Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dunnite
U
نوعی ماده منفجر حساس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
anti-
U
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
emulsion laser storage
U
روش ذخیره سازی دیجیتال با استفاده ازلیزر در مقابل ماده حساس به نور
laser
U
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
lasers
U
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
quercitron
U
نوعی ماده رنگی
Formica
U
نوعی ماده پلاستیکی
ammonal
U
نوعی ماده منفجره شدید
electrostatic
U
محفظه فلزی که با ماده حساس پوشیده شده است . و متصل به زمین است که آن را از واسط ها حفظ میکند
detonated
U
منفجر شدن یا منفجر کردن
puffs
U
منفجر کردن منفجر شدن
puffing
U
منفجر کردن منفجر شدن
detonates
U
منفجر شدن یا منفجر کردن
detonate
U
منفجر شدن یا منفجر کردن
puff
U
منفجر کردن منفجر شدن
black widow
U
نوعی عنکبوت زهردارکه جنس ماده ان سیاه رنگ است
supertropical bleach
U
نوعی ماده ضدعفونی فوق العاده قوی مخصوص مناطق حاره
exploded
U
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explode
U
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
explodes
U
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
exploding
U
منفجر شدن یا منفجر کردن ترکیدن محترق شدن
thermate
U
نوعی ماده اتشزاست که در گلولههای اتشزا مورد استفاده قرار می گیرد و معمولا مخلوط اکسیداهن و الومینیم میباشد
explodent
U
منفجر شونده منفجر
tentacle
U
شاخک حساس ریشه حساس
tentacles
U
شاخک حساس ریشه حساس
penned
U
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pen
U
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning
U
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens
U
نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
sensitive to corrosion
U
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
gradient circuit
U
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
thermite
U
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
U
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism
U
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist
U
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
gunk
U
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
coolants
U
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dope
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant
U
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dopes
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
female connector
U
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
fire bee
U
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
fuel
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment
U
ماده رنگی ماده ملونه
pigments
U
ماده رنگی ماده ملونه
fuels
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
set off
U
منفجر کردن
detonators
U
منفجر کننده
fulminated
U
منفجر شدن
fulminates
U
منفجر شدن
detonator
U
منفجر کننده
destruct
U
منفجر کردن
fulminate
U
منفجر شدن
eruptional
U
منفجر شونده
detonations
U
منفجر کردن
burster
U
منفجر کننده
blaster
U
منفجر کننده
buster
U
منفجر یاخوردکننده
explosive
U
منفجر شونده
blow up
U
منفجر کردن
blow-up
U
منفجر کردن
blow-ups
U
منفجر کردن
detonation
U
منفجر کردن
set off
U
منفجر شدن
unexploded
U
منفجر نشده
demolishes
U
منفجر کردن
demolishing
U
منفجر کردن
bursts
U
منفجر شدن
go off
<idiom>
U
منفجر شدن
burst
U
منفجر شدن
demolished
U
منفجر کردن
demolish
U
منفجر کردن
bittersweet
U
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
detonated
U
منفجر شدن ترکانیدن
detonate
U
منفجر شدن ترکانیدن
bursting layer
U
لایههای منفجر کننده
detonating agent
U
عامل منفجر کننده
primacord net
U
شبکه منفجر کننده
detonating charge
U
خرج منفجر کننده
burst
U
انفجار منفجر شدن
erumpent
U
منفجر شونده شکوفنده
bursts
U
منفجر کردن انفجار
exploded
U
منفجر شدن ترکیدن
detonation cord
U
فتیله منفجر کننده
implode
U
از داخل منفجر شدن
burster tube
U
لوله منفجر کننده
explode
U
منفجر شدن ترکیدن
explodes
U
منفجر شدن ترکیدن
burster course
U
مسیر منفجر کننده
burst
U
منفجر کردن انفجار
blow out
U
پنچری منفجر شدن
exploding
U
منفجر شدن ترکیدن
blasting machine
U
وسیله منفجر کننده
blasting fuze
U
ماسوره منفجر کننده
detonates
U
منفجر شدن ترکانیدن
bursts
U
انفجار منفجر شدن
destructor
U
منفجر کننده عامل انفجاری
boosters
U
لایی استری منفجر کننده
explosions
U
ترکش منفجر کردن ترکیدن
dynamites
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamite
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
dynamiting
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
explosion
U
ترکش منفجر کردن ترکیدن
detonating
U
محترق شونده منفجر سازنده
backfiring
U
منفجر شدن قبل از موقع
backfires
U
منفجر شدن قبل از موقع
backfired
U
منفجر شدن قبل از موقع
backfire
U
منفجر شدن قبل از موقع
dynamited
U
با دینامیت ترکاندن منفجر کردن
booster
U
لایی استری منفجر کننده
kill
U
تلفات منفجر کردن از بین بردن
kills
U
تلفات منفجر کردن از بین بردن
asses' ears
U
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
active mine
U
مین منفجر شونده از طریق انعکاس امواج
methylamine
U
گاز منفجر شونده بفرمول 2NH 3CH
shuttered fuze
U
ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
gynandromorph
U
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
oogamete
U
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
sensor
U
حساس
key
<adj.>
U
حساس
sentimental
U
حساس
vigilant
U
حساس
thin skinned
U
حساس
delicate
U
حساس
ticklish
U
حساس
tendering
U
حساس
tenderest
U
حساس
alive
U
حساس
sensitive
U
حساس
activator
U
حساس گر
elastic
U
حساس
elastic demand
U
حساس
prominent
U
حساس
acute
U
حساس
tendered
U
حساس
tender
U
حساس
sensitive clay
U
رس حساس
passible
U
حساس
susceptive
U
حساس
techy
U
حساس
feisty
U
حساس
sensate
U
حساس
supersensitive
U
حساس
sharp nosed
U
حساس
critical
U
حساس
exquisite
U
حساس
sensitises
U
حساس شدن
pixilated
U
خیلی حساس
sensitising
U
حساس کردن
supersensitive
U
فوق حساس
supersensitive
U
حساس شده
skinless
U
خیلی حساس
sensitising
U
حساس شدن
tenderises
U
حساس کردن
sensitize
U
حساس شدن
jumpy
U
بیقرار حساس
starker
U
حساس سفت
overstrung
U
خیلی حساس
stark
U
حساس سفت
sensitize
U
حساس کردن
palpi
U
شاخک حساس
tenderised
U
حساس کردن
tenderize
U
حساس کردن
tenderized
U
حساس کردن
sensitization
U
حساس شدن
sensitizer
U
حساس کننده
sensory nerves
U
پیهای حساس
insensitivity
U
غیر حساس
insensitive
U
غیر حساس
hygrosensitive
U
حساس به رطوبت
sensitised
U
حساس کردن
perceptive
U
حساس و باهوش
sensitised
U
حساس شدن
sensitively
U
بطور حساس
sensitization
U
حساس کردن
sensitization
U
حساس سازی
tenderizes
U
حساس کردن
tenderizing
U
حساس کردن
tenderising
U
حساس کردن
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
critical position
U
پوزیسیون حساس
sensitises
U
حساس کردن
senseful
U
خیلی حساس
sensitive plant
U
گیاه حساس
sensitive zone
U
منطقه حساس
insensible
U
غیر حساس
starkest
U
حساس سفت
starkly
U
حساس سفت
critical facility
U
تاسیسات حساس
sensitizing
U
حساس شدن
gleg
U
حساس باهوش
it touched him on the raw
U
بنقطه حساس
key position
U
شغل حساس
kittle
U
هوشیار حساس
tendering
U
حساس بودن
sensitizing
U
حساس کردن
key terrain
U
زمین حساس
elastic supply
U
عرضه حساس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com