Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ido not feel my legs
U
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
picket
U
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
pickets
U
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picketed
U
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
poomse
U
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
i have no knowledge of it
U
هیچ اگاهی از ان ندارم اطلاعی از ان ندارم
bail out
U
کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
it has escaped my remembrance
U
در یاد ندارم بخاطر ندارم
remanence
U
چگالی شار باقیمانده در یک ماده بعد از از بین رفتن نیروی مغناطیس کننده
straddles
U
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddled
U
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
U
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
blue water school
U
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
magneto electricity
U
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
e.m.f
U
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
juggernaut
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
U
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
torque
U
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
air force personnel with the army
U
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
U
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force
U
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
i have nothing
U
ندارم
army landing forces
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force
U
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
U
نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force
U
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
I am dead broke . I am penniless.
U
یک غاز هم ندارم
Are there any letters for me?
U
من نامه ای ندارم؟
i am not a with him
U
با او اشنایی ندارم
i dont meant it
U
مقصودی ندارم
i have no objection to that
U
به ان اعتراضی ندارم
Are there any messages for me?
U
من پیغامی ندارم؟
I don't have a spoon.
من قاشق ندارم.
i cannot bear him
U
حوصله او را ندارم
I don't have a knife.
من چاقو ندارم.
i am not in
U
حالش را ندارم
I don't have a fork.
من چنگال ندارم.
I am sore at her. Iam bitter about her.
U
ازاودل خوشی ندارم
I have no small change.
U
من پول خرد ندارم.
I'm not worth it.
U
من ارزش اونو ندارم.
i am out of p with it
U
دیگرحوصله انرا ندارم
i am reluctant to go
U
میل ندارم بروم
i do not feel like working
U
کار کردن ندارم
i do not have the courage
U
جرات انرا ندارم
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
I am not in the mood.
U
حال وحوصله ندارم
i have no work today
U
امروز کاری ندارم
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
No offence!
U
قصد اهانت ندارم!
I'm fine with it.
<idiom>
U
من باهاش مشکلی ندارم.
I'm up to my ears
<idiom>
U
فرصت سر خاراندن ندارم
I have nothing against you .
U
با شما مخالفتی ندارم
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
My pain has gone.
U
دیگر درد ندارم.
I have nothing to do with him .
U
با اوسر وکاری ندارم
No harm meant!
U
قصد اهانت ندارم!
i reck not of danger
U
من باکی از خطر ندارم
I cant do any crystal – gazing .
U
علم غیب که ندارم
i cannot a to buy that
U
استطاعت خرید انرا ندارم
I am tied up ( engaged ) on Saturday .
U
شنبه گرفتارم ( وقت ندارم )
I dont wish ( want ) to malign anyone .
U
میل ندارم بد کسی را بگویم
I am minding my own business.
U
کاری بکار کسی ندارم
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
i have no other place to go
U
جای دیگری ندارم که بروم
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
i have nothing else
U
هیچ چیز دیگر ندارم
i have no money about me
U
با خود هیچ پولی ندارم
I have nothing more to say .
U
دیگر عرضی نیست ( ندارم )
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
That is fine by me if you agree.
U
اگر موافقی من هم حرفی ندارم
I dislike dull colors .
U
رنگهای مات را دوست ندارم
I havent heard of her for a long time.
U
مدتها است از او خبری ندارم
I cant take (stand) it any longer.
U
بیش از این تاب ندارم
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
I don't have it in my power to help you.
U
من توانایی کمک به شما را ندارم.
self propulsion
U
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
I have no claim to this house.
U
نسبت به این خانه ادعایی ندارم
It is of no interest to me at all.
U
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
You must be joking (kidding).
U
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
I dont have an earthly chance.
U
کمترین شانس راروی زمین ندارم
I'll get there when I get there.
<proverb>
U
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
To regain consciousness. to come to.
U
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll .
U
با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
I am
[will be]
busy this afternoon .
امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
allocated manpower
U
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
naval aviation
U
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
free gyroscope
U
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
I don't socialize much these days.
U
این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
I dont mean to intrude .
U
قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
U
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
i have no idea of that
U
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
How long is a piece of string?
[Britisch E]
[Australian E]
[when length amount or duration is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
how much does a vacation cost?
[American E]
[when amount is indeterminate]
<idiom>
U
من هم جوابی ندارم.
[وقتی کسی پرسشی دارد]
[اصطلاح مجازی]
stopping
U
ایستادن
abye
U
ایستادن
seogi
U
ایستادن
cease
U
ایستادن
stopped
U
ایستادن
abides
U
ایستادن
to fetch up
U
ایستادن
be under way
U
ایستادن
stop
U
ایستادن
stops
U
ایستادن
aby
U
ایستادن
abided
U
ایستادن
stand
U
ایستادن
ceasing
U
ایستادن
ceases
U
ایستادن
ceased
U
ایستادن
to come to a stand
U
ایستادن
to stand by
U
ایستادن
It is too expensive for me to buy ( purchase ).
U
برای من خیلی قیمتش گران است ( پول خرید آنرا ندارم )
to come to a stop
U
ایستادن
[مهندسی]
outstand
U
بیشتر ایستادن
shiko dachi
U
ایستادن دایرهای
standing room
U
جای ایستادن
line up
U
به ترتیب ایستادن
to stand fast
U
محکم ایستادن
heisoku daeh
U
ایستادن خبردار
pyeonhi seogi
U
موازی ایستادن
haktari seogi
U
ایستادن لک لک وار
to stand in the gap
U
دررخنه ایستادن
line-ups
U
به ترتیب ایستادن
ap seogi
U
ایستادن معمولی
line-up
U
به ترتیب ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
U
ازحرکت ایستادن.
haehiji daeh
U
ایستادن ازاد
stagnates
U
از جنبش ایستادن
kiba dachi
U
ایستادن سوارکارانه
To stand in a queue (line).
U
توی صف ایستادن
queue
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnated
U
از جنبش ایستادن
stagnate
U
از جنبش ایستادن
queued
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
hustings
U
جای ایستادن و
queueing
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
hunker
U
سرپا ایستادن
fudo dachi
U
محکم ایستادن
draw up
U
سیخ ایستادن
queues
U
در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnating
U
از جنبش ایستادن
lie off
U
دور ایستادن
team line up
U
به صف ایستادن تیم
to stand behind
U
پشت سر ایستادن
lineup
U
به صف ایستادن تیم
moa seogi
U
خبردار ایستادن
to stand at gaze
U
خیره ایستادن
bail up
U
ایستادن دراختیارغارتگر
basophobia
U
هراس از ایستادن
army aircraft
U
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
Marine Corps
U
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
anchor
U
ایستادن در دریا مهاری
To stand like rock .
U
مانند کوه ایستادن
To stand to attention.
U
خبر دار ایستادن
to stand one's ground
U
بر سر دلیل خود ایستادن
to come to a
U
بحالت خبردار ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
U
سر قول خود ایستادن
anchoring
U
ایستادن در دریا مهاری
to kick ones heels
U
چشم براه ایستادن
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
to stick to one's word
U
سر قول خود ایستادن
to stand by
U
ایستادن وتماشا کردن
to stand by one's promise
U
سر قول خود ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun.
U
سفت وسخت ایستادن
zenkatsu dachi
U
ایستادن متمایل به جلو
anchors
U
ایستادن در دریا مهاری
line-ups
U
ردیف ایستادن تیم
ground
U
محل ایستادن توپزن
joo choo seogi
U
ایستادن اسب سواری
kukutsu dachi
U
ایستادن در مقابل حریف
stand-up
U
روی پا ایستادن ایستاده
to stop
[doing something]
U
ایستادن
[از انجام کاری]
neko ashi dachi
U
ایستادن گربه سان
to stand at
[by]
the window
U
کنار پنجره ایستادن
koa seogi
U
ایستادن قلاب وار
to queue
[line]
up for tickets
U
برای بلیط در صف ایستادن
line-up
U
ردیف ایستادن تیم
line up
U
ردیف ایستادن تیم
stances
U
طرز ایستادن درتوپزنی
stance
U
طرز ایستادن درتوپزنی
stopover
U
در وسط راه ایستادن
abide by one's word
U
سر قول خود ایستادن
sanchin dachi
U
ایستادن ساعت شنی
beom seogi
U
گربه سان ایستادن
stop
U
ایستادن توقف کردن
stopped
U
ایستادن توقف کردن
stopping
U
ایستادن توقف کردن
stopovers
U
در وسط راه ایستادن
stops
U
ایستادن توقف کردن
stand up
U
روی پا ایستادن ایستاده
mouch
U
راه رفتن دولادولاراه رفتن
toe stand
U
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com