English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
There was great confusion ( chaos ) . It was a free for all . U هرکی هرکی بود (هرج ومرج وبی نظمی )
batters U توپزنی که نوبت اوست
batter U توپزنی که نوبت اوست
striker U کروکه بازی که نوبت اوست
striker U بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers U کروکه بازی که نوبت اوست
strikers U بیلیارد بازی که نوبت اوست
every dog has his d. U هرکسی چندروزه نوبت اوست
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
intermit U نوبت داشتن نوبت شدن
in memory of blessedmemory U بیاد
in memoriam U بیاد
in rememberbrance of U بیاد
after بیاد بود
recalls U بیاد اوردن
recalled U بیاد اوردن
recall U بیاد اوردن
to put in remembrance U یاداور شدن بیاد
remind U یاداور شدن بیاد اوردن
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
reminded U یاداور شدن بیاد اوردن
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
reminding U یاداور شدن بیاد اوردن
reminds U یاداور شدن بیاد اوردن
It reminds me of my schooldays . U مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
Dont get my back up. U نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
earlier U زودتر
sooner U زودتر
as early aspossible U هر چه زودتر
as soon as possible U هر چه زودتر
month's mind U ایین مذهبی بیاد بود کسیکه درگذشته در روز سی ام مردنش
juniors U زودتر تازه تر
early as possible U هرچه زودتر
junior U زودتر تازه تر
it is he that U اوست که
it is up to him to U با اوست که
he is if the right U حق با اوست
to rank the soldiers U اوست
previous U آنچه زودتر رخ میدهد
previously U زودتر اتفاق افتادن
he predeceased his son U زودتر از پسرش مرد
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
it is his fault U تقصیر اوست
that right inheres in him U این حق اوست
the fault lies with him U تقصیر با اوست
In that case he is right. U د رآنصورت حق با اوست
it is usual with him U معمول اوست
is that her U ایا اوست
he is f. her U مایل اوست
it is mortal to him U کشنده اوست
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
the volume that preceded U جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
whichever is the sooner U هر کدام که زودتر رخ بدهد [قانون]
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
it is under his nose U درست جلوچشم اوست
It belongs to him personally. U متعلق بشخص اوست
it is under his nose U پیش روی اوست
it is personal to himself U مال شخص اوست
it is a libel on him U مایه ابروئی اوست
imeant his brother U مقصودم برادر اوست
the goods are orlie in pledge U کالا در گرو اوست
he loves herher to d. U دیوانه عشق اوست
it is his very own U مال خود اوست
to arrive in good time U خیلی زودتر از وقت ملاقات رسیدن
shake a leg <idiom> U تکان بخوری ،زودتر راه رفتن
it depends on his approval U منوط به موافقت و تصویب اوست
demonist U کسیکه معتقدبهستی دیووتوانایی اوست
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
early bird catches the worm <idiom> U هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
noah ark U کشتی بچگانه که اسباب بازی اوست
the observed of all observers U کسیکه توجه همه سوی اوست
he has the p of forgiving U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
it is his p to forgive U بخشیدن ازامتیازات وحقوق ویژه اوست
brown major U براون مقدم یاانکه زودتر به اموزشگاه امده است
it is u.for him to tell a lie دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
She is handicapped by her age . Her age stands in her way . U سنش مانع کار او است ( مانعی درراه اوست )
lead U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
leads U پایی که در پرش از روی مانع زودتر از پای دیگر بلند میشود
gallio U ماموریاشخصی که ازدخالت درکاری که بیرون ازصلاحیت اوست خود داری
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
tours U نوبت
turns U نوبت
out of turn U بی نوبت
heat U نوبت
heats U نوبت
tertian fever U نوبت غب
periodicity U نوبت
intermittence U نوبت
tertian fever U نوبت سه به یک
inning U نوبت
turn U نوبت
serves U نوبت
tricked U نوبت
reprise U نوبت
tricking U نوبت
touring U نوبت
served U نوبت
toured U نوبت
serve U نوبت
trick U نوبت
alternation U نوبت
tour U نوبت
period U روزگار نوبت
periods U روزگار نوبت
prime shift U نوبت اول
periods U نوبت مرحله
round U نوبت گردکردن
round robin U با گردش نوبت
period U نوبت ایست
round robin U نوبت گردشی
it is my lead U نوبت من است
movement credit U نوبت حرکت
period U نوبت مرحله
penalties U از کف دادن نوبت
periods U نوبت ایست
out of turn U خارج از نوبت
roundest U نوبت گردکردن
penalty U از کف دادن نوبت
shift U نوبت تعویض
shifts U نوبت کار
whose turn is it? U نوبت کیست
shifts U نوبت کاری
handouts U نوبت بازی
handout U نوبت بازی
tricking U نوبت نگهبانی
tricked U نوبت نگهبانی
trick U نوبت نگهبانی
periodic U نوبت دار
every dog has his day <idiom> U آسیاب به نوبت
shifts U نوبت تعویض
shift U نوبت کار
shift U نوبت کاری
shifted U نوبت تعویض
shifted U نوبت کار
shifted U نوبت کاری
intermittent U نوبت دار
piggybacking U استفاده از پیام ارسالی برای انتقال تصدیق از یک پیام که زودتر دریافت شده است
brown minor U براون کهتر یا ان براون که زودتر به اموزشگاه امده است
rotas U جدول نوبت خدمت
out- U نوبت سرویس اسکواش
air register U تنظیم نوبت پرواز
outed U نوبت سرویس اسکواش
say U نوبت حرف زدن
My turn! U حالا نوبت منه!
says U نوبت حرف زدن
to be one's turn [go] U نوبت [کسی] شدن
out U نوبت سرویس اسکواش
every other <idiom> U به نوبت عرض شدن
first dogwatch U نوبت نگهبانی عصر
roundest U نوبت گرد کردن
on deck U دونده منتظر نوبت
on deck U در انتظار نوبت شنا
it is your move U نوبت شما است
collocation U نظم نوبت وترتیب
The ball is in your court. <idiom> U حالا نوبت تو است.
shift schedule U برنامه نوبت کاری
round U نوبت گرد کردن
rota U جدول نوبت خدمت
activities U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
activity U روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند
clamper U مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
He jumped the queue. U پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around U توپ زدن به نوبت در یک ردیف
all things come to him who waits <proverb> U بر اثر صبر نوبت ظفر آید
move U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved U نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
platoon U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
To jump the queue. U خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
queuing theory U نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
platoons U بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
antiperiodic U جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
call book U دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
innings U نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
one and nine balls billiard U بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
to catch out a batsman U گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesome U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesomes U مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
concurrent U اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due U از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wicket U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wickets U میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
every one fired two rounds U هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster U دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com