Perdic | نیمه الهی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	semidivine U	نیمه الهی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	overlap U	نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
	overlapped U	نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
	overlaps U	نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
	seahorses U	رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
	seahorse U	رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
	interlap U	چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
	pmos U	ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
	cmos U	روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
	splicing U	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
	splices U	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
	semipublic U	نیمه عمومی نیمه دولتی
	spliced U	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
	splice U	نیمه نیمه رویهم گذاشتن
	imbricate U	نیمه نیمه روی هم گذاشتن
	semilustrous U	نیمه درخشان نیمه مجلل
	divine U	الهی
	divined U	الهی
	divines U	الهی
	divining U	الهی
	celestial U	الهی
	oracle U	الهام الهی
	oracles U	الهام الهی
	jurisprudence U	حقوق الهی
	providence U	مشیت الهی
	act of God U	مشیت الهی
	precepts of god U	احکام الهی
	grace of god U	موهبت الهی
	god's ordinace U	مشیت الهی
	theology U	حکمت الهی
	divine compassion U	رحمت الهی
	monad U	جوهر الهی
	doctor of d. U	حکیم الهی
	afflatus U	وحی الهی
	charisma U	عطیه الهی
	acts of God U	مشیت الهی
	theosophy U	حکمت الهی
	agape U	عشق الهی
	semi naufragium U	نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
	theological U	وابسته بعلوم الهی
	free grace U	توفیق بی منت الهی
	theologians U	حکیم الهی خداشناس
	numen U	وجود الهی خدا
	under the shdow of god U	بسایه خدا در فل الهی
	theologian U	حکیم الهی خداشناس
	providentially U	از مشیت الهی من جانب الله
	charism U	عطیه الهی جذبه روحانی
	gracing U	فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
	graces U	فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
	graced U	فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
	grace U	فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
	physico theology U	حکمت الهی موافق اصول طبیعی
	absolutist U	کسیکه معتقدبه قوای نامحدود الهی است
	half life U	نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
	systematic theology U	بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
	erastianism U	سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
	beneficial occupancy U	اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
	from mid may to mid june U	از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
	semifinal U	مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
	semi U	نیمه
	half deck U	نیمه پل
	stiffish U	نیمه شق
	semis U	نیمه
	division line U	خط نیمه
	mid- U	نیمه
	mid U	نیمه
	part way U	نیمه
	moiety U	نیمه
	midnight U	نیمه شب
	in noon of night U	در نیمه شب
	sub-tropical U	نیمه حاره
	semi-precious U	نیمه بهادار
	semicolonialism U	نیمه مستعمراتی
	semicolonial U	نیمه ازاد
	semiarboreal U	نیمه درختی
	semiaquatic U	نیمه ابزی
	semi mechanization U	نیمه مکانیزه
	semiarid U	نیمه خشک
	semi-precious U	نیمه گرانبها
	semicivilized U	نیمه متمدن
	semi conductor U	نیمه هادی
	semicinductor U	نیمه رسانا
	semi independent U	نیمه مستقل
	semicinductor U	نیمه هادی
	semiautomatic U	نیمه خودکار
	semi literate U	نیمه نویسا
	semicolonial U	نیمه مستعمره
	semiactive U	نیمه فعال
	semi trailer U	نیمه یدک
	partially sighted U	نیمه بینا
	partially hearing U	نیمه شنوا
	partial fixing U	نیمه گیرداری
	semilog U	نیمه لگاریتمی
	nocturn U	عبادت نیمه شب
	dwarf wall U	دیوار نیمه
	middle watch U	نگهبانی نیمه شب
	midyear U	نیمه سال
	half-bat U	آجر نیمه
	midwatch U	پاس نیمه شب
	megrim U	درد نیمه سر
	half-column U	نیمه ستون
	aileron U	نیمه لچکی
	aileron U	نیمه سنتوری
	preconscious U	نیمه هشیار
	semi skilled U	نیمه ماهر
	semi official U	نیمه رسمی
	second half U	نیمه دوم
	underemployed U	نیمه کار
	quasi convex U	نیمه محدب
	quasi concave U	نیمه مقعر
	quasi commercial U	نیمه بازرگانی
	quasi public U	نیمه عمومی
	quasi public U	نیمه دولتی
	quasi private U	نیمه خصوصی
	left heart U	نیمه چپ قلب
	semiconscious U	نیمه هوشیار
	semisolid U	نیمه جامد
	semiterrestrial U	نیمه خاکی
	semilustrous U	نیمه درخشنده
	semilogarithmic U	نیمه لگاریتمی
	semitranslucent U	نیمه کدر
	semiliquid U	نیمه مایع
	semitranslucent U	نیمه شفاف
	semitransparent U	نیمه شفاف
	semilate U	نیمه دیررس
	semihard U	نیمه محکم
	semihard U	نیمه سخت
	semigloss U	نیمه شفاف
	semigloss U	نیمه درخشان
	semimobile U	نیمه متحرک
	semiopaque U	نیمه شفاف
	semiopaque U	نیمه کدر
	semiskilled U	نیمه ماهر
	semisynthetic U	نیمه مصنوعی
	semirigid U	نیمه سخت
	semireligious U	نیمه مذهبی
	semisynthetic U	نیمه ترکیبی
	semipublic U	نیمه همگانی
	semipro U	نیمه حرفهای
	semiprivate U	نیمه خصوصی
	semipermeable U	نیمه تراوا
	semipermanent U	نیمه جاودان
	semiparasitic U	نیمه انگلی
	semiofficial U	نیمه رسمی
	semitropic U	نیمه گرمسیری
	semivitrified U	نیمه شیشهای
	subfossil U	نیمه سنگواره
	subovate U	نیمه بیضی
	subsaline U	نیمه شور
	half-timbered U	نیمه چوبی
	semi-conscious U	نیمه هشیار
	semi-conscious U	نیمه بیهوش
	semi-conscious U	در حال نیمه غش
	semidetached U	نیمه مجزا
	semicrystalline U	نیمه بلورین
	semicrystalline U	نیمه متبلور
	semiconscious U	نیمه بیهوش
	semi-final U	نیمه نهایی
	semidivine U	نیمه خدا
	semidome U	نیمه گنبد
	subarid U	نیمه خشک
	semiformal U	نیمه رسمی
	semifluid U	نیمه ابکی
	shaly clay U	رس نیمه بلوری
	solid state U	نیمه هادی
	semifixed U	نیمه ثابت
	semifinal U	نیمه نهایی
	semierect U	نیمه قائم
	semierect U	نیمه ایستاده
	semidomesticated U	نیمه اهلی
	subacute U	نیمه حاد
	subadult U	نیمه بالغ
	semiconscious U	نیمه اگاه
	demigod U	نیمه خدا
	half mast high U	نیمه افراشته
	parboiled U	نیمه پختن
	drafts U	نیمه نهایی
	drafted U	نیمه نهایی
	draft U	نیمه نهایی
	half time U	نیمه بازی
	part-time U	نیمه وقت
	half tracked U	نیمه شنی
	backcourt U	نیمه دفاعی
	midsummer U	نیمه تابستان
	subconscious U	نیمه هشیار
	before mid night U	قبل از نیمه شب
	inchoate U	نیمه تمام
	brow ague U	درد نیمه سر
	partial U	نیمه کامل
	subconsciously U	نیمه اگاه
	subconsciously U	نیمه هشیار
	subliminally U	نیمه خوداگاه
	half faced U	نیمه کاره
	subconscious U	نیمه اگاه
	half loaded U	سلاح نیمه پر
	parboil U	نیمه پختن
	halfway U	نیمه راه
	half-mast U	نیمه افراشتن
	semis U	نیمه تاحدی
	foreconscious U	نیمه هشیاری
	semi U	نیمه تاحدی