Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 125 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
deep targets
U
هدفهای عمیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
target system
U
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
deep targets
U
هدفهای باعمق زیاد هدفهای دوردست
economic ends
U
هدفهای اقتصادی
linear target
U
هدفهای خطی
mission objectives
U
هدفهای ماموریت
national objectives
U
هدفهای ملی
linear target
U
هدفهای درخط
surface targets
U
هدفهای سطحی
successive objective
U
هدفهای متوالی
substitute goals
U
هدفهای جانشین
priority targets
U
هدفهای دارای تقدم
air target chart
U
نقشه هدفهای هوایی
joint strategic objectives
U
هدفهای مشترک استراتژیکی
crossing target
U
هدفهای متحرک عرضی
trap shoot
U
تیراندازی به هدفهای متحرک
surface targets
U
هدفهای روی سطح اب
target chart
U
نقشه هدفهای بمباران هوایی
trap house
U
محل خروج هدفهای متحرک
trap gun
U
تفنگ مخصوص تیراندازی به هدفهای متحرک
subaqueous ranging
U
تعیین محل هدفهای دریایی نامریی
air target material program
U
برنامه تهیه اماد برای تک به هدفهای هوایی
strafing
U
به مسلسل بستن هدفهای زمینی به وسیله هواپیما
high pheasant
U
تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
strafing
U
زیر اتش گرفتن هدفهای زمینی به وسیله تیربارهواپیما
quick fire
U
تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
target dossiers
U
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
subaqueous ranging
U
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
air target mosaic
U
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
profound
U
عمیق
deep rooted
U
عمیق
deepest
U
عمیق
deeper
U
عمیق
deep
U
عمیق
fathomless
U
عمیق
soaking pit
U
کوره عمیق
deep hole drilling
U
سوراخ عمیق
deep hole boring
U
سوراخ عمیق
deep fording
U
عبور از اب عمیق
pit type furnace
U
کوره عمیق
channels
U
قسمت عمیق اب
inhalation
U
نفس عمیق
suspiration
U
نفس عمیق
grand opera
U
اپرای عمیق
deep percolation
U
نفوذ عمیق
deep well
U
چاه عمیق
willie waught
U
جرعه عمیق
deep drawing
U
کشش عمیق
profoundly
U
بطور عمیق
sopor
U
خواب عمیق
depth charges
U
خرج عمیق
depth charge
U
خرج عمیق
canyons
U
دره عمیق
canyon
U
دره عمیق
channelled
U
قسمت عمیق اب
channeling
U
قسمت عمیق اب
channeled
U
قسمت عمیق اب
channel
U
قسمت عمیق اب
crevasse
U
شکاف عمیق
crevasses
U
شکاف عمیق
abysses
U
بسیار عمیق
advance cracking
U
ترکهای عمیق
depth adjustment
تنظیم عمیق
abyss
U
بسیار عمیق
recondite
U
عمیق پیچیده
in-depth
U
دقیق و عمیق
midnight
U
دل شب تاریکی عمیق
heartstrings
U
احساسات عمیق
abysm
U
بسیار عمیق
in a world of one's own
<idiom>
U
مشکل عمیق داشتن
subsoil ploughing
U
شخم گود یا عمیق
subsoil
U
شخم عمیق زدن
clunks
U
صدای عمیق و تو خالی
to be dead asleep
U
در خواب عمیق بودن
suspire
U
نفس عمیق کشیدن
slow-wave sleep
[SWS]
U
خواب عمیق
[روانشناسی]
deep sleep
U
خواب عمیق
[روانشناسی]
To take a deep breath .
U
نفس عمیق کشیدن
clunk
U
صدای عمیق و تو خالی
psychognosis
U
مطالعه عمیق روانی
steepest
U
دارای شیب عمیق
diving well
U
قسمت عمیق استخر
deep supporting fire
U
اتش پشتیبانی عمیق
deep fording
U
عبوراز پایاب عمیق
deep charge
U
خرج عمیق دریایی
bathyal
U
مربوط به دریای عمیق
ravine
U
دره تنگ و عمیق
canon
U
دره عمیق وباریک
canons
U
دره عمیق وباریک
ebb tide
U
جریان جذر عمیق
ravines
U
دره تنگ و عمیق
pit furnace crane
U
جراثقال کوره عمیق
pit type furnace
U
کوره نوع عمیق
steep
U
دارای شیب عمیق
reconditely
U
بطور پوشیده یا عمیق
heartstring
U
عمیق ترین احساسات دل
psychognosy
U
مطالعه عمیق روانی
plunges
U
گودال عمیق سرازیری تند
plunged
U
گودال عمیق سرازیری تند
total discharge
U
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
plunge
U
گودال عمیق سرازیری تند
depth-adjustment mechanism
طرز کار تنظیم عمیق
tarn
U
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
bore hole pump
U
تلمبه توربینی چاه عمیق
deep minefield
U
میدان مین عمیق زیرابی
deep hole drilling machine
U
دستگاه مته سوراخ عمیق
deep hole boring machine
U
دستگاه مته سوراخ عمیق
controvrsism
U
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
ruts
U
جای چرخ عمیق روی شوسه
subcutis
U
عمیق ترین قسمت زیر پوست
hungry
U
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
rut
U
جای چرخ عمیق روی شوسه
heart strings
U
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
target discrimination
U
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
antimateriel ammunition
U
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
deep discharge
U
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
I have thought long and hard about it.
U
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
splash
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashing
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
splashes
U
ترکیدن ترکیدن گلوله در پدافند هوایی یعنی کلیه هدفهای هوایی زده شد
straddle trench
U
خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
application of fire
U
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
radar discrimination
U
قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com