Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I could never make her understand .
U
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nojoy
U
موفقیتی نیست موفق نشدم
i took no notice of him
U
ملتفت او نشدم
never
U
هرگز
when hell freezes over
<idiom>
U
هرگز
over one's dead body
<idiom>
U
هرگز
not for an instant
U
هرگز
neer
U
هرگز
nevermore
U
هرگز دیگر
Eternal (everlasting)life.
U
ابدا" (هرگز ) !
nulipara
U
زن هرگز نزاییده
ever-
U
هرگز هیچ
ever
U
هرگز هیچ
never more
U
هرگز دیگر
nonwinner
U
هرگز برنده نشده
the jealouse never had tranquillity.
<proverb>
U
یسود هرگز نیاسود .
i had never seen such a book
U
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
he never saw a lion
U
او هرگز شیر ندیده است
Better late then never.
<proverb>
U
تاخیر بهتر از هرگز است .
he has never seen a lion
U
او هرگز شیر ندیده است
that will be the day
<idiom>
U
چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
I never saw anything like it.
U
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
Not on your life !
U
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
Better late than never!
<proverb>
U
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never.
<proverb>
U
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
THe flesh will never be separated from the finger .
<proverb>
U
گوشت هرگز از ناخن جدا نمى شود .
Never look a gift horse in the mouth.
<proverb>
U
دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
A tale never loses in the telling .
<proverb>
U
یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
an impersonal deity
U
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
A watched pot never boils.
<proverb>
U
چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
Two cas and a mouse , two wives in one house , two.
<proverb>
U
دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
Time and tide wait for no man .
<proverb>
U
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Borrowed garments never fit well .
<proverb>
U
لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود.
maiden race
U
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
Never put off till tomorrow what maybe done today.
<proverb>
U
آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
successful
U
موفق
successful
<adj.>
U
موفق
upbeat
U
موفق
throve
U
موفق شد
lucrative
U
موفق
prosperous
U
موفق
come off
<idiom>
U
موفق شدن
to come through
U
موفق شدن
to pull through
U
موفق شدن
attaining
U
موفق شدن
I made good my escape .
U
موفق به فرار شد
attain
U
موفق شدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
U
موفق نشدن
go over well
<idiom>
U
موفق بودن
have it made
<idiom>
U
موفق بودن
to go wrong
U
موفق نشدن
make a hit
<idiom>
U
موفق شدن
attains
U
موفق شدن
sure-fire
U
حتما موفق
arrives
U
موفق شدن
attained
U
موفق شدن
wows
U
موفق شدن
arrive
U
موفق شدن
arrived
U
موفق شدن
fay
U
موفق شدن
wow
U
موفق شدن
arriving
U
موفق شدن
hot hand
U
پرتاب موفق
wowing
U
موفق شدن
wowed
U
موفق شدن
to fall through
U
موفق نشدن
to make a shift
U
موفق شدن
manage to do it
U
موفق بانجام ان شدن
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
two-way
U
موفق در حمله و دفاع
connects
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
hit
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
connect
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
hitting
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
to go places
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
to come up in the world
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
hits
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
convert
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
converted
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
to f. in the pan
U
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
succeeded
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
to get sight of a person
U
موفق بدیدن کسی شدن
succeeds
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
put across
U
باحقه بازی موفق شدن
succeed
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
converts
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converting
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
i managed to do it
U
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to get any ones speech
U
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
Supposing we do not succeedd, then waht?
U
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
smash hit
<idiom>
U
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to be a dead duck
U
امکان موفق شدن را نداشتن
[چیزی یا کسی]
deliver the goods
<idiom>
U
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
Never spend money before you have earned it.
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
He'll never get anywhere.
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
fail
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
He'll never amount to anything.
<idiom>
U
او
[مرد]
هیچوقت موفق نمی شود.
[در زندگیش یا کارش]
[اصطلاح روزمره]
It appears questionable whether he will manage to do that.
U
بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
misses
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss
U
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
Safavid period
U
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
to strike oil
U
کامیاب شدن موفق شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com