English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
kilovoltage U نیروی برق برحسب هزار ولت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
voltages U نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
voltage U نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
volt ampere U اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
amperage U شدت جریان برق میزان نیروی برق برحسب امپر
at pleasure U برحسب دلخواه برحسب میل
Loo sanpra U [منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
milfoil U بومادران هزار برگ هزار برگ
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
magneto electricity U نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school U انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
juggernauts U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernaut U نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque U نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
e.m.f U force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
expeditionary U نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
air force personnel with the army U پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
electromotive force U نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
army landing forces U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
attack force U نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
threat force U نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy U نیروی بالابر نیروی شناوری
in accordance with U برحسب
incompliance with U برحسب
agreeably to U برحسب
in terms of U برحسب
unitage U برحسب
at the request of U برحسب
in conformity with U برحسب
adventitious <adj.> U برحسب تصادف
accidental <adj.> U برحسب تصادف
by usage U برحسب عادت
outwardly U برحسب فاهر
percentage U برحسب درصد
percentages U برحسب درصد
at choice U برحسب دلخواه
custom U برحسب عادت
pursuant to U مطابق برحسب
incidentally <adv.> U برحسب اتفاق
stochastic <adj.> U برحسب تصادف
coincidental <adj.> U برحسب تصادف
as it happens <adv.> U برحسب اتفاق
at random <adv.> U برحسب اتفاق
by accident <adv.> U برحسب اتفاق
by a coincidence <adv.> U برحسب اتفاق
by chance <adv.> U برحسب اتفاق
by happenstance <adv.> U برحسب اتفاق
by hazard <adv.> U برحسب اتفاق
coincidentally <adv.> U برحسب اتفاق
fortuitously <adv.> U برحسب اتفاق
As the case may be . U برحسب مورد( آن)
tonnage U وزن برحسب تن
hit or miss U برحسب تصادف
haphazardly U برحسب تصادف
haphazard <adj.> U برحسب تصادف
accidently <adv.> U برحسب اتفاق
accidentally <adv.> U برحسب اتفاق
incidental <adj.> U برحسب تصادف
to U برحسب مطابق
random <adj.> U برحسب تصادف
fortuitous <adj.> U برحسب تصادف
contingent [accidental] <adj.> U برحسب تصادف
casual [not planned] <adj.> U برحسب تصادف
stochastical <adj.> U برحسب تصادف
to out ward seeming U برحسب فاهر
one thousand U یک هزار
multiped U هزار پا
million U هزار در هزار
millions U هزار در هزار
myriads U ده هزار
milliped U هزار پا
myriad U ده هزار
milleped U هزار پا
thousandths U یک هزار
mil U هزار
per mil U در هزار
per mill U در هر هزار
thousandth U یک هزار
thousands U هزار
ten thousand U ده هزار
per mill U در هزار
labyrinthine fret U هزار تو
thousand U هزار
self propulsion U حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
velocities U تندی برحسب زمان
fortuitously U برحسب اتفاق اتفاقا
pounder U برحسب لیره کوبنده
tonnage U گنجایش کشتی برحسب تن
milage U سنجش برحسب میل
classis U تقسیم برحسب طبقه
velocity U تندی برحسب زمان
tonnage U برحسب شماره تن بارگیر
ritually U برحسب ایین وشعائر
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
cl U برحسب بار هر کامیون
happy go lucky U برحسب تصادف لاقید
mileage U سنجش برحسب میل
by chance U برحسب اتفاق یاتصادف
bimillenary U دو هزار ساله
polypody U هزار پایی
grand U هزار دلار
grander U هزار دلار
grandest U هزار دلار
tonne U هزار کیلوگرم
tonnes U هزار کیلوگرم
kilogrammes U هزار گرم
kilograms U هزار گرم
myriapoda U هزار پایان
millenniums U هزار سال
chiliad U هزار عدد
spline U هزار خار
chiliad U هزار ساله
millennia U هزار سال
several thousands U چندین هزار
thousand and one U هزار ویک
kilogram U هزار گرم
millennium U هزار سال
myriametre U ده هزار متر
diplopodous U دارای هزار پا
thou U یک هزار دلار
kilocycle U هزار چرخه
kilometre U هزار متر
kilometres U هزار متر
kilometers U هزار متر
kilo U هزار گرم
kilo U معادل هزار
kilo U در معنای یک هزار
kilos U معادل هزار
kilos U در معنای یک هزار
myriameter U ده هزار متر
myrialitre U ده هزار لیتر
myriagram U ده هزار گرم
milliard U هزار میلیون
millepore U هزار سوراخ
kilos U هزار گرم
time cost curve U منحنی مخارج برحسب زمان
proration U توزیع برحسب مدت یانسبت
prioritised U برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
poundage U مقدار پولی برحسب لیره
size distribution of income U توزیع درامد برحسب مقدار
age group competition U مسابقه برحسب گروه سنی
prioritises U برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
hydrograph U منحنی ابگذری برحسب زمان
pounder U وزن شده برحسب رطل
per standard compass U برحسب قطب نمای استاندارد
transvaluation U سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
prioritising U برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize U برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized U برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
heading U حرکت برحسب قطب نما
prioritizes U برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
headings U حرکت برحسب قطب نما
prioritizing U برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
kilohertz U هزار سیکل در یک ثانیه
kilomegacycle U هزار میلیون چرخه
kilos U هزار بیت داده
k U نشانه بیان یک هزار
yarrow U بومادران هزار برگ
Kbit U معادل هزار بایت
kilobaud U هزار بیت در ثانیه
kilo U هزار بیت داده
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
two thousand tonner U کشتی دو هزار تنی
kips U هزار دستورالعمل درثانیه
metric ton U تن متریک یا تن هزار کیلویی
hectare U ده هزار متر مربع
hectares U ده هزار متر مربع
g U در معنای یک هزار میلیون
To take ones leave . U هزار تومان کم آورده ام
millenium U دوره هزار ساله
omasum U هزار لاخئذقث خق ذثق
millennial U جشن هزار ساله
gigacycle U هزار میلیارد چرخه
gigabyte U یک هزار میلیون بابت
seeds U رده بندی برحسب مهارت وقدرت
seed U رده بندی برحسب مهارت وقدرت
candlepower U میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
gauge pressure U فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
headings U سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
heading U سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
naval aviation U قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
allocated manpower U نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
free gyroscope U نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
This is only one instance out of many . U این یک مورداز هزار تا است
I have all kinds of problems. U هزار جور گرفتار ؟ دارم
I am inundated with work. U هزار جور کارسرم ریخته
it was valued at rials 000 U پنج هزار ریال قیمت شد
millenial U وابسته به دوره هزار ساله
to die a thousand deaths U هزار مرگ و میر مردن
kilo U فرکانس هزار سیکل در ثانیه
kilos U فرکانس هزار سیکل در ثانیه
permittivity U واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
percentile U محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
transvaluate U سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
functional shift U تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
transvalue U سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
phyllo (pastry) U خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com