English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
opposing forces U نیروهای درگیر نبرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
opposing U مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
Other Matches
preventive war U نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
barrier forces U نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
fire coordination line U خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
wager of battle U نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
military services U نیروهای نظامی وابسته به نیروهای مسلح
transient forces U نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
assigned forces U نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
package forces U نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
demarkation line U خط تقسیم نیروهای متخاصم خط مرز نیروهای متخاصم خط تحدید خط تحدید حدودنظامی طرفین
regional forces U نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
blue commander U فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
alert force U نیروهای اماده باش نیروهای اماده
outbreaks U درگیر
outbreak U درگیر
engage U درگیر شدن
enmeshed U درگیر-درمخمسهافتادن
engages U درگیر شدن
scrambled U درگیر شدن
scrambling U درگیر شدن
scramble U درگیر شدن
meshing U درگیر کردن
meshes U درگیر کردن
mesh U درگیر کردن
gear in U درگیر شدن
scrambles U درگیر شدن
duckings U درگیر شدن هواپیماها
commitment U درگیر جنگ کردن
commitments U درگیر جنگ کردن
duck U درگیر شدن هواپیماها
active aircraft U هواپیمای درگیر در رزم
commission U درگیر رزم کردن
ducks U درگیر شدن هواپیماها
commissions U درگیر رزم کردن
involving U درگیر کردن یا شدن
screw around <idiom> U درگیر کاری بودن
combat , elements U عناصر درگیر در رزم
take care of <idiom> U با چیزی درگیر شدن
involves U درگیر کردن یا شدن
involve U درگیر کردن یا شدن
commissioning U درگیر رزم کردن
attack size U استعداد وسایل درگیر در تک
ducked U درگیر شدن هواپیماها
scrambled U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambling U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scramble U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambles U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
up to here with <idiom> U درگیر رفتاربد کسی بودن
to implicate somebody in something U کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
to involve somebody in something [negative] U کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
combating U نبرد
combats U نبرد
combated U نبرد
actions U نبرد
fight U نبرد
set to U نبرد
fights U نبرد
combat U نبرد
passage of arms U نبرد
set-tos U نبرد
set-to U نبرد
struggled U نبرد
struggling U نبرد
battle U نبرد
struggle U نبرد
struggles U نبرد
battles U نبرد
campaign U نبرد
campaigned U نبرد
action U نبرد
campaigning U نبرد
campaigns U نبرد
battling U نبرد
battled U نبرد
escape line U مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی
I didn't intend to involve you in this mess. U من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
mix up, caution U موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
armed services U قسمتهای نیروهای مسلح یکانهای مسلح یکانهای نیروهای مسلح
area of war U منطقه نبرد
campaign U صحنه نبرد
battle ship U نبرد ناو
battle position U موضع نبرد
battle group U گروه نبرد
campaigned U صحنه نبرد
naval campaign U نبرد دریایی
preventive war U نبرد دفاعی
infighting U نبرد در فاصله کم
infighting U نبرد نزدیک
in a U مشغول نبرد
position warfare U نبرد موضعی
passage at arms U نبرد مواقعه
land combat U نبرد زمینی
land combat U نبرد در ساحل
list U میدان نبرد
warm corner U نبرد سخت
war cry U عربده نبرد
battleships U نبرد ناو
militated U نبرد کردن
militates U نبرد کردن
militating U نبرد کردن
conflict U کشمکش نبرد
battlefields U میدان نبرد
conflicted U کشمکش نبرد
frayed U نبرد نزاع
frays U نبرد نزاع
battle U نبرد کردن
conflicts U کشمکش نبرد
battlefield U میدان نبرد
militate U نبرد کردن
fray U نبرد نزاع
battleship U نبرد ناو
battled U نبرد کردن
campaigns U صحنه نبرد
battles U نبرد کردن
battling U نبرد کردن
campaigning U صحنه نبرد
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
She achieved nothing . U کاری از پیش نبرد
out of action U از نبرد خارج شده
protracted war U استراتژی نبرد طولانی
battle map U نقشه منطقه نبرد
dog fight U نبرد جنگندههای هوایی
forward echelon U رده جلوی نبرد
forces of production U نیروهای تولید
battalion U نیروهای ارتشی
ground forces U نیروهای زمینی
frontalier U نیروهای مرزی
friendly forces U نیروهای خودی
battalions U نیروهای ارتشی
market forces U نیروهای بازار
nuclear forces U نیروهای هستهای
opposing forces U نیروهای متخاصم
lateral forces U نیروهای عرضی
irregular forces U نیروهای نامنطم
garrison forces U نیروهای پادگانی
political forces U نیروهای سیاسی
irregular forces U نیروهای چریکی
naval forces U نیروهای دریایی
screening forces U نیروهای پاسیور
irregular U نیروهای نامنطم
combat forces U نیروهای رزمی
combined forces U نیروهای مرکب
component forces U نیروهای مولفه
army forces U نیروهای زمینی
services U نیروهای مسلح
armed forces U نیروهای مسلح
blue forces U نیروهای خودی
enemy forces U نیروهای دشمن
blue forces U نیروهای ابی
services U نیروهای سه گانه
differential forces U نیروهای دیفرانسیلی
army of occupation U نیروهای اشغالی
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
campaign U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigns U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
battlefield evacuation U اخراجات پزشکی از میدان نبرد
campaigned U رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
war strenght U قدرت نبرد نیروی جنگی
forward edge of battle area U لبه جلویی منطقه نبرد
fundamental interactions U نیروهای بنیادی [فیزیک]
tactical reserve U نیروهای احتیاط تاکتیکی
van der waals forces U نیروهای وان در والس
fundamental forces U نیروهای بنیادی [فیزیک]
restraining forces U نیروهای مهار کننده
reserve mobilization U بسیج نیروهای احتیاط
castrum U [کمپ نیروهای رومی]
nato forces U نیروهای پیمان ناتو
balance collective forces U نیروهای کلی متعادل
actions U اشغال نیروهای جنگی
paramilitaries U نیروهای شبه نظامی
action U اشغال نیروهای جنگی
paramilitary U نیروهای شبه نظامی
amphibious striking forces U نیروهای ضربتی اب خاکی
establishing authority U فرماندهی نیروهای اب خاکی
armed forces courier U پیک نیروهای مسلح
landing forces U نیروهای پیاده شونده
dipole dipole forces U نیروهای دو قطبی- دوقطبی
armed forces police U دژبان نیروهای مسلح
assigned forces U نیروهای زیر امر
conventional forces U نیروهای رزمی معمولی
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
establishing authority U مقام مسئول نیروهای اب خاکی
residual force U نیروهای ته مانده یاباقیمانده در محل
We were surrounded ( encircled ) by the enemy forces . U درمحاصره نیروهای دشمن بودیم
contingencey forces U نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
special forces U نیروهای ویژه ضد چریک [ارتشی ]
international date line U خط تقسیم نیروهای بین المللی
attack carrier striking forces U نیروهای ضربتی ناوهواپیمابر نیروی تک
joint U مشترک بین نیروهای مسلح
judy U در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
single combat U اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
sum of all external forces U حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
counter vailing power U تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
m day force U نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
armed forces U مجموع نیروهای زمینی وهوایی و دریایی
international peace force U نیروهای حافظ صلح سازمان ملل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com