Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ashless dispersant oil
U
نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mineral oil
U
روغن معدنی
mineral oil
U
روغن معدنی یانفت
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
grout curtain
U
لایه سیمانی تزریق شدهای که در زیر پی سد مانع تراوشات میگردد
air cooled oil cooler
U
نوعی خنک کننده روغن که ازجریان هوا برای خنک کردن روغن استفاده میکند
malthite
U
نوعی موم معدنی
maltha
U
نوعی موم معدنی
camphor oil
U
نوعی روغن
mineral oil refinery
U
پالایشگاه روغن معدنی پالایشگاه نفت
impurities
U
ناخالصیها
pseudomorph
U
جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
knife rest
U
نوعی مانع یا سدجادهای است که با سیم خاردار و یک چهارچوب فلزی یا چوبی تهیه می کنند و قابل حمل میباشد
glassine
U
نوعی کاغذ نازک شفاف یانیمه شفاف که هوا یا روغن از ان نمیتواند عبور کند
clandestine assembly area
U
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
grayfish
U
نوعی ماهی روغن سگ ماهی
oil dent
U
شیار ورود روغن یا سوراخ عبور روغن
oils
U
روغن کاری کردن روغن ساختن
oil
U
روغن کاری کردن روغن ساختن
oiling
U
روغن کاری کردن روغن ساختن
oil can
U
حلب روغن , روغن دان
creosoting
U
روغن قیر روغن قطران
creosoted
U
روغن قیر روغن قطران
creosote
U
روغن قیر روغن قطران
creosotes
U
روغن قیر روغن قطران
cutting oil
U
روغن سردکننده روغن برش
fire bee
U
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
job lot
U
مجموعه کالاهایی که در یک مرحله تولید میگردد
job lots
U
مجموعه کالاهایی که در یک مرحله تولید میگردد
gastrin
U
هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
roll reversal
U
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
hyperinsulinism
U
درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
bittersweet
U
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
backsliding
U
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
accommodation bill
U
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
linocut
U
چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
fox fire
U
نور وتشعشعی که گاهی ازچوبهای پوسیده ساطع میگردد
treasury stock
U
سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
royalties
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
royalty
U
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
grace note
U
نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
bays
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying
U
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
min
U
معدنی
mineral
U
معدنی
inorganic
U
معدنی
mineral water
U
اب معدنی
mineral water
U
آب معدنی
spas
U
اب معدنی
mineral
U
اب معدنی
spa
U
اب معدنی
assembly
U
تجمع
accumulations
U
تجمع
accumulation
U
تجمع
associations
U
تجمع
forming up
U
تجمع
aggregation
U
تجمع
congestion
U
تجمع
public meeting
U
تجمع
association
U
تجمع
paraboloid
U
سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
earthquake factor
U
مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
mineral material
U
ماده معدنی
galenite
U
سرب معدنی
mineral coal
U
ذغال معدنی
asphaltum
U
قیر معدنی
asphaltum
U
زفت معدنی
asphalt
U
زفت معدنی
mineral spring
U
چشمه معدنی
mineral dye
U
رنگینه معدنی
mineral pigment
U
رنگ معدنی
muscovy glass
U
شیشه معدنی
obsidian
U
شیشه معدنی
mineral wax
U
موم معدنی
ore
U
سنگ معدنی
mineral pitch
U
قیر معدنی
mineralize
U
معدنی کردن
mineral trass
U
تراس معدنی
asphaltite
U
قیر معدنی
inorganic acid
U
اسید معدنی
mineral
U
ماده معدنی
spa
U
چشمه معدنی
mineral
U
مواد معدنی
spas
U
چشمه معدنی
pit sand
U
ماسه معدنی
bitumen
U
قیر معدنی
pumice stone
U
اسفنج معدنی
paraffin
U
موم معدنی
ozokerit
U
موم معدنی
deposit
U
ذخیره معدنی
scoria
U
تفاله معدنی
deposits
U
ذخیره معدنی
inorganic polymer
U
بسپار معدنی
inorganic base
U
باز معدنی
ores
U
سنگ معدنی
swarmer
U
تجمع کننده
accumulation point
U
نقطه تجمع
collecting point
U
منطقه تجمع
line official
U
داور خط تجمع
furunculosis
U
تجمع چندکورک
assembling area
U
منطقه تجمع
traffic
U
تجمع مدافعان
rendezvous area
U
منطقه تجمع
assembly area
U
منطقه تجمع
capital agglomeration
U
تجمع سرمایه
turout
U
تجمع پرسنل
traffics
U
تجمع مدافعان
trafficking
U
تجمع مدافعان
trafficked
U
تجمع مدافعان
hive
U
مرکز تجمع
asses' ears
U
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
girt
U
تیری که بین دو ستون بطورافقی قرارگرفته و روی ان دیوار تیغهای بنا میگردد
polyester
U
نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلاستیک سازی مصرف میگردد
lumen
U
واحد تشعشع برابر مقدارنوری که از یک شمع معمولی بین المللی ساطع میگردد
table waters
U
ابهای معدنی سر سفره
ores
U
معدنیات کلوخه معدنی
pockety
U
دارای چالههای معدنی
watering place
U
محل چشمه اب معدنی
montan wax
U
موم سخت معدنی
inorganic pigment
U
رنگدانه های معدنی
to abandon a mine
U
ترک کردن معدنی
ore
U
معدنیات کلوخه معدنی
kaolinite
U
سنگ معدنی بفرمول 4
bioinorganic chemistry
U
شیمی معدنی زیستی
wollastonite
U
سنگ معدنی "وولستونایت "
antimony
U
توتیای معدنی انتیمون
lymphoblast
U
سلولی که تبدیل بذره سفید یابیرنگ بلغم یاخلط میگردد سلول نرسیده لنفی
whitcomb body
U
جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
pyxidium
U
کپسول گیاهی که نیمی از ان در اثر شکفتن بازواز نیم پایینش جدا میگردد مجری
yellow bile
U
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
boat rendezvous area
U
منطقه تجمع قایقها
number forward
U
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
line backing
U
دفاع پشت خط تجمع
rendezvous area
U
منطقه تجمع موقت
dust laden
U
تجمع گرد وغبار
unlawful assembly
U
تجمع غیر قانونی
line backer
U
مدافع پشتیبان خط تجمع
pigmentation
U
تجمع رنگدانه ها در بافتها
pipe the side
U
تجمع گارد احترام
association
U
تداعی معانی تجمع
associations
U
تداعی معانی تجمع
coagulation
U
تجمع مواد در یک ناحیه
rallying points
U
محل تجمع مجدد
rallying point
U
محل تجمع مجدد
loose forward
U
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
concentration camps
U
منطقه تجمع اسرا
concentration camp
U
منطقه تجمع اسرا
magma
U
خمیر مواد معدنی یا الی
mica
U
تلق نسوز شیشه معدنی
to abandon a mine
U
دست کشیدن از کار در معدنی
mica
U
سنگ طلق شیشه معدنی
terra alba
U
مواد معدنی سفید رنگ
pyroxene
U
ماده معدنی بلوری وسفید
picrate
U
نمک الی یا معدنی اسیدپیکریک
mineralize
U
مواد معدنی جمع کردن
willemite
U
سنگ معدنی رنگارنگ متبلور
mandrel
U
جسم مرکزی معمولا با مقطع دایرهای که قطعه لولهای یاقسمت مادگی دور ان شکل میگردد
ogive
U
شکل حاصل از منحنی مدارسیارهای که شعاع ان به تدریج زیاد شده تا سرانجام به خط راست تبدیل میگردد
covering letter
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
covering letters
U
نامه یایادداشتی که همراه اسنادفرستاده میشود و در ان دلیل ارسال اسناد و مطالب دیگر درج میگردد
hiked
U
گرفتن توپ درشروع تجمع
dummy
U
گول زدن حریف در تجمع
hydrothorax
U
تجمع مایع در حفره جنب
dummies
U
گول زدن حریف در تجمع
hike
U
گرفتن توپ درشروع تجمع
hikes
U
گرفتن توپ درشروع تجمع
hiking
U
گرفتن توپ درشروع تجمع
recalled
U
دستور تجمع قوا دادن
sacking
U
حمله به مهاجم پشت خط تجمع
broken field
U
محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
pipe the side
U
فرمان تجمع گارد احترام
sick call
U
تجمع برای رفتن به بهداری
bomb cemetery
U
محل تجمع بمبهای فاسد
coil up
U
تجمع ستون در راحت باش
recall
U
دستور تجمع قوا دادن
casual water
U
تجمع موقتی اب روی زمین
recalls
U
دستور تجمع قوا دادن
geysers
U
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
geysers
U
چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
geyser
U
چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
geyser
U
چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
workings
U
همه بخشهای حفاری شده معدنی
asbestos
U
سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
goethite
U
اکسید اهن معدنی ئیدرژن دار
mineralization
U
تبدیل به حالت معدنی یا سنگ معدن
to descend
[into a mine]
U
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
to enter
[into a mine]
U
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
knockstone
U
کندهای که روی ان سنگهای معدنی راخردمیکنند
malthite
U
چسب قیر وموم زفت معدنی
abiston
U
سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
maltha
U
چسب قیر وموم زفت معدنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com