attack
U
زاویه حمله بحرانی
cpm
U
روش مسیر بحرانی
critcal fore pressure
U
فشار حد خلاء بحرانی
critical backing pressure
U
فشار حد خلاء بحرانی
critical date
U
مدت زمان بحرانی
thermal critical point
U
نقطه ی بحرانی حرارتی
critical degree of polymerization
U
درجه بحرانی بسپارش
critical deformation
U
تغییر شکل بحرانی
critical heat flux ratio
U
نسبت شار حرارتی بحرانی
supercritical fluid chromatography
U
کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
to recover from something
U
ترمیم شدن
[مثال از بحرانی]
critical cooling rate
U
میزان سرد کنندگی بحرانی
epitasis
U
دوره بحرانی وشدت مرض
critical grid bias
U
ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
to recover from something
U
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
deliberates
U
با فرصت
deliberating
U
با فرصت
occasioning
U
فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
occasions
U
فرصت
deliberated
U
با فرصت
timed
U
فرصت
spaces
U
فرصت
times
U
فرصت
opportunity
U
فرصت
char
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
oportunity
U
فرصت
deliberate
U
با فرصت
time
U
فرصت
charring
U
فرصت
opportunities
U
فرصت
breather
U
فرصت
seasoned
U
فرصت
seasons
U
فرصت
season
U
فرصت
space
U
فرصت
deliberation
U
فرصت
chare
U
فرصت
deliberations
U
فرصت
breathers
U
فرصت
occasion
U
فرصت
occasioned
U
فرصت
chars
U
فرصت
to recover from something
U
به حالت اول درآمدن
[مثال از بحرانی]
critical build up resistance
U
مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
stbtitle
U
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
chancing
U
فرصت مجال
occasions
U
فرصت مناسب
timed
U
فرصت موقع
time
U
فرصت مجال
chancing
U
فرصت بل گرفتن
times
U
فرصت موقع
time
U
فرصت موقع
opportunist
U
فرصت طلب
times
U
فرصت مجال
timed
U
فرصت مجال
chances
U
فرصت بل گرفتن
chances
U
فرصت مجال
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
occasioned
U
فرصت مناسب
opportunism
U
فرصت طلبی
occasion
U
فرصت مناسب
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
betimes
U
در اولین فرصت
opportunity cost
U
هزینه فرصت
at leisure
U
فرصت دار
market opportunity
U
فرصت بازار
chance
U
فرصت مجال
chance
U
فرصت بل گرفتن
chanced
U
فرصت مجال
chanced
U
فرصت بل گرفتن
occasioning
U
فرصت مناسب
head start
U
فرصت برتری
head starts
U
فرصت برتری
last-ditch
U
آخرین فرصت
vantage
U
تفوق فرصت
leisure
U
فرصت مجال
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
make time
U
فرصت کردن
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
tidewaiter
U
مترصد فرصت
s.f.c
U
chromatography supercriticalfluid کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
gain opportunity
U
اغتنام فرصت کردن
on the first occasion
U
در نخستین وهله یا فرصت
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
deadline
U
سررسید اخرین فرصت
lurked
U
درانتظار فرصت بودن
he seized upon the chance
U
فرصت راغنیمت شمرد
miss the boat
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
i had a quiet read
U
فرصت پیدا کردم
Go while the going is good .
U
تا فرصت با قی است برو
to seize the opportunity
U
فرصت را غنیمت شمردن
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
miss out on
<idiom>
U
ازدست دادن فرصت
snapat the chance
U
فرصت را در اغوش بگیر
deadlines
U
سررسید اخرین فرصت
at your earliest convenience
U
در اولین فرصت مناسب
to cathan an opportunity
U
فرصت راغنیمت شمردن
gain opportunity
U
فرصت را مغتنم شمردن
To take advantage of an opportunity.
U
از فرصت استفاده کردن
lurks
U
درانتظار فرصت بودن
watch one's time
U
مراقب فرصت بودن
deliberate crossing
U
عبور با فرصت از رودخانه
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
lurking
U
درانتظار فرصت بودن
to miss the buy
U
فرصت را ازدست دادن
lurk
U
درانتظار فرصت بودن
eye water
U
اب دیده
eyeing
U
دیده
eyes
U
دیده
eying
U
دیده
eye
U
دیده
He is an opportunist.
U
آدم فرصت طلبی است
extras
U
کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com