English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
blow U هدر دادن موقعیت
blows U هدر دادن موقعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
Other Matches
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
berths U موقعیت جا
berthing U موقعیت جا
berthed U موقعیت جا
position U موقعیت
occasion U موقعیت
occasioned U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasions U موقعیت
situation U موقعیت
locations U موقعیت
location U موقعیت
situations U موقعیت
situs U موقعیت
condition U موقعیت
positioned U موقعیت
orientation U موقعیت
line of position U خط موقعیت
site U موقعیت
berth U موقعیت جا
sited U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
lodgment U موقعیت
sites U موقعیت
circumstantial U مربوط به موقعیت
print position U موقعیت چاپ
positioning U تثبیت موقعیت
position finding U موقعیت یابی
position buoy U بویه موقعیت
plotted U نقطه موقعیت
social status U موقعیت اجتماعی
plots U نقطه موقعیت
status U اهمیت یا موقعیت
plot U نقطه موقعیت
social situation U موقعیت اجتماعی
storage location U موقعیت انباره
rest position U موقعیت سکون
orientation U تعیین موقعیت
razor edge U موقعیت بحرانی
sign position U موقعیت علامت
case U وضعیت موقعیت
point U محل یا موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
stimulus situation U موقعیت محرک
situation of a building U موقعیت ساختمان
radar location U موقعیت رادار
point guard U موقعیت گارد
situation U موقعیت حالت
pertinence U موقعیت شایستگی
forward position U موقعیت رو به جلو
page orientation U موقعیت صفحه
firing position U موقعیت احتراق
exoposition U موقعیت اگزو
endo position U موقعیت اندو
footing U موقعیت وضع
monopoly position U موقعیت انحصاری
orientation U تشخیص موقعیت
benzylic position U موقعیت بنزیلی
bit position U موقعیت ذره
d. of a situation U موقعیت باریک
situations U موقعیت حالت
positioned U شکل موقعیت
lies U موقعیت چگونگی
configurations U وضعیت یا موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
position U شکل موقعیت
pertinency U موقعیت شایستگی
lied U موقعیت چگونگی
pertinence or nency U دخل موقعیت
lie U موقعیت چگونگی
ground position U موقعیت زمینی
configuration U وضعیت یا موقعیت
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
stand U عهده دارشدن موقعیت
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
space orientation U موقعیت یابی فضایی
upwell U موقعیت بهتری یافتن
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
trim U موقعیت قایق دراب
trimmest U موقعیت قایق دراب
trims U موقعیت قایق دراب
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
stations U موقعیت اجتماعی وضع
station U موقعیت اجتماعی وضع
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
opportuneness U موقعیت موقع بودن
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
positional U وابسته به موقعیت یامقام
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
trims U موقعیت تخته موج دراب
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
trim U موقعیت تخته موج دراب
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
IF statement U عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
audit U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
auditing U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
audits U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
digitize U سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
geopolitic U علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
sensor U وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
description U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
descriptions U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
goals U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goal U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
backward U جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
failure U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
zero supperssion U موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
bar automatic U میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
backs U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
pin money U وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
cell U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com