English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hockey stop U نوعی ایست ناگهانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
buttonhook U نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
vehicle stopping distance U مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
ambivalence U توجه ناگهانی و دلسردی ناگهانی نسبت بشخص یاچیزی
nose dive U شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
flurries U اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
flurry U اشفتن طوفان ناگهانی باریدن ناگهانی
surges U یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surged U یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
surge U یک تغییر ولتاژ یا جریان کوتاه ناگهانی و معمولا"نامطلوب در یک مدار در حال کار افزایش ناگهانی ولتاژ ضربه
spurted U جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurts U جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurt U جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
spurting U جهش ناگهانی پرتاب ناگهانی
fire bee U نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet U نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
stayed U ایست
halted U ایست
halt U ایست
stops U ایست
stay U ایست
time out U ایست
perisystole U ایست دل
stoppages U ایست
stoppage U ایست
holds U ایست
avast U ایست
flag stop U ایست
whoa U ایست
breathing space U ایست
standstil U ایست
halts U ایست
hold U ایست
limit stop U حد ایست
stopping U ایست
cessation U ایست
stand U ایست
stop U ایست
stopped U ایست
standstill U ایست
whoa U ایست دادن
nodal point U نقطه ایست
fixism U ایست گرایی
cease U ایست توقف
closer U ایست توقف
silence U ایست بی حرکت
to make a pause U ایست کردن
close U ایست توقف
dynamic stop U ایست پویا
closes U ایست توقف
closest U ایست توقف
pausal U ایست دار
ceased U ایست توقف
ceases U ایست توقف
suspensions U ایست تعلیق
hold water U قایق ایست
suspension U ایست تعلیق
ceasing U ایست توقف
hold U ایست نگهداری
haemostasis U ایست خون
haemostasia U ایست خون
at pause U در حال ایست
holds U ایست نگهداری
it is a thankless task U کاربیهوده ایست
stop element U عنصر ایست
caesura U وقفه ایست
periods U نوبت ایست
truces U جنگ ایست
period U نوبت ایست
truce U جنگ ایست
unceasing U ایست ناپذیر
silences U ایست بی حرکت
silencing U ایست بی حرکت
interval U ایست وقفه
silenced U ایست بی حرکت
to make a stop U ایست کردن
statics U ایست شناسی
asses' ears U نوعی گوشه [نوعی شاخه]
haemostatic U وابسته به ایست خون
halted U سکته ایست کردن
stop bit U بیت ایست نما
lay-bys U جایگاه ایست ایستگاه
he has a loose conduct U ادم هرزه ایست
to come U بحال ایست درامدن
stop bit U ذرهء ایست نما
to be under ane U در حال ایست بودن
he is a prodigy of learning U اعجوبه ایست در دانش
to put to a pause U بحال ایست دراوردن
what kind of a bird is that ? U چه قسم پرنده ایست
lay-by U جایگاه ایست ایستگاه
ease all U درکرجی رانی ایست
fetch up U بحال ایست درامدن
interludes U ایست میان دو پرده
interlude U ایست میان دو پرده
stopping sight distance U فاصله دید ایست
halt U سکته ایست کردن
lay by U جایگاه ایست ایستگاه
halts U سکته ایست کردن
to heave to U بحالت ایست دراوردن
avast U ایست توقف کنید
total stopping distance U طول ایست کامل
torpidity U حالت سستی ایست
the train runs without a stop U قطار بدون ایست
patience is a virtue U شکیبائی خوی پسندیده ایست
the child is a wonder U این بچه عجوبه ایست
stopping sight distance U فاصله دید برای ایست
hyphen U نشان اتصال ایست درسخن
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
hyphens U نشان اتصال ایست درسخن
menopause U بند امدن قاعدگی ایست طمث
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
to taxi to a standstill U حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
hammock chair U صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
check string U ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
pausal form U دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
nowel U کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
coffins U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffin U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
appropriation U در CLتقاضانامه ایست که بستانکاربرای بدهکار می فرستد ودرخواست پرداخت قسمتی ازطلب خود را می نماید
abio U کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
precipitating U ناگهانی
precipitated U ناگهانی
snaps U ناگهانی
snapping U ناگهانی
snapped U ناگهانی
snap U ناگهانی
instantaneous U ناگهانی
on the spur of the moment <idiom> U ناگهانی
all at once <idiom> U ناگهانی
sudden U ناگهانی
abrupt U ناگهانی
precipitates U ناگهانی
precipitate U ناگهانی
spontaneity U ناگهانی
surprise attack U تک ناگهانی
strikes U تک ناگهانی
strike U تک ناگهانی
practician U کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
flare up U اشتعال ناگهانی
random U مسیر ناگهانی
flare up U غضب ناگهانی
switcheroo U تغییر ناگهانی
screams U ناگهانی گفتن
randomly U مسیر ناگهانی
xenogenesis U خلق ناگهانی
catastrophes U بلای ناگهانی
catastrophe U بلای ناگهانی
brainwave U الهام ناگهانی
brainwaves U الهام ناگهانی
screamed U ناگهانی گفتن
scream U ناگهانی گفتن
crashingly U ورشکستگی ناگهانی
shock U هراس ناگهانی
shocked U هراس ناگهانی
detonations U انفجار ناگهانی
accidental war U جنگ ناگهانی
lunge U حمله ناگهانی
flicks U تکان ناگهانی
detonation U انفجار ناگهانی
lunged U حمله ناگهانی
flicking U تکان ناگهانی
saltation U جنبش ناگهانی
saltus U انتقال ناگهانی
lunges U حمله ناگهانی
flicked U تکان ناگهانی
flick U تکان ناگهانی
target of opportunity U هدف ناگهانی
lunging U حمله ناگهانی
shocks U هراس ناگهانی
nosedive U افت ناگهانی
nosedived U افت ناگهانی
twitches U انقباض ناگهانی
twitching U تکان ناگهانی
raid U حمله ناگهانی
twitching U انقباض ناگهانی
snapped U شتابزدگی ناگهانی
snap U شتابزدگی ناگهانی
in one's tracks <idiom> U ناگهانی ،بیدرنگ
walk out <idiom> U ناگهانی رفتن
nosediving U افت ناگهانی
booms U ترقی ناگهانی
booming U ترقی ناگهانی
shoot up <idiom> U ناگهانی بلندکردن
boomed U ترقی ناگهانی
boom U ترقی ناگهانی
hit-and-run <idiom> U تاثیر ناگهانی
break down U سقوط ناگهانی
twitches U تکان ناگهانی
twitched U انقباض ناگهانی
crashing U ورشکستگی ناگهانی
supervention U اتفاق ناگهانی
crashes U ورشکستگی ناگهانی
sudden stoppage U توقف ناگهانی
nosedives U افت ناگهانی
crashed U ورشکستگی ناگهانی
raids U حمله ناگهانی
raiding U حمله ناگهانی
blow out U خروج ناگهانی
snaps U شتابزدگی ناگهانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com